عقاید یک دلقک
هانریش بل
شریف لنکرانی
بعد از مدت ها یک رمانی خوندم که بهم چسبید به شدت
عقاید دلقک برام به شدت جالب بود
اعتقاداتی که در مورد عشق داشت
و این که خاطرات رو با جزئیات مرور می کرد ( یکی از عادت های خودمه
.gif)
)
یادمه یه جایی می گفت من یه دلقکم و کارم جمع آوری لحظاته ( یا یه چیزی تو همین مایه ها!)
و قسمت هایی که به ماری فکر می کرد و مثلا می گفت ما راجع به انواع لباس هایی که تن بچه هامون کنیم صحبت کرده بودیم
اگه بخواد احساس خیانت نکنه باید بچه هاشو لخت ببره تو خیابون
یا جایی که می گفت من نمی دونم به فرزندانش چه غذایی می خواد بده چون ما در مورد انواع روش های تغذیه ساعت ها بحث کرده بودیم و اون اگه بخواد احساس خیانت نکنه باید بچه هاش رو گرسنه نگه داره
در کل پیشنهاد می شه
البته من زیاد با این ترجمه موافق نیستم
چون سبک نوشتارش زیادی قدیمی بود
فکر می کنم ترجمه ی دیگه ای باشه بهتره