زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند
ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر
مي تواند تنها يك همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چـــــــهار همسر هستي
براي ازدواجش در هر سني اجــــــــازه ولي لازم است
و تو هر زماني بخواهي به لطف قـــــــــانونگذار ميتواني ازدواج كني
در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو
او كتك مي خـــــــــــــورد و تو محــــــــــــاكمه نمي شوي
او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني
او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختـــــــــــر نباشد
او بي خوابي مي كشد و تو خواب حـــــوريان بهشتي را مي بيني
او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پـــــــــــدر
و هر روز او متولد ميشود، عاشق مي شود، مادر مي شود، پير مي شود و مي ميرد
و قرن هاست که او عشق مي کارد و کينه درو مي کند
چرا که در چين و شيارهاي صورت مردش به جــــــــــــــاي گذشت
زمان جواني بر باد رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مــــــــــــــــردش
گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هــاي منقطع قلب مرد
سينه اي را به ياد مي اورد که تهي از دل بوده
و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي کند...
و اينها همه کينه است که کاشته مي شود در قلب مالامال از درد
و اين رنـــــــــــــــــــج است...
دکتر علي شريعتي