اگر من مردم
مرا در تابوتی سیاه بگذارید
تابدانند تاریکتر از تاریکها زیسته ام
دستهایم را بیرون از تابوت بگذارید
تا بدانند به آرزوهایم نرسیده ام
چشمهایم را نبندید من چشم انتظار رفته ام
به دلداده نامهربانم بگویید
اگر نتوانستم در مجلس عروسی اوشرکت کنم
ولی در مجلس عزا وفادار خواهم ماند
قالبی از یخ بر مزارم بگذارید
تا به جای مادر بر سوگ من گریه کند
به هر کجا بگذرد
تابوت من غوغا به پا خیزد
و چه سنگین میرود این مرده بس که آرزو دارد...