تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 55 از 100 اولاول ... 54551525354555657585965 ... آخرآخر
نمايش نتايج 541 به 550 از 993

نام تاپيک: خدا [ عارفانه ]

  1. #541
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    ناب تويي
    جعل منم
    اصل تويي
    بدل منم
    اي تن تو، خاک بهشت
    مضطرب از ازل منم
    جنس تو از قصيده هاست
    سفسطه گر ، دغل منم
    اي حس خوش يمن غزل
    آواز مبتذل منم
    جاي تو روي چشم همه ست
    افتاده از چشا منم
    ناياب مرمر تنت
    تن زخميه بلا منم
    حضور تو يه حادثه ست
    درگير انزوا منم
    تو اول هر آيه اي
    تفسير انتها منم
    بالغ تويي
    عاقل تويي
    صوفي و اهل دل تويي
    مشکل منم
    غافل منم
    درمان هر مشکل تويي
    خاک تويي
    زمين تويي
    غبار رو هوا منم
    منزه و پاک تويي
    به حيله مبتلا منم




  2. #542
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    ای بهار روزه ام



    ای شب قدر نهان فاطمه / مهدی صاحب زمان فاطمه

    ای که خورشید از تو باشد آیه ای / یوسف از زیبایی تو سایه ای

    ای قدم هایت صراط المستقیم / خاک بوست بوده جبریل از قدیم

    آیة الکرسی ز تو زینت گرفت / آل عمران هم ز تو قیمت گرفت

    سوره ی انعام شد یک نعمتت / مائده یک لقمه پر برکتت

    سوره توبه ز هجرت توبه کرد / تا که خود را باب شهر توبه کرد

    سوره ی إسرا ز تو شد تاج عشق / دیدن رخسار تو ، معراج عشق

    السلام ای سوره ی نور نخست / سوره ی یاسین ، سلام حق به توست

    سوره ی یوسف بود شرح فراق / آیه هایش بر تو دارد اشتیاق

    سوره ی مریم به وصف مادرت / سوره ی طاها حدیث دیگرت

    سوره ی جمعه بود مشتاق تو / گشته ای آرام دل ، عشاق تو

    سوره ی والعصر نامی از شماست / نام زیبای تو سوگند خداست

    شد نمازت سوره ی المؤمنون / خط مشیت سوره ی الکافرون

    سوره ی صف ، صف نشین کوی تو / سوره ی حشر آمده هم خوی تو

    سوره ی زیبای تبّت مو به مو / لعن و نفرین تو باشد بر عدو

    ای بهار روزه ام از جام تو / عشق بازی می کنم با نام تو

  3. این کاربر از Snow_Girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #543
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خدا جون متشكريم كه چشم دادي بهمون
    واسه گريه كردن و ديدن اين دنياي زشت

    مرسي كه پا به ما دادي واسه ي سگ دو زدن
    واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت

    آخ! كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي
    چي مي شد اگه تو دست به ساختنش نميزدي

    خداجون ممنون از اينكه دو تا دست دادي به ما
    تا اونارو رو به هر مترسكي دراز كنيم

    خداجون مرسي از اين دلي كه تو سينمونه
    ميتونيم دل يكي ديگرو بازيچه كنيم

    آخ! كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي
    چي مي شد اگه تو دست به ساختنش نمي زدي

    خداجون ممنون از اينكه دو تا دست دادي به ما
    تا اونارو رو به هر مترسكي دراز كنيم

    خداجون مرسي از اين دلي كه تو سينمونه
    مي تونيم دل يكي ديگرُ بازيچه كنيم

    آخ! كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي
    چي مي شد اگه تو دست به ساختنش نمي زدي؟

  5. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #544
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته


    باشید» خدا لبخندی زد و پاسخ داد: « زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که


    دوست داری از من بپرسی؟» من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می


    کند؟» خدا جواب داد.... « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر


    بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند» «اینکه سلامتی خود را به


    خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از


    دست رفته را دوباره باز یابند» «اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش


    می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند» «اینکه به گونه ای زندگی می


    کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند» دست خدا


    دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت.... سپس من سؤال کردم: «به عنوان پرودگار،


    دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟» خدا پاسخ داد: « اینکه یاد بگیرند


    نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است


    که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند» « اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان


    را با دیگران مقایسه کنند» «اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند» « اینکه رنجش خاطر


    عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این


    زخمها التیام یابند» « یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است


    که نیازمند کمترین ها است» « اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما


    هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند» « اینکه یاد بگیرند دو نفر می


    توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند» « اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را


    ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند» باافتادگی خطاب به خدا گفتم: « از وقتی که به من دادید


    سپاسگذارم» و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟» خدا لبخندی


    زد و گفت... «فقط اینکه بدانند من اینجا هستم

  7. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #545
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض لطفی کن و یاکریم ها را دریاب

    اي عشق بيا كه سينه‌هامان شد چاك
    «اين النبأالعظيم؟» گشتيم هلاك

    چشمي كه تو را نديده باشد كور است
    خون شد دل ما، «متي ترانا و نريك»


    در تاك مگر شراب پنهان نشده؟
    در غنچه مگر گلاب پنهان نشده؟
    اي بي‌خبران كه منكر صبح شديد
    در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟


    يك عمر تو زخم‌هاي ما را بستي
    هر روز كشيدي به سر ما دستي
    شعبان كه به نيمه مي‌رسد آقا جان!
    ما تازه به يادمان مي‌آيد هستي


    هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
    هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
    اين نامه ي چندم است كه مي‌خواني؟
    داريم ركورد كوفه را مي‌شكنيم


    هر چند كه خسته‌ايم از اين حال نيا!
    شرمنده! اگر ندارد اشكال نيا!
    ما خط تمام نامه‌هامان كوفي است
    آقاي گلم!زبان من لال نيا!


    سر تاسر جان ما پر از تب نشده
    چون جام جنون ما لبالب نشده
    ما منتظريم ماه كامل بشود
    دور قمري چهارده شب نشده


    آقا تو كه خوب مي‌تواني ما را
    از اين همه غربت برهاني ما را
    لاي كلمات ندبه پنهان شده ايم
    تا اينكه بيايي و بخواني ما را


    اين ماه كه چون چراغ تو مي‌سوزد
    عمري است كه در فراق تو مي‌سوزد
    خورشيد كه هر روز تو را مي‌بيند
    در آتش اشتياق تو مي‌سوزد


    اي اصل اميد! بيم‌ها را درياب
    باباي همه! يتيم‌ها را درياب
    هر چند خدا خودش كريم است آقا!
    لطفي كن و ياكريم‌ها را درياب!


    يك روز به يك اشاره بر مي‌گردند
    با دامني از ستاره بر مي‌گردند
    روزي كه ورق به نفع حق برگردد
    اولاد علي دوباره بر مي‌گردند


    نه شرم و حيا نه عار داريم از تو
    اما گله بي‌شمار داريم از تو
    ما منتظر تو نيستيم آقا جان!
    تنها همه انتظار داريم از تو


    هر چند كه بيمار تو هستيم همه
    ديوانه ي ديدار تو هستيم همه
    بين خودمان بماند آقا عمري است
    انگار طلبكار تو هستيم همه!


    بر سينه اگر زديم سنگت آقا!
    هستيم اگر گوش به زنگت آقا!
    با اين همه نيرنگ و ريا مي‌ترسم
    يك روز بياييم به جنگت آقا!


    شد بسته در هر دو جهان از بس كه...
    خشكيد زمين و آسمان از بس كه...
    بد نيست اگر كمي خجالت بكشيم
    خون شد دل صاحب الزمان از بس كه...


    هر روز به ما اگر كه سر هم بزني...
    بر ريشه ي خواب ما تبر هم بزني...
    آقا تو كه خوب مي‌شناسي ما را
    زنگ در خانه را اگر هم بزني...


    از شنبه درون خود تلنبار شديم
    تا آخر پنجشنبه تكرار شديم
    خير سرمان منتظر ديداريم
    جمعه شد و لنگ ظهر بيدار شديم


    درسي كه مرور مي‌كني عاشوراست
    هر جا كه عبور مي‌كني عاشوراست
    اي وارث زخم‌هاي هفتاد و دو تن
    روزي كه ظهور مي‌كني عاشوراست


    تا عشق پر از حضور در ما نشود
    يك مرتبه نفخ صور در ما نشود
    به معني انتظار نايل نشويم
    تا كرب و بلا مرور در ما نشود


    از مزرعه‌هاي كوچك بعضي‌ها
    برچيده شود مترسك بعضي‌ها
    آقا خودمانيم چه كيفي دارد
    وقتي بزني به برجك بعضي‌ها


    با آمدنت دل مرا دريا كن
    اين سوخته را جزيره ي خضرا كن
    آقا تو مگر نه اينكه دنبال مني؟
    من گمشده‌ام بيا مرا پيدا كن


    گفتند كه تك سوارمان در راه است
    از اول صبح چشممان بر راه است
    از يازدهم دوازده قرن گذشت
    تا ساعت تو چقدر ديگر راه است؟


    انگار نمي‌رسد به دريا جاده
    در خويش زده هميشه در‌جا جاده
    آقا نكند دير شود آمدنت
    من روي تو شرط بسته‌ام با جاده


    ابري است هوا و بوي باراني نيست
    اين عصر گرفته را كه پاياني نيست
    داريم همه فال تو را مي‌گيريم
    عكس تو درون هيچ فنجاني نيست


    نه عين نه شين نه قاف مي‌داند عشق
    جز تو سخني به لب نمي‌راند عشق
    آواره ي كوه و دشت و صحرا هر روز
    پشت سر تو نماز مي‌خواند عشق


    تا كي همه جا بدون تو غم بخوريم
    پس كي تو مي‌آيي آب زمزم بخوريم؟
    اين جمعه خدا كند بيايي آقا
    يك نان و پنير ساده با هم بخوريم


    اين مرد كه در ره است بايد اورا...
    مي ترسم اگر سرزده‌ آيد اورا...
    از هر كه سراغ او گرفتم ديدم
    در شهر كسي نمي‌شناسد او را


    عمري است به‌دنبال جوابي ديگر
    هر روز كشيده‌ام عذابي ديگر
    هر شب به هواي ديدنت از خوابي
    آسيمه دويده‌ام به خوابي ديگر


    هر كس كه هواي دوسـت در سر دارد
    شمشير نه! قلب خويش را بردارد

    در سنت شيعه نيست حتي به نماز
    كه دست به روي دست خود بگذارد


    ج.صفربيگي

  9. #546
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    خدایا!
    زمستان
    سرآغاز نگاه سرد تو بود
    و شب بلورین من
    معصومانه شکست
    با حجم سنگ های غرور تو
    تکرار می شود
    هیاهوی خالی و پوچ....
    من را
    در حریم امن چشمانت
    به آرامش برسان...!
    ......

  10. #547
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ

    اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ

    خدايا بلاء عظيم گشته

    وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ

    و پرده از كارها برداشته شد

    وَانْكَشَفَ الْغِط اَّءُ

    و درون آشكار شد

    وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ

    و اميد قطع شد

    وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ

    و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد

    واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى

    و تويى ياور و شكوه بسوى تو است

    وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ

    و اعتماد و تكيه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است

    اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

    خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد

    اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ

    آن زمامدارانى كه پيرويشان را بر ما واجب كردى

    وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ

    و بدين سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى

    فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً

    به حق ايشان به ما گشايشى ده فورى و نزديك

    كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ

    مانند چشم بر هم زدن يا نزد يكتر

    يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ

    اى محمد اى على اى على اى محمد

    اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ

    كفايت كنيد مرا زیرا شمائید کفایت کنندگان

    وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ

    ویاریم کنید زیرا شمائید یاری کنندگان

    يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ

    ای سرور ما ای صاحب الزمان

    الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ

    بفریاد برس بفریاد برس بفریاد برس

    اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى

    مرا درياب مرا درياب مرا درياب

    السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ

    هم اکنون، هم اکنون، هم اکنون

    الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ

    با شتاب، با شتاب، با شتاب

    يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

    اى مهربانترين مهربانان

    بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ

    به حق محمد(ص) و آل پاكيزه اش

  11. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #548
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خدا!

    حق داری اگر من لی غیرک هایم را باور نکنی،
    وقتی هنوز خودم باورشان نکرده ام...
    مسیرت را بلدم...
    باید تصمیم بگیرم حواسم را جمع کنم
    تا دوباره از قلم نیاندازمت
    اما چشمک ستاره هایت حواسم را پرت خواهد کرد،
    چاره اش پلک بستن است
    باید دوباره تصمیم بگیرم.
    این بار قول مردانه بدهم اما...
    صدای شر شر باران،
    بوی خاک خیس خورده ی تنم را بلند خواهد کرد
    و باز دلم را به بازی خواهد گرفت...
    باید گوش هایم را هم ببندم.
    اگر تا این جا بیایم راه نیمه شده است.
    و بعد دست هایم را. دهانم را...
    از خودم فرار کنم.
    از این خودی که با بند بندش صدای تو را می شنود
    و حواسش پرت می شود که باید تو را از قلم نیاندازد!
    از خودم که فرار کنم.
    گم می شوم... گم که شدم، باورم که شد،
    آن وقت باورت می شود که الهی و ربی من لی غیرک!!!
    مسیرش را بلدم
    اما از التهاب همان یک ثانیه گم شدن می ترسم....

  13. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #549
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خدايا! هدايتم كن! زيرا مي‏دانم كه گمراهي چه بلاي خطرناكي است.

    خدايا! هدايتم كن! كه ظلم نكنم، زيرا مي‏دانم كه ظلم چه گناه نابخشودني است.


    خدايا! نگذار دروغ بگويم، زيرا دروغ ظلم كثيفي است.


    خدايا! محتاجم مكن كه تهمت به كسي بزنم، زيرا تهمت، خيانت ظالمانه‏اي است.


    خدايا! ارشادم كن كه بي‏انصافي نكنم، زيرا كسي كه انصاف ندارد شرف ندارد.


    خدايا! راهنمايم باش تا حق كسي را ضايع نكنم، كه بي‏احترامي به يك انسان، همانا كفر به خداي بزرگ است.

    خدايا! مرا از بلاي غرور و خودخواهي نجات ده، تا حقايق وجود را ببينم و جمال زيباي تو را مشاهده كنم.

    خدايا! پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فريب زرق و برق عالم خاكي، مرا از ياد تو دور نكند.

    خدايا! من كوچكم، ضعيفم، ناچيزم، پركاهي در مقابل طوفان‏ها هستم، به من ديده‏اي عبرت‏بين ده، تا ناجيزي خود را ببينم و عظمت و جلال تو را براستي بفهمم و به درستي تسبيح كنم.

    خدايا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند مي‏دهم كه مرا در زمره ستم‏گران و ظالمان قرار ندهي.

    خدايا! مي‏خواهم فقيري بي‏‏نياز باشم، كه جاذبه‏هاي مادي زندگي، مرا از زيبايي و عظمت تو غافل نگرداند.

    خدايا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغاي كشمكش‏هاي پوچ مدفون نشوم.


    خدايا! روحم از شدت درد مي‏سوزد، قلبم مي‏جوشد، احساسم شعله مي‏كشد، و بندبند وجودم از شدت درد صيحه مي‏زند، توبه من آرامش بده ... خسته ‏ام، دل‏شكسته‏ام، احساس می کنم آن بنده ای نبودم که توانسته باشم رسالت بندگی خودرا انجام دهم، احساس خوبی ندارم زمان گذشته و هنوز در در ابتدای راهم

  15. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #550
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بخوان ما را
    منم پروردگارت
    خالقت از ذ ره اي نا چيز
    صدايم كن مرا
    آموزگار قادر خود را
    قلم را، علم را، من هديه ات كردم
    بخوان ما را
    منم معشوق زيبايت
    منم نزديك تر از توبه تو
    اينك صدايم كن
    رها كن غير ما را، سوي ما باز آِ
    منم پرو د گار پاك بي همتا
    منم زيبا، كه زيبا بنده ام را دوست ميدارم
    تو بگشا گوش دل
    پرورد گارت با تو مي گويد
    تو را در بيكران دنياي تنهايان
    رهايت من نخواهم كرد
    بساط روزي خود را به من بسپار
    رها كن غصه يك لقمه نان و آب فردا را
    تو راه بندگي طي كن
    عزيزا، من خدايي خوب مي دانم
    تو دعوت كن مرا بر خود
    به اشكي يا صدايي، ميهمانم كن
    كه من چشمان اشك آلو ده ات را دوست ميدارم
    طلب كن خالق خود را
    بجو ما را تو خواهي يافت
    كه عاشق ميشوي بر ما
    و عاشق مي شوم بر تو
    كه وصل عاشق و معشوق هم
    آهسته مي گويم ، خدايي عالمي دارد
    قسم بر عاشقان پاك باايمان
    قسم بر اسب هاي خسته در ميدان
    تو را در بهترين اوقات آوردم
    قسم بر عصر روشن
    تكيه كن بر من
    قسم بر روز، هنگامي كه عالم را بگيرد نور
    قسم بر اختران روشن، اما د ور
    رهايت من نخواهم كرد
    بخوان ما را
    كه مي گويد كه تو خواندن نمي داني؟
    تو بگشا لب
    تو غير از ما، خداي ديگري داري؟
    رها كن غير ما را
    آشتي كن با خداي خود
    تو غير از ما چه مي جويي؟
    تو با هر كس به جز با ما، چه مي گويي؟
    و تو بي من چه داري؟هيچ!
    بگو با من چه كم داري عزيزم، هيچ!!
    هزاران كهكشان و كوه و دريا را
    و خورشيد و گياه و نور و هستي را
    براي جلوه خود آفريدم من
    ولي وقتي تو را من آفريدم
    بر خودم احسنت مي گفتم
    تويي ز يباتر از خورشيد زيبايم
    تويي والاترين مهمان دنيايم
    كه دنيا، چيزي چون تو را، كم داشت
    تو اي محبوب تر مهمان دنيايم
    نمي خواني چرا ما را؟؟
    مگر آيِا كسي هم با خدايش قهر ميگردد؟
    هزاران توبه ات را گرچه بشكستي
    ببينم، من تو را از در گهم راندم؟
    اگر در روزگار سختيت خواندي مرا
    اما به روز شاديت، يك لحظه هم يادم نميكردي
    به رويت بنده من، هيچ آوردم؟؟
    كه مي ترساندت از من؟
    رها كن آن خداي دور
    آ‌ن نامهربان معبود
    آن مخلوق خود را
    اين منم پرور دگار مهربانت، خالقت
    اينك صدايم كن مرا،با قطره اشكي
    به پيش آور دو دست خالي خود را
    با زبان بسته ات كاري ندارم
    ليك غوغاي دل بشكسته ات را من شنيدم
    غريب اين زمين خاكيم
    آيا عزيزم، حاجتي داري؟
    تو اي از ما
    كنون برگشته اي، اما
    كلام آشتي را تو نميداني؟
    ببينم، چشم هاي خيست آيا ،گفته اي دارند؟
    بخوان ما را
    بگردان قبله ات را سوي ما
    اينك وضويي كن
    خجالت ميكشي از من
    بگو، جز من، كس ديگر نمي فهمد
    به نجوايي صدايم كن
    بدان آغوش من باز است
    براي درك آغوشم
    شروع كن

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •