تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 549 از 934 اولاول ... 49449499539545546547548549550551552553559599649 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,481 به 5,490 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #5481

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    جانی شکسته دارم از دوستی گریزان

    در باورم نگنجد بیداد از عزیزان

    وایا ستیزه جویان با دشمنان ستیزند

    ایا برادرانیم با یکدیگر ستیزان

    آه آن امیدها کو

    چون صبح نوشکفته

    تا حال من ببینند در شام برگ ریزان

    از جور دوست هرچند از پا افتادگانیم

    ما را ازین گذرگاه ای عشق بر مخیزان

  2. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #5482

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    هیچ جز یاد تو رویای دلاویزم نیست

    هیچ جز نام تو حرف طرب انگیزم نیست

    عشق می ورزم و ی سوزم و فریادم نه

    دوست می دارم و می خواهم و پرهیزم نیست

    نور می بینم و می رویم و می بالم شاد

    شاخه میگسترم و بیم ز پاییزم نیست

    تا به گیتی دل از مهر لبریزم هست

    کار با هستی از دغدغه لبریزم نیست

    بخت آن را که شبی پاک تر از باد سحر

    با تو ای غنچه نشکفته بیامیزم نیست

    تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوق

    چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست

  4. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #5483
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    کــــــرج اینا دانشجواَم معرفی: از آشناهای شاهین کینگ
    پست ها
    62

    پيش فرض

    قصه شیرین

    مهرورزان زمانهای کهن
    هرگز از خویش نگفتند سخن
    که در آنجا که تویی
    بر نیاید دگر آواز از من
    ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
    هر چه میل دل دوست
    بپذیریم به جان
    هر چیز جز مبل دل او
    بسپاریم به باد

  6. این کاربر از hedKandi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #5484

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    ای دوست چه پرسی تو که

    سهراب کجا رفت

    سهراب سپهری شد و سر وقت خدا رفت

    او نور سحر بود کزین دشت سفر کرد

    او روح چمن بود که با باد صبا رفت

    همراه فلق در افق تیره این شهر

    تایید و به آنجا که قدر گفت و قضا

    رفت

    ناگاه چو پروانه سبک خیز و سبکبال

    پیدا شد و چرخی زد و گل گفت و هوا رفت

    ای جامه شعرت نخ آواز قناری

    رفتی تو و از باغ و چمن نور و نوا رفت

  8. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5485

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    شکفته روی اقیانوس شب ماه

    نسیمش می نوازد گاه و بی گاه

    چراغ افروزد راه عاشقان باش

    که من در دشت غم گم کرده ام راه

  10. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #5486

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    من نمیگویم درین عالم

    گرم پو، تابنده، هستی بخش

    چون خورشید باش

    تا توانی

    پاک، روشن

    مثل باران

    مثل مروارید باش

  12. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #5487

    پيش فرض

    می‌ترسم يکی زودتر از من بنويسد ...
    مثل خيلی چيزهای ديگر که هی دست دست کردم تا يکی ديگر نوشت ...
    ولی حوصله‌ی چشمان نامحرمی که می‌خوانند را ندارم ...

  14. #5488

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    ساز تو دهد روح مرا قوت پرواز

    از حنجره ات

    پنجره ای سوی خدا باز

    احساس من و ساز تو

    جانهای هم آهنگ

    حال من و آوای تو یاران هم آواز

    گلبانگ تو روشنگر جان است بیفروز

    قول و غزلت پرچم شادی است

    برافراز

  15. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #5489

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    کلام سرود را

    همانند یک سلاح

    بیندیش و آنگه بکاربر

    که با حرف سربی

    بر اندام کاغذ

    توانی نوشت گل

    و با سرب آتشین

    بر اندام آدمی

    توانی زدن شرر

  17. این کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #5490

    Dreamland
    Guest

    پيش فرض

    گل از طراوت باران صبحدم لبریز

    هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز

    صفای روی تو ای ابر مهربان بهار

    که هست دامنت از رشحه کرم لبریز

    هزار چلچله در برج صبح می خوانند

    هنوز گوش شب از بانگ زیر و بم لبریز

    به پای گل چه نشینم دریندیار که هست

    روان خلق ز غوغای بیش و کم لبریز

    مرا به دشت شقایق مخوان که لبریز است

    فضای دهر ز خونابه لبریز

    ببین در ایینه روزگار نقش بلا

    که شد ز خون سیاووش جام لبریز

    چگونه درد شکیبایی اش نیازارد

    دلی که هست به هر جا ز درد و غم لبریز

  19. 2 کاربر از Dreamland بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •