من زني را زاييده ام
به قامت زخمهايم!
نه!
اين جنين ناقص
هرگز لبخند من نبود!
گم شويد!
همسايه هاي مزاحم
گم شويد!
مي خواهم از رگهاي گردنم آويزان بمانم....
من زني را زاييده ام
به قامت زخمهايم!
نه!
اين جنين ناقص
هرگز لبخند من نبود!
گم شويد!
همسايه هاي مزاحم
گم شويد!
مي خواهم از رگهاي گردنم آويزان بمانم....
سلاممممممممممممممممم
..............
من به دریا رفتم
خاک ساحل ها را بو کردم
سینه ام پر ز غبار آه است
چشم پر سو کردم
من به اندازه ی اشک خندیدم
قدر سر دفتر هر موجودی نالیدم
من به وزن ملکوت آبی را حس کردم
وز شدت خاموشی ریگی که ز خورشید بیابان داغ است،
به شگفت آمدم و صبر و ادراک شکیبایی را حس کردم
وز خمودی، سادگی بگذشتم.
ته حرفم این است:
من به اندازه ی زیبایی قرمز مستم!
ولی از محنت مرغان هوا غمگینم
دل من غم زده و رنجور است
من به دریا رفتم، آب را بشناسم
شن ساحل ها را لمس کنم
به خروش امواج سر تعظیم فرود آرم
به صدف جدول ضرب و هندسه یاد دهم!
خاطرات اسب آبس از زبان خویش را بنویسم
من به دیدار گل نیلوفر،
من به وقت چمن رفتم
من به دریا رفتم
من به دریا رفتم.
...
سلام سایه خانم
ــــــــــــــــــــ
مطمئن باش و برو
ضربه ات كاري بود
دل من سخت شكست
وچه زشت، به من و سادگيم خنديدي
به من و عشقي پاك
كه پر از ياد تو بود
و به يك قلب يتيم كه خيالم مي گفت تا ابد مال توبود
تو برو برو تا راحت تر تكه هاي دل خود را آرام سرهم بندزنم
تکراری !
...........
مرده شور آن چشمانت را ببرد
که از این همه آبی دریا
فقط لکه های نفتش را پذیرا شده است...
مرده شور آن نگاه هایت را ببرد
که از این همه شوری دریا
تنها نگاه معصومانه پرندگان را بر خویش گرفته است
مرده شور خودت را ببرد
با این که می دانی دوستت دارم...
...
من شاید بتوانم باز هم سکوت کنم
اما مطمئنم روزگار و بازیهایش نه
نگرانم
نگرانم برای روزهایی که میایند تا از تو تاوان بگیرند
نگرانم برای پشیمانی ات زمانی که هیچ سودی ندارد
تو مرا فراموش خواهی کرد
من منتظر شکستنت نیستم
نفرین هم نمیکنم
اما میدانم که این برای فرار از سرنوشت کافی نیست
نمیدانم هنوز هم میتوانی مثل قدیم بخندی
اینجا همیشه سرد است
همیشه همیشه حالم خوب نیست
اما هرگز دیگر گرمایی از وجودت طلب نخواهم کرد
بی من بمان تجربه کن یاری دگر را گرمی دستی دیگر را
بخاطر هم نیاور مرا اگر اینگونه راحتی
ــــــــــــــــــ
خیلی اینا دوست دارم
قشنگه
"یک عصر شنبه خسته و با یک غمِ بزرگ
از انقلاب یک تنه رفتم سرِ وصال"
از لحظه های فاجعه تا سالهای سال
حالا چه مانده غیر سکوتی پر از زوال
حالا چه مانده از شب و از گزمه های شب
غیر غبار ترس ویا بغضهای کال
دیگر نمانده فرصت آغاز تازه ای
حتی برای حرف زدن طرح یک سوال
پرواز را ندیده شکستند بال مان
فصل عبور بود و مرغی شکسته بال
?
در نا گزیرترین لحظه های مرگ
اسم تو می دوید در این واژه های لال
تنها پناهِ خستگی کوچه شعرها
هربار خستگی ز تنم میگرفت حال
اینک منم که فراسوی شهر شب
تکرار می شوم دوباره به احساسی از محال
??
از شهر چشمهای تو یک روز می روم
یک روز پا به پای تو تا آن سر خیال
...
لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد
و گونه هايت
با دو شيار مّورب
كه غرور ترا هدايت مي كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كرده ام
بي آن كه به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بكارتي سر بلند را
از رو سبيخانه هاي داد و ستد
سر به مهر باز آورده م
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخواست
كه من به زندگي نشستم!
میان ساحل و دریا سراب را دیدم
سراب ـ این شبه آفتاب ـ را دیدم !
وباز با همهی وسعت دلی دریا
در التهابِ عطش شوق آب را دیدم
نشد که هیچ بیابم دلیل تشنهگیام
اسیر حس عطش، التهاب را دیدم
کبوترانه در این آبی هزار کلاغ
بدون پر زدن از خود عقاب را دیدم
چه قدر فاصله با خود ،چه قدر دور از خود
شگفت ؛ در دلِ شب، خوابِ خواب را دیدم
همیشه فرصت یک تک سوال باقی بود
هنوز گفته ـ نگفته جواب را دیدم !
دلم گرفته از این مردم همیشه دروغ
به چهره چهرهی ایشان نقاب را دیدم
?
تمام حادثه از آنِشان همین کافیست
که از نگاه غزل ، شعر ناب را دیدم
...
من نمك سواحل جنوبي را
وقتي كه شهر ، در اندوه ديوانگي ي خودش مي بندد
مي مزمزم
من اين شهر را در جيب هاي خودم مي برم
خودي با گوشهاي پر خراش ، پر از انفجار
و در بخار نفس هايم ، پس مي دهم
اين هرم داغ را
روزی اصالت در دو چشمت مردمک بود
در این حوالی رنگ چشمان تو تک بود
راز بقا را می شد از چشم تو فهمید
رازی که شب بر بالهای شاپرک بود
در جستجوی نا کجا آبادها من
چشمان تو تنها دلیل قاصدک بود!
سوزی وجودم سالهای سال سوزاند
ـ سوزی که تنها در نوای نی لبک بود ـ
از دستها ، از چشمها بیزار بودم؛
وقتی که دستان صداقت بی نمک بود
حالا هزاران سال بعد از چشمهایت؛
پی میبرم در هر نگاهت صورتک بود!
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)