تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 56 از 96 اولاول ... 64652535455565758596066 ... آخرآخر
نمايش نتايج 551 به 560 از 959

نام تاپيک: شعــر و احســاس ( چرک نویـس )

  1. #551
    داره خودمونی میشه Vespoher's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    137

    پيش فرض

    خوبی ، مهربانی، صادقی، اما گاهی دلخوری، نامهربانی، کینه داری ...
    مانده ام بین این دو ، چگونه تفسیر کنم دوست داشتنت را
    شاید تفسیر من و تو ، مرز فاصله بین ماست ...

  2. 3 کاربر از Vespoher بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #552
    آخر فروم باز ŞHÍЯÍŃ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    محل سكونت
    یه کلــبــه کوچــیکـــ
    پست ها
    3,317

    پيش فرض

    هی باتوام...

    خودت را تصور کن...

    بی
    او...

    شاید بفهمی...

    چه کشیدم...

    بی
    تــ ــو....

    Last edited by ŞHÍЯÍŃ; 11-11-2012 at 00:28.

  4. 4 کاربر از ŞHÍЯÍŃ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #553
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    دست به صورتم نزن


    می ترسم بیفتد..


    نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد ..


    سیل اشک هایم تو را با خود ببرد ..


    و باز ..

    من بمانم و
    تنهایی . . .

  6. 10 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #554
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    4

    پيش فرض

    درد دلت را به هر کسی نگو.بعضی ها یاد می گیرند چگونه دلت را به درد آورند....!


    در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
    چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
    حافظ
    Last edited by wish94; 13-11-2012 at 10:05.

  8. 6 کاربر از wish94 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #555
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    گاهی آدم ته میکشه؛
    ساعت شنی نیست که سر و تهش کنی..
    آدم گاهی تموم میشه!!

  10. 7 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #556
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    ایـ ن روزهـــــآ زیـــــآدے سآکتــ شُـــــدﮪ اَمـ ،


    نمـﮯ دآنَـــــمـ چرآ حَــــــرف ه ــآیمـ ، بـﮫ جـــــآی گـ ـلو


    اَز چشـــــم ه ـآیَم بیرونــــــ مـﮯ آینـد

  12. 7 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #557
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    هیچ نمیخواهم
    یه تو
    یه من
    یه جا
    کنار هم برای هم!

  14. 9 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #558
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    حرف تازه ای ندارم …


    فقط خزان در راه است …


    کلاه بگذار سر خاطراتی که یَــــــــــخ زده اند ،


    شاید یادت بیافتد جیب هایت را وقتی دست هایم مهمانشان بودند …

  16. 2 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #559
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض

    هر چند وقت یکبار دچار اضطراب شدیدی می شوم که در زندگی ام هیچ کار به درد بخوری نکرده ام و دیگر وقتم کم است و تصمیم می گیرم که زندگی ام را برنامه مند کنم و از زمان حداکثر استفاده را ببرم.برای من دو قدم مهم وجود داشت..اولین قدم این بود که بروم پارک بدوم.اصولاًآغاز تمام کارهای خوب با ورزش کردن است. خصوصاً اینکه آدم صبح زود از خواب بیدار می شود فکر می کند که خیلی آدم با اراده ای است و دارد کار مهمی ر ا به انجام می رساند.قدم بعدی این بود که وقتی در تاکسی و ترافیک هستم به جای غرق شدن در افکار کتاب بخوانم. روز اول تصمیم اخذ شده، نزدیک غروب بود که عزم جایی کردم و تاکسی گرفتم. هوا تقریباً داشت تاریک می شد اما از آن جایی که می خواستم کاملاً مفید واقع شوم و استرس هدر دادن زمان داشتم، کتاب ام را بیرون آوردم و واقعاً خواندنش با آن نور کم سخت بود اما غیرممکن نبود.با قیافه آدمی که جدی ترین کار روی زمین را می خواهد انجام دهد کتاب را در جهت نور ضعیف بیرون گرفتم و شروع کردم.کمی بعد راننده که معلوم بود تا آن لحظه خیلی جلوی خودش را گرفته بود گفت:"آقااصلاً چیزی هم می فهمی؟!" البته نگفت می بینی، گفت می فهمی. از این سوال جا خوردم.در واقع طوری سوال را پرسید که یعنی الکی وانمود نکن خیلی اهل مطالعه هستی.توضیح دادنش سخت بود بنابراین گفتم البته که وقت کم است! انتظار تایید داشتم اما درآمد گفت که آقا این همه وقت! البته که من این همه وقت داشتم واقعاً اما راننده تاکسی از کجا این همه وقت داشت؟ چیزی نگفتم اما چند بار درونیاتم را چک کردم و مطمئن شدم که واقعاً می خواسته ام کتاب بخوانم.البته دیگر آن قدر تاریک بود که غیر ممکن بود. به هر حال به این ترتیب من دوباره به زندگی سابقم برگشتم.

  18. 5 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #560
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    796

    پيش فرض

    کسی که در برابر خداوند زانو می زند؛

    می تواند در برابر هر کسی ایستادگی کند ...

  20. 2 کاربر از sara_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •