نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم
که بی بهانه بگریم،
و بی ترانه بمیرم
ستاره ای به درخشندگی ماه
که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم
فرو نمی کشد این آب ، آتش عطشم را
خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم
دلم گرفته برایت
ولی اجازه ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم
________________
چه شعر قشنگی