سلام
----------------
ورقهای جدا را بعد از انکه دفترش کردم
میان شعله ای سوزاندمو خاکسترش کردم
تمام خاطراتم محو گردیدند در اتش
به جز این شعر,از بس حیفم امد از برش کردم
خزان خود شدم تا اینکه ایمن باشم از پاییز
گل احساس خود را با قساوت پرپرش کردم
مردد بود جانم از گلو بیرون رود یا نه!
طناب دار را با دست خود محکمترش کردم
...