سلام
سعید جان سوسک خیلی قشنگ بود من که کمی احساساتی شدم ...
سلام
سعید جان سوسک خیلی قشنگ بود من که کمی احساساتی شدم ...
گربه سگ هم خیلی قشنگ بود ...
خوب شاید من اشتباه کرده باشم . من منظورم این بود که شما دستور زبان را رعایت کنید و متن حرفه ای تر بشه. متنی که مورد توجه منتقدین حرفه ای هم قرار بگیره. مخصوصا شما که در حال مکاتبه با وب سایت های ادبی هم هستید.حميد جون، ميشه منظورت رو از نزديك شدن به نويسندگي حرفه اي دقيقتر بگي؟!
راستی دوستان شما از داستانهای کوتاه چخوف خوندید؟ البته حتما خودندید. من که واقعا دارم از خوندن کتاب داستانهای کوتاه چخوف لذت می برم.
نظرتون چیه داستانهای چخوف را اینجا قرار بدیم و بعد در موردش صحبت و بحث کنیم؟
فکر کنم خیلی بهمون کمک کنه.
دقیقا مثل یک نقاش که نقاشی ها بزرگانی مثل پیکاسو رو بررسی می کنه و از اون ایده و مسیر راه می گیره و یا یک فیلمساز که فیلمهای افرادی مثل استیون اسپیلبرگ و ... رو نگاه می کنه....
سعید جان انشا... تا فردا ظهر در مورد گربه سگ نظرم رو می دم. امیدوارم قابل بدونید...
آقا حميد باز هم از اون حرفا زديها... مگه ميشه من نظر شما رو نخوام؟
در مورد پيشنهادت هم من مخالفتي ندارم، البته از چخوف بهتر هم بايد باشه چون داستانهاي چخوف بعضيهاش حوصله ي آدم رو سر ميبره!!! به هر حال با اين تاپيك خلوتي كه ما داريم بعيد مي دونم كسي استقبال كنه...
سعید جان داستان زیبایی بود. قوه تخیل خیلی خوبی دارید . اما چند ایراد کوچک هست که البته زیاد هم شاید مهم نباشند.
1- اگر سگ گله ماده بوده پس چجوری صاحب گله از بچه دار شدنش خبر دار نشده؟ و اگر نبوده پس چرا گفتید که
همواره اين آرزو را در سر داشت كه آن سگ را در حال شير دادن توله هايش ببيند،
در کل زیبا بود.
پنجره شرقی
هیچ چیز را با یک سقوط آنی ، چرخش 360 درجه با بالهای باز، عبور زیگراکی از میان ستونها و خروج آزادانه از سمت دیگر ساختمان های نیمه ساخته ، عوض نمی کرد.
آنروز نیز با یک سقوط آنی و چرخشهای 360 درجه با بالهای باز، از سمت غرب یک ساختمان وارد شد. با شوق وصف ناپذیری از میان ستونها به صورت زیگزاک عبور می کرد.
چند باری انعکاس شدید نور چشمانش را برق زد ولی همچنان به پرواز خیره سرانه اش ادامه داد تا از سمت شرقی ساختمان آزادانه خارج شود.
مادرش به او گفته بود که چیزهایی وجود دارند که دیده نمی شوند. مرد جوان بعد از برداشتن لاشه نحیف گنجشک ، با برس رنگ علامت ضربدر بزرگی روی شیشه پنجره های سمت شرقی ساختمان کشید.
عالي بود و تكان دهنده... خيلي ممنون!
واقعاً تکان دهنده بود حمید...منقلبم کردی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)