من یخ ...
تو آتش ...
بهانه نگیر .....
با من زندگی کن .....
یا آرامت میکنم.....
یا میمیرم ...!!!
من یخ ...
تو آتش ...
بهانه نگیر .....
با من زندگی کن .....
یا آرامت میکنم.....
یا میمیرم ...!!!
حس تنهایی مفرط...
حس قدم زدن روی باریکیِ یک خط
حس تیزیِ تیغ..روی رگهام....
حس پوچیِ دنیا توی دستام
حس سیگاارِ له شده زیر پاهام...
حس قرص خوابُ توهم توی چشمام
حس مرگ دارم امشب..........
آدم است ديگر.! يه روز حوصله ي هيچي رو ندارد. . دوست دارد، خودش را بردارد.. بريزد دور!¡
کاش می دانستم ...
ترنّم کدامین ترانه ای ؟
از کدام دریای بی پایان موج میزنی ؟
مسافر کدام ستاره ای ؟
کاش می دانستی چقدر دلتنگ تو هستم ...
کاش می دانستی چقدر دوستت دارم ....
و من چقدر با تو فاصله دارم ...
خوبم...باور کنید...
اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...
نبودنها را شمرده ام...
این روزها که میگذرد خالی ام...
خالی از خشم،نفرت،دلتنگی ...و حتی از عشق...
خالی ام از احساس...
وقتی بنا را بر رفتن گذاشتی
فهمیدم تو...
با هرسیب کرم خورده ای...
وسوسه میشوی...
پس همان بهتر که نباشی...
برو...
صبور باش خُدا ..!
گرسنـہ اے باقے نمے ماند
شڪ ندارم ، همیـטּ روزها
همـہ ســیــر مےشوند ؛
از زنـدگـــے ...
دلگیر میشوم وقتی فکر میکنم که عاشقانه هایی که برایت مینویسم
مثلِ چای هایی هستند که خورده نمیشوند!
یخ میکنند و باید دور ریخت...
بی خوابی شبهایم را به چه تعبیر کنم
که شب ارامش نگاه تو رابرایم زمزمه میکند
ارام بخواب که من بیقرار بیدارم
تا تو ارام بخوابی،ارام بمانی...
كـافـه…
شـعـر…
سـیگـار…
بـغـض…
شـب گـریـه…
دعـا…
خـــــدا…
لـعنتـی تـو بـا چـه چیـزی فـرامـوش مـی شـوی؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)