تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 550 از 2734 اولاول ... 5045050054054654754854955055155255355456060065010501550 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,491 به 5,500 از 27334

نام تاپيک: مشاعره

  1. #5491
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    من زني را زاييده ام
    به قامت زخمهايم!
    نه!
    اين جنين ناقص
    هرگز لبخند من نبود!
    گم شويد!
    همسايه هاي مزاحم
    گم شويد!
    مي خواهم از رگهاي گردنم آويزان بمانم....

  2. #5492
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    سلاممممممممممممممممم
    ..............

    من به دریا رفتم
    خاک ساحل ها را بو کردم
    سینه ام پر ز غبار آه است
    چشم پر سو کردم
    من به اندازه ی اشک خندیدم
    قدر سر دفتر هر موجودی نالیدم
    من به وزن ملکوت آبی را حس کردم
    وز شدت خاموشی ریگی که ز خورشید بیابان داغ است،
    به شگفت آمدم و صبر و ادراک شکیبایی را حس کردم
    وز خمودی، سادگی بگذشتم.
    ته حرفم این است:
    من به اندازه ی زیبایی قرمز مستم!
    ولی از محنت مرغان هوا غمگینم
    دل من غم زده و رنجور است

    من به دریا رفتم، آب را بشناسم
    شن ساحل ها را لمس کنم
    به خروش امواج سر تعظیم فرود آرم
    به صدف جدول ضرب و هندسه یاد دهم!
    خاطرات اسب آبس از زبان خویش را بنویسم
    من به دیدار گل نیلوفر،
    من به وقت چمن رفتم
    من به دریا رفتم
    من به دریا رفتم.
    ...

  3. #5493
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سلام سایه خانم
    ــــــــــــــــــــ
    مطمئن باش و برو
    ضربه ات كاري بود
    دل من سخت شكست
    وچه زشت، به من و سادگيم خنديدي
    به من و عشقي پاك
    كه پر از ياد تو بود
    و به يك قلب يتيم كه خيالم مي گفت تا ابد مال توبود
    تو برو برو تا راحت تر تكه هاي دل خود را آرام سرهم بندزنم

  4. #5494
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    تکراری !
    ...........
    مرده شور آن چشمانت را ببرد
    که از این همه آبی دریا
    فقط لکه های نفتش را پذیرا شده است...
    مرده شور آن نگاه هایت را ببرد
    که از این همه شوری دریا
    تنها نگاه معصومانه پرندگان را بر خویش گرفته است
    مرده شور خودت را ببرد
    با این که می دانی دوستت دارم...
    ...

  5. #5495
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    من شاید بتوانم باز هم سکوت کنم
    اما مطمئنم روزگار و بازیهایش نه
    نگرانم
    نگرانم برای روزهایی که میایند تا از تو تاوان بگیرند
    نگرانم برای پشیمانی ات زمانی که هیچ سودی ندارد
    تو مرا فراموش خواهی کرد
    من منتظر شکستنت نیستم
    نفرین هم نمیکنم
    اما میدانم که این برای فرار از سرنوشت کافی نیست
    نمیدانم هنوز هم میتوانی مثل قدیم بخندی
    اینجا همیشه سرد است
    همیشه همیشه حالم خوب نیست
    اما هرگز دیگر گرمایی از وجودت طلب نخواهم کرد
    بی من بمان تجربه کن یاری دگر را گرمی دستی دیگر را
    بخاطر هم نیاور مرا اگر اینگونه راحتی
    ــــــــــــــــــ
    خیلی اینا دوست دارم
    قشنگه

  6. #5496
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    "یک عصر شنبه خسته و با یک غمِ بزرگ
    از انقلاب یک تنه رفتم سرِ وصال"

    از لحظه های فاجعه تا سالهای سال
    حالا چه مانده غیر سکوتی پر از زوال

    حالا چه مانده از شب و از گزمه های شب
    غیر غبار ترس ویا بغضهای کال

    دیگر نمانده فرصت آغاز تازه ای
    حتی برای حرف زدن طرح یک سوال

    پرواز را ندیده شکستند بال مان
    فصل عبور بود و مرغی شکسته بال

    ?
    در نا گزیرترین لحظه های مرگ
    اسم تو می دوید در این واژه های لال

    تنها پناهِ خستگی کوچه شعرها
    هربار خستگی ز تنم میگرفت حال

    اینک منم که فراسوی شهر شب
    تکرار می شوم دوباره به احساسی از محال
    ??
    از شهر چشمهای تو یک روز می روم
    یک روز پا به پای تو تا آن سر خیال
    ...

  7. #5497
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    لبانت
    به ظرافت شعر
    شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
    كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
    تا به صورت انسان درآيد
    و گونه هايت
    با دو شيار مّورب
    كه غرور ترا هدايت مي كنند و
    سرنوشت مرا
    كه شب را تحمل كرده ام
    بي آن كه به انتظار صبح
    مسلح بوده باشم،
    و بكارتي سر بلند را
    از رو سبيخانه هاي داد و ستد
    سر به مهر باز آورده م
    هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخواست
    كه من به زندگي نشستم!

  8. #5498
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    میان ساحل و دریا سراب را دیدم
    سراب ـ این شبه آفتاب ـ را دیدم !

    وباز با همه‌ی وسعت دلی دریا
    در التهابِ عطش شوق آب را دیدم

    نشد که هیچ بیابم دلیل تشنه‌گی‌ام
    اسیر حس عطش، التهاب را دیدم

    کبوترانه در این آبی هزار کلاغ
    بدون پر زدن از خود عقاب را دیدم

    چه قدر فاصله با خود ،چه قدر دور از خود
    شگفت ؛ در دلِ شب، خوابِ خواب را دیدم

    همیشه فرصت یک تک سوال باقی بود
    هنوز گفته ـ نگفته جواب را دیدم !

    دلم گرفته از این مردم همیشه دروغ
    به چهره چهره‌ی ایشان نقاب را دیدم
    ?
    تمام حادثه از آنِ‌شان همین کافیست
    که از نگاه غزل ، شعر ناب را دیدم
    ...

  9. #5499
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    من نمك سواحل جنوبي را
    وقتي كه شهر ، در اندوه ديوانگي ي خودش مي بندد
    مي مزمزم
    من اين شهر را در جيب هاي خودم مي برم
    خودي با گوشهاي پر خراش ، پر از انفجار
    و در بخار نفس هايم ، پس مي دهم
    اين هرم داغ را

  10. #5500
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    روزی اصالت در دو چشمت مردمک بود
    در این حوالی رنگ چشمان تو تک بود

    راز بقا را می شد از چشم تو فهمید
    رازی که شب بر بالهای شاپرک بود

    در جستجوی نا کجا آبادها من
    چشمان تو تنها دلیل قاصدک بود!

    سوزی وجودم سالهای سال سوزاند
    ـ سوزی که تنها در نوای نی لبک بود ـ

    از دستها ، از چشمها بیزار بودم؛
    وقتی که دستان صداقت بی نمک بود

    حالا هزاران سال بعد از چشمهایت؛
    پی می‌برم در هر نگاهت صورتک بود!

    ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •