امشبي را كه در آنيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فردي دگر
امشبي را كه در آنيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فردي دگر
عشق آتش بود و خانه خرابي دارد
پيش آتش دل شمع و پر پروانه يكيست
خدايا واي از اين دل واي از اين دل
محبت كاسشم غم داشت حاصل
دلم يك قطره ي خون بيشتر نيست
در او صد درد و مشكل كرده منزل
اي دوست هر چقدر نشستم به پاي تو
از سر نرفت شيوه ي جور و جفاي تو
قدر كسي بدان كه بداند بهاي عشق
تب كن براي كسي كه بميرد براي تو
دلي آشفته تر از زلف آن آشفته مو دارم
دلش بيهوده مي خوانم كه جاي دل عدو دارم
دلي ديوانه وش. سركش. پريشان. تنگ.پر آتش
كه از تنگي نمي گنجد در آن جز ياد او دارم
بي منت و سوال مرا بوسه اي ببخش
بوسد مگر نه خار رخ دلگشاي گل
کعبه منم، قبله منم، سوی من آريد نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسيد مرا
پرتو ديدار خوشش تافته در ديده من
آينه در آينه شد: ديدمش و ديد مرا
از سر کُشتهی خود میگذرد همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد!
من امشب خبر ميكنم درد را
كه آتش زند اين دل سرد را
بس پای حسابم قدح و جام نوشتند
هر بار گناه همه را پام نوشتند
روزی که سند خورد کبود تن این خاک
تنها دل من بود که بی نام نوشتند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)