تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 554 از 640 اولاول ... 54454504544550551552553554555556557558564604 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,531 به 5,540 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #5531
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...
    در "دلم" دلتنگی ام را...
    در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
    در "لبخندم" غصه هایم را...
    دل من...
    چه خردساااااال است !!!
    ساده می نگرد !
    ساده می خندد !
    ساده می پوشد !
    دل من...
    از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
    ساده می افتد !
    ساده می شکند !
    ساده می میرد !
    ساااااااااااااا ­ااااااااده

  2. 4 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #5532
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    برای مرگ جوانم برای ماندن پیر
    بگو چگونه کنم این شگفت را تفسیر؟!

  4. 5 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #5533
    اگه نباشه جاش خالی می مونه aliaghil's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    360

    پيش فرض

    اگر دنیا نمیداند که من
    تنهاتر از تنهاترین تنهای تنهایم،
    بیا یک لحظه شادم کن
    که من غمگین تر از غمگین ترین غمهای دنیایم...

  6. 5 کاربر از aliaghil بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #5534
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    طناب را به گردنم انداختند . گفتند : آخرین آرزویت ؟
    گفتم : دیدن عشقم
    گفتند : خسته است ، تا صبح برایت طناب بافته . . .

  8. 5 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5535
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    ساعت دیوار می تپد..
    نمی ایستد...
    می دود...
    از پس هر قدم ،قدمی...
    نمی شکند...
    می زند...
    عقربه ندارد..
    سریع تر می رود...
    بی صدا...
    بی حیات...
    تنها رو به فردا..
    رو به اوج...
    رو به مرگ...

  10. 6 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #5536
    کـاربـر بـاسـابـقـه MOHAMMAD2010's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    10,353

    پيش فرض

    سرم درگیره موهای سفیده
    شدم ته مونده های زنده بودن
    دلم میخواد به این زودی بمیرم
    فقط مرگه دوای زنده موندن

  12. 4 کاربر از MOHAMMAD2010 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #5537
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    آرام که بمیری
    به هیچ کس بر نخواهد خورد
    هیچ کس نخواهد فهمید
    شاید سالی سراغی بگیرد
    و نگاهی به جنازه ات بیندازد
    ولی باز می رود
    آرام می رود
    و تو را می گذارد
    به عهده ی هرچه بادا باد
    تو بمانی
    و اتاق از نفس هایت
    تهوع بگیرد
    و مدام دیوارها
    بالا بیاورند
    خاطره هایت را
    و همه در آن ناکجا آباد دور
    به رسم بی وفایی
    یادت نکنند
    و تو هنوز چند پک تا مرگ
    فاصله داری
    این چند پک را هم که بزنی
    آرام میمیری
    آخر می گویند
    آرام که بمیری
    به هیچ کس بر نخواهد خورد

    آنیتا شریعت پناهی

  14. 2 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #5538
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    اين روز ها
    درد بي تو بودن را
    گذاشته ام در جيبم
    و سوت زنان به گريه مي افتم
    هر روز
    با لحن تو
    خودم را صدا مي زنم
    و جواب مي دهم جانم
    و بعد ...
    عجيب است كه به گريه مي افتم
    اين روز ها
    از بودن هاي خياليت
    خوشي زده است زير دلم!

    آنیتا شریعت پناهی

  16. 2 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #5539
    اگه نباشه جاش خالی می مونه aliaghil's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    360

    پيش فرض

    اگر غمی هست بگذار باران باشد
    و این باران را
    بگذار تا غم تلخی باشد از سر غمخواری...
    و این جنگل های سر سبز
    در این جای
    در آرزوی آن باشند
    که مگر من ناگزیر به برخواستن شوم
    تا در درون من بیدار شوند

    من اما جاودانه بخواهم خفت
    زیرا اکنون که من این چنین
    در تپه های کبودی که بر فراز سرم خفته اند
    بسان درختی
    ریشه ها باز گسترده ام،
    دیگر مرگ
    در کجاست؟
    اگر چه من از دیر باز مرده ام
    این زمینی که چنین تنگ در آغوشم میفشرد
    صدای دم زدنم را
    همچنان بخواهد شنید....

  18. 3 کاربر از aliaghil بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #5540
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی fati ghasemi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2011
    محل سكونت
    زمین
    پست ها
    423

    پيش فرض

    ریل های بی قطار
    سوت های بی ریل !!!
    سوزن بان پیر
    خاطرات هنوز نمرده اش را
    در اتاقک چوبی موریانه وار
    میان آوارهای تو خالیش
    نبش قبر می کرد
    و چه قبیحانه می گریست
    بر قطار هایی که بی سوت او
    با سرعت می گذشتند
    و واگن های مسافران
    حلقه های گم شده ای بودنند
    در خمیازه های کش دارش

  20. 4 کاربر از fati ghasemi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •