سلام مخلص عمو ممد و بقیه دوستان.. ای بابا کاری نکردم که پسر...
امروز ساعت 4 زنگ زدم به اون بنده خدا گفت صاحب مغازه نیس رفته ناهار ! گفت 1 ساعت دیگه میاد.. منم اگه می خواستم تا ساعت 5 منتظر باشم که ببینم اون میاد یا نه ، دوباره قضیه بهم می خورد.. چون اونا ساعت 6 می بستن.. می خواستم ازش بپرسم چراغ ها آماده هست یا نه...
خلاصه دیدم اینطوریه ... سوار مترو ی نازنین شده و به شوش عازم شدیم.. گفتم یا میشه یا مثل روز قبل ضایع میشیم برمی گردیم
.gif)
آخه روز قبلش هم دقیقا 2 دقیقه بعد از بسته شدن گاراژ رسیده بودم و ناکام ماندم
خلاصه رفتیمم پیش ایشون و بعد از سلام و احوال پرسی خواستار چراع غقب های حاج ممد حجازی شدیم
تو اون حال و هوا بودیم که یه صحنه ناراحت کننده دیدم.. یه ازمبیل کاتلاس 90 نو افتاده بود رو ماشین های دیگه.. ماشین خیلی تمیزی بود
.gif)
نمیدونم چرا آورده بودنش تو اون خرابه.. آخه اونجا مثل زباله دونی ماشین ها بود.. همه ماشین ها رو انداخته بودن رو هم..
خلاصه اون بنده خدا رفت و چراغ ها رو داد بهم و گفت به سلامت !
.gif)
تو این لحظه احساس کردم داره سرم کلاه میره.. چون دیدم یه طلق از چراغ ها شکستگی داره.. سه سوت زنگ زدم به ممد و دم در مغازه جزییات شکستگی رو توضیح دادم... (لابته ممد خان قطع کرد وو خودش تماس گرفت بنده خدا) بعدش اون بنده خدا یه کمی شاکی شد که من دارم انقدر ریز بینی می کنم.. گفت : آقای حجازی پول کاسه چراغ هم حساب کنیم؟ ؟
.gif)
اونجا بود که فهمیدم این بنده خدا کاسه چراع هم مفتی داده..
.gif)
خلاصه خوشحال و شادان برگشتیم به سمت خونه.. ولی حیف اون نامرد یه پلاستیک هم بهم نداد...
.gif)
گفت نداریم.. خودم رفتم از جای دیگه گرفتم.. تو راه مث گرگ از چراغ ها محافظت کردم
.gif)
.gif)
خلاصه رسیدیم خونه و خوشحال بودیم که ما هم یه کار خیر در راه بازسازی کامارو ی حاج ممد کردیم...
راستی ممد جان خواستی بشوریش با مسواک بشورش.. من که تو راه سکته کردم تا رسیدم خونه.. چون مال 40 سال پیش هست و شکننده است.. و خیلی باید مراقب بود.. خواستم بفرستم هم یه جعبه ی مقوایی آماده می کنم و توش رو پر از روزنامه مچاله شده می کنم که ضربه نخوره..
راستی کامارو ی خدا بیامرز قبلی قرمز بوده !!
محمد جان باز اگه چیزی از شوش خواستی بهم بگو.. فعلا ما بریم.. یا علی..
.gif)