قلبمـــــ می ایستد
بعد
آرام آرام
دراز می کشـــد . .
تا از
روی آن رد شــــوی . .
قلبمـــــ می ایستد
بعد
آرام آرام
دراز می کشـــد . .
تا از
روی آن رد شــــوی . .
این روزها
تمام نام های شبیه دروغ را
دور ریخته ام
تمام بودهای معطل میان نام های دیروز ...
شاید هم فردا
اين ماه عادتم شده در وا نمی کنم
از پشت شيشه برف تماشا نمی کنم
از ترس زرد بودنشان پشت پنجره ـ
يک لحظه هم نگاه به گلها نمی کنم
آوازهای راديو مستم نميکنند
اخبار صلح وجنگ ، تماشا نمی کنم
اين روزها از آينه ها طفره ميروم
با حرفهای راست مدارا نمی کنم
بيرون از اين اتاق مکرر نرفته ام
پرواز از اين قفس به تماشا نمی کنم
در کفشهام شوق سفر خاک می خورد
پای سفر ندارم اگر پا نمی کنم
چنديست نامه هام پر از بی نشانيند
يعنی خودم خودم را پيدا نمی کنم
اين ماه ، باورم شده در خانه نيستم
گيرم که زنگ هم بزنی...
وانمی کنم
افتاده اگر به خاک دیدی از شاخه جدا شقایقی را
یا در دل موج سهمناگین توفان بشکسته قایقی را
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
در صبح بهار جای شبنم در گونه گل تگرگ دیدی
یا صید به خون کشیده ای افتاده به دام مرگ دیدی
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
چون من به نگاه دلفریبی گر عاشق و بی قرار گشتی
در دشت جنون بی ترانه سرگشته تر از غبار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
گفتی که همیشه یاد من باش من یاد تو بوده ام همیشه
من هر غزل و ترانه ام را بهر تو سروده ام همیشه
هر صبح پس از نیایش من از ته دل دعات کردم
در قصر بلور آسمونها فریاد زنان صدات کردم
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
شاعر رو نمیدونم کیه
پشت تنهایی این پنجره ها
چه به صف آمده غمهای دلم
یک نفر نیست مگر پنجره را باز کند
قصه دیدنم آغاز کند؟
دلم از پرده به جان آمد و از شیشه شکست
چشم من خیره به راه ز دلم می پرسد
آخه باید ز کجا تا به کجا
تا به کی تکیه به دیوار در این چله نشست؟
در دلم پنجره ای رنگ سکوت است
سکوت
مهر کردند در خاطراتم آنگه که بیگاه شدمby strolleR
خبر از عزیزم بدادند و بیمار شدم
من و غرش سهمگین بلا
یا رب این چه مصیبت بود گرفتار شدم
یار و یاوری نیست همه گریانند
با اشک و دیده خونین دمساز شدم
یادت که هست
انگار
همین دیروز بود
گفتی
چشمانم از روی تو
سیر شد...
باورش سخت بود
اما همین بود
گفتی نمی مانی
کاش در خواب بود
اما فریاد زدی
که بیدارم
گفتی
تو را به خاطره ها می سپارم
فقط همین...
براستی
چه زود
دیر شد
خـــــانه ام یک کلیــــد بیش نداشتـــــــ
به تــــــــو دادم
و سرگردان خیــــــــابان ها شدم
"شهاب مقربین"
از سیـــــــاره ای
دور
دور
دور
با تــــــــــــــو حرف می زنمــــــــــ
کجا بردی
این دل بی صـــــــــــاحب مـــــــــــرا
"شهاب مقربین"
گفتم شايد نديدنت از خاطرت دورم کنه
ديدم نديدنت فقط مي تونه که کورم کنه
گفتم صداتو نشنوم شايد که از يادم بري
ديدم تو گوشام جز صدات نيستش صداي ديگري
نديدنو نشنيدنت، عشقت رو از دلم نبرد
فقط دونستم بي تو دل، پر پر شدو گم شدو مرد
بعد از تو باغ لحظه هام حتي يه غنچه گل نداد
همش مي گفتم با خودم نکنه بميرمو نياد
اين روزا محتاج توام ..من نميگم دلم گرفت
فردا اگه مردم نياي ..چه فايده نوشدارو ديگه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)