او قول داده بود لیلا نمی رود
مال من است بی من از اینجا نمی رود
او گفته بود آدم و حواش می شویم
سوگند خورده بود که فرداش می شویم
او قول داده بود موسی رفیق ماست
عیسی شهود پاکی دامان ما دو تا ماست
ایوب را به خاطره ما آفریده است
کشتی نوح رو طرف ما کشیده است
ترسی نداشتیم که از بت پرست ها
مردی تبر به دست فرستاد پیش ما
او قول داده بود فقط عاشق منی
علم منی شعور منی منطق منی
آخر خداست هر چه بخواهد چه خوب چه بد
بی اذن او که برود به دریا ؟ نمی رود!
اما عجیب رود به دریا رسید و رفت
بر صورت زمخت زمین پاکشید و رفت
فردا رسیده است تو رفتی بدون من
حالا تویی که تشنه ترینی به خون من
فردا رسید و آدم و حوا تمام شد
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
دیگر تمام شد گل سر خم تمام شد
موسی عصاش را بر سرما ها شکست و رفت
با هر دو دست زد سرمان را شکست و رفت
وقتی که دید کار من و تو نمی شود
از روی عرش نوح خودش رو به آب زد و رفت
ایوب بر خلاف همیشه خودش رو بخواب زد
عیسی زبان گشود که لیلا دروغ بود
موسی عصای معجزه اش غلاف نمود
دیشب خدا به ضعف خود اعتراف نمود!!!
دیگر خودم بجای خدا خالق توام
از این به بعد مثل خدا عاشق توام
اقرا به نام هر چه نمی دانی از غزل
لیلای من نگو که پشیمانی از غزل
اقرا به نام لیلی و مجنون که قرن هاست
تمثیل های واقعی اشتیاق ماست
لیلا تو اولین زن مبعوث عالمی
چشم حسود کور تو ناموس عالمی
از ابرها بخواه که باران بیاورند
حالا بلند شو همه ایمان بیاورند
ازسرزمین ابرهه تا فیل می وزد
از روشنایی چشم تو انجیل می وزد
حالا حجاز دامنه ای روسری توست
این سرزمین بچگی و مادری توست
با پیروان واقعی ات خالصانه باش
تبلیغ عشق کن غزلی عاشقانه باش
بیت المقدس تو همین چشم های توست
عشق آفریدگار تو هست و خدای توست
دور خودت بچرخ و خودت را طواف کن
دور لبان صورتی ات اعتکاف کن
لبیک لا شریک بجز من و خودت