دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
دیشب به یاد تو تنها گریستم
مستانه گریه کردم، دریا گریستم
طوفان غم چو داد گلستان دل به باد
بر حال پر پر گلها گریستم
من بودم و خیال تو در نیمه های شب
بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم
بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق
معراج دل نمودم و آنجا گریستم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريم
بی نظیری به خدا![]()
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید !![]()
ز میوه های بهشت چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید![]()
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
-------------------------
مرسی سامان جان که این قدر لطف داری
و این قدر با توجهی به همه شعرها
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است توانها نکنی
فرانک خانم اگر دو نفر رو تو این انجمن دوست داشته باشم :
شما و ووکمن هستید !
*****
دگر به صید حرم تیغ بر مکش زنهار
وز آنچه با دل ما کرده ای پشیمان باش
عسل جان ببخشید با هم پست دادیم در اداهم شعر شما :
یار با ماست چه حاجت که زیارت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندید پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدم صدامو
و چه روياهايي
که تبه گشت و گذشت
و چه پيوند صميميت ها
که به آسانی يک رشته گسست
چه اميدي، چه اميد؟
چه نهالی که نشاندم من و بی بر گرديد
دل من ميسوزد
که قناری ها را پر بستند
که پر پاک پرستوها را بشکستند
و کبوترها را
آه کبوترها را...
------------------
منتظر موندم شعراتونا درست کنید که همزمان شده بود نکردید
واسه همین جواب اخری را دادم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)