نازنين!
آيا تو به من قول مي دهي
که من ديگر از روي سادگي
اشتباه نکنم؟!!...
نازنين!
آيا تو به من قول مي دهي
که من ديگر از روي سادگي
اشتباه نکنم؟!!...
تمام می شوند
ای ابرها تمام می شوند...!!
حتی اگر با هزاران تن باران
نشتسته باشند در چشم هایم...
دوست عزیز ||-|_O7(/(/
اگه می خواین شعر شاعران افغانستانی رو قرار بدین فک کنم بهتر باشه تاپیک جداگانه ای ایجاد کنید تا نظم بیشتری ایجاد بشه .
با تشکر
![]()
ممنون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عزیز
فقط من چون کاربر جدیدم با نحوه ایجاد تاپیک آشنایی ندارم
میشه لطفا یک تاپیک بزنید همینجا آموزش بدید بهم ؟
ممنون
خدانگهدار![]()
و از همین سرزمین زیبا ...
که ملکه اش دختریست شاد و بازیگوش ...
و گوشه گوشه اش میتوان رزی را به نظاره نشست ...
شما را تا دیداری دیگر به خدای مهربون میسپارم ...
این سروده پسرکی کبریت فروش ...
با لباس های مندرس ...
و چهره ای نازیباست ...
که قلبش مملو شده ...
از عشقی پاک ...
![]()
توپ فوتبالی برای چشمانم ...
کاش گلر عشقت بودم ...
تا کله ات را محکم در دستانم بگیرم ...
کاش مدافع اخر عشقت بودم ...
با دو پایم به سمتت هجوم می آوردم ...
کاش این صحنه در 10 قدم بود ...
تا داور زندگیمان پنالتی بگیرد ...
و من و تو برای همیشه تک به تک شویم ...
کاش دعوا میشد در زمین ...
و همه اخراج میشدند . . .
و من میماندم و تو ...
تک و تنها ...
در مستطیل سبز ...
کاش میشد با من تک به تک شوی ...
در محوطه جریمه ...
وقتی که همه مدافعان زندگیم مرا تنها گذاشته اند ...
تا من از چهارچوب عشقمان بیرون بیایم ...
و پاهایت را بگیرم ...
با دستکش احساس ...
برعکس . . .
کاش هرگز با تو تک به تک نشوم ...
چون ...
دوست ندارم...
دوست ندارم که ...
دروازه ی عشقم از وجود عاشقی چون تو خالی بماند ...
ای دروازه بان عشقم ...
از عشقمان مراقبت کن . . .
تو بیا تک به تکم ...
من درون دروازه ...
گوشه می پلکم ...
باشد من میایم ...
چه غلطی کردم . . .
پشت دستم را داغ خواهم کرد ...
دیگر همچین غلطی نکنم ...
![]()
البته ، فکر خوبی هست....
من اینجا تاپیک رو ایجاد کردم:کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
چشم های درخشان پر خواهش ات را می بویم
و دست هایت را
- پرنده های پریده رنگ در پائیز -
تو نیز می دانی
می دانی هراسی در عاشقانه هاست
زیرا همیشه چیزی هست که بر وفق مراد نیست
سیروس شاملو
بیا تمام پاییز را قدم بزنیم
خدا
توی پاییز تو را
از شاخه قلبش
به زمین خیس دل من
بخشید .
پرسهء سیمرغها، بر فراز آشیان
می نوازد گونههامان
زوزهء یک گرگ تنها
برفراز تپهای دور
شادی یک ماده سگ از برای تولههایش
غرغر یک پیرمرد خسته از
رفتن به روی پلهها
سایهء سروی بلند بالا
پشت یک قاب تهی
خطی سیاه
در کنج آن قابی که سالهاست
بر صفحهء روزگار آویختست.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)