تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 55 از 61 اولاول ... 545515253545556575859 ... آخرآخر
نمايش نتايج 541 به 550 از 606

نام تاپيک: هر کی میخواد یک رمان باحال بخونه بیاد تو!

  1. #541
    پروفشنال گل مریم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    Dream Land
    پست ها
    859

    پيش فرض

    امنه جان کجایی؟
    چشمام به صفحه خشک شدولی توهنوز نیومدی عزیزم
    بی تابانه منتظرم

  2. این کاربر از گل مریم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #542
    اگه نباشه جاش خالی می مونه CECELIA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    286

    پيش فرض

    وسترن جان یه مدت نبودم الان که خوندم عالیه
    خسته نباشی
    امیدوارم همین طور عالی جلو بری
    ممنون به خاطر همه زحمتتات

  4. این کاربر از CECELIA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #543
    اگه نباشه جاش خالی می مونه CECELIA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    286

    پيش فرض

    وسترن جان دوست عزیز
    اریگاتو

  6. این کاربر از CECELIA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #544
    اگه نباشه جاش خالی می مونه CECELIA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    286

    پيش فرض

    خیلی وقته از اخرین پست من می گذره هیچ کس به اینجا سرنزده
    وسترن جان واقعا دلم برای بنجامین می سوزه بیشترین ضرر ر تا الان به ان رسیده
    منتظریما
    ما را فراموش نکن

  8. این کاربر از CECELIA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #545
    اگه نباشه جاش خالی می مونه western's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    for sale
    پست ها
    469

    پيش فرض

    هر قدر که نزدیک تر میشدند قلب کترین محکمتر می کوبید.میدانست او بروکلین است ومی دانست حقش بود اینچنین مجازات بشود اما چه کسی این کار را کرده بود؟ممکن بودبالاخره تحمل ونیز سر آمده باشد؟هنوز ده قدم بیشتر مانده بود جوزف برسد که بچه ها با عجله راه را برایش باز کردندو کم کم سکوت حکمفرما شد.کترین دلش می خواست می توانست برود در دفتر روزنامه قایم شود چرا اینقدر بدشانس بود؟میدانست بارها در جزیره از این اتفاقات افتاده بود اما چرا آن روز وبرای این شخص؟آنروز اولین روز کاری او بود واین پسر...با رد شدن جوزف از کنارش آلیس از داخل صدایش کرد:”کترین بیا تو درو ببند!”
    کترین پشت سر آندو داخل شد و باوجود ناتالی که برای ورود پیش می آمد در را از داخل بست!ناتالی چیزی نگفت اما از پشت شیشه در به نگاه کردن ادامه داد.باز همهمه بچه ها بالا گرفت اما اینبار برای دور شدن بود.جوزف ،بروکلین را به اولین تخت رساند وبه کمک آلیس،خواباند.کترین با دیدن صورت غرق خون وتن پر از زخم بروکلین باز قی کرد!نه محال بود ونیز اینقدر ظالم باشد!آلیس با دیدن حال او با خشم داد زد:”یا بیا کمک یا برو میراندا رو صدا کن!”
    کترین خواست جواب بدهد که اینبار واقعا استفراغش آمد و به سوی دستشویی دوید!جوزف آستین هایش را بالا زد:”اگر کاری هست من کمک کنم!”
    آلیس یک نگاه به چشمان سرد وسبز اما مهربان جوزف انداخت و بی اختیار نگاهش به ناتالی که از پشت شیشه نگاهش میکرد ،چرخید و نفس عمیقی کشید:”ممنون میشم !”
    جوزف پتو را بر روی بروکلین کشید:”دکتر رو خبر کردید؟”
    آلیس به پشت پرده اشاره کرد:”بله دارند دستاشونو میشورند ...!”
    ناتالی دوست داشت باز هم عکس بیندازد اما دلش نمی آمد حتی لحظه ای نگاهش را از او بگیرد.حتی اگر از پشت شیشه باشد.بناگه با ضربه ای سخت به طرفی پرت شد !در باز شد وشخصی همچون باد به درون کوبید!کترین تازه صورتش را شسته بود برمیگشت که با دیدن ونیز سرجا ماند!ونیز هم با دیدن بروکلین سر جا ماند.یعنی این صحنه چیزی بود که او همیشه آرزویش را داشت؟یعنی الان باید راضی میبود؟دکتر وارد شد و به آلیس گفت:”برای عمل حاضرش کن!لازم نیس تکونش بدیم همونجا بخیه میزنیم!”
    جوزف با دیدن آمدن دکتر سراغ ونیز رفت:”چیزی نشده!چند تا زخم سطحی!”
    ونیز جوابی نداد .نگاهش همچنان به چهره خون آلود برادرش خیره شده بود و سینه اش بر اثر دویدن بی صدا بالا پایین میرفت.جوزف رو به دکتر کرد:”به کمک نیازه؟”
    دکتر سر تکان داد:”نه ممنون!خودمون کافی هستیم میتونید برید!”
    جوزف بازوی ونیز را گرفت:”بیا بریم بیرون!”
    ونیز با خشونت دست اورا کنار زد وپیش رفت:”بروکلین...بروک!”
    وتا بجنبند ونیز خود را به تخت رساند و دست بر سینه لخت برادرش گذاشت وتکانش داد:”بروک بیدار شو!”
    همه وحشتزده شدند.دکتر غرید:”لطفاً این کار رو نکنید..شاید خونریزی داخلی داشته باشه و....”
    ونیز در خودش نبود بلند تر داد زد:”بروک...بروک...بگو کی این کارو کرده بروک!”
    آلیس هم داد زد:”نکن!”
    جوزف به کمک دوید.کترین با دیدن این صحنه بی اختیار بگریه افتاد.بله محال بود کار او باشد!جوزف ونیز را از عقب گرفت ونیز برای رهایی تقلا میکرد در این همهمه ناله بلندی از گلوی بروکلین خارج شد:”من لیان نیستم!”
    دستهای جوزف از کمر ونیز باز شد!ونیز دست از تقلا برداشت و آلیس از صدای او ترسید وعقب پرید!بروکلین بهوش آمده بود!چشمان نیمه بازش در اتاق می چرخید و ضجه میزد:”من لیان نیستم...نیستم”
    آلیس با خشم رو به ونیز کرد:”از کارتون راضی شدید؟الان داره درد میکشه وما باید بی هوشش کنیم!”
    دکتر کترین را صدا کرد:”زود اتاق رو حاضر کن !”
    ونیز که جوابش را گرفته بود برگشت و به همان سرعت که آمده بود خارج شد.

  10. 5 کاربر از western بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #546
    اگه نباشه جاش خالی می مونه CECELIA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    286

    پيش فرض

    از عکس العمل جوزف شوکه شدم
    احتمال اینکه لیان سایه باشه زیاده و اینکه چرا با شنیدن این اسم جوزف تعجب کرد و..........

  12. #547
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    من بعضی وقتا میام اینجا و میخونم ...یکی در میون !
    ولی به نظرم بهتر بود این تاپیک هم بره بالا و مهم بشه...

  13. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #548
    اگه نباشه جاش خالی می مونه CECELIA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    286

    پيش فرض

    مریمی جان این تاپیک مهم ترین بخش این سایته من فقط همین قسمت فعالیت دارم و به
    خاطر داستان های خوب وسترن عضو شدم

    وسترن ان هروقت تونستی ادامه را بزار
    معلومه که این نه نفر باید یه معجزه بشه که همگی سالم تا اخر داستان بمونند
    وسترن یه کمکی به این بنجامین بکن دلم حسابی براش سوخت امیدوارم چیزیش نشه

  15. #549
    اگه نباشه جاش خالی می مونه CECELIA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    286

    پيش فرض

    چذا اینجا اینقدر خلوته

  16. #550
    حـــــرفـه ای sansi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,830

    پيش فرض

    رمانت به جای حساس رسیده ولی از خودت خبری نیست .......
    نمی خوای ادامه ی رمان رو بذاری؟؟؟؟؟؟؟؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •