دلـــــــم را می سپارم به دست باد
بگذار با خود ببرد
چشمانم را در ایوان جا می گذارم
بگذار گل های ایوان را آبیاری کنند
دستانم را هدیه می کنم به یتیم خانه
بگذار یتیمان محتاج را نوازش کنند
پاهایم را همراه کفش هایم در جا کفشی می گذارم
بگذار خستگی راه عشقت را به در کنند
ایمانم را پاره می کنم
بگذار پابندم نباشد
گرمــــــای وجودم را چه کردم ؟
یـــــادم آمد !
دادمش به گنجشک پارک
بگذار ســــرما جسم کوچکش را نرنجاند
اما یــــــــادت
یــــــــادت را در آسمان ذهنم نگه می دارم
بگذار روزهـــــای بی تو بودن تلخ نگذرد ...
"النـــاز بلوکیـــان"