میروم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد وجانم برود
میروم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد وجانم برود
بوي يوسف مي دهد پيراهنت
پير كنعانم براي ديدنت ...
... رویا هایم حماقت زیبائی بودند ...
![]()
حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خواب دوستت دارم تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان ساده بی نصیب من
هوای تازه می خواهند!
ترانه روشن و تبسم بی سبب و
اندکی حقیقت نزدیک به زندگی.
یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندم سبز
همین گهواره بنفش
همین بوسه مایل به طعم ترانه است؟
من به خانه بر می گردم
هنوز هم یک دیدار ساده می تواند
سرآغاز پرسه ای غریب در کوچه باغ باران باشد.
دلم گرفته است
چه روزهايي
چه روزهايي كه من در آينه زيسته ام
چه روزهايي كه من در آينه خنديده ام
و چه روزهايي كه من در آينه گريسته ام
و امروز
آينه
سفر
تنهايي...
چقدر خسته ام !
...
چه روزهايي!
چه روزهايي ...
دلم مي خواهد
بنشينم و براي روزهايي كه رفته است
براي روزهايي كه ديگر باز نخواهد گشت
بي قرار و كودكانه
گريه كنم
همه هستي من آيه تاريكي ست
كه ترا در خود تكراركنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم، آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
زندگي شايد
يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيل از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسماني ست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد
طفلي ست كه از مدرسه بر ميگردد
زندگي شايد
افروختن سيگاري باشد، در فاصله رخوتنك دو هم آغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
.........
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
هیچ کسی چون فروغ بیان حال نیست......به احترامش!![]()
دوتا چشمام همه جا دنبال تو مي گرده ...
با نبودنت دلم با غصه ها سركرده ....
![]()
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا ............ بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می نخوری ..... صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
کـی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
می باشد و می باشد و می باشد و می
اوگه لب می بـوسد و من گه لب وی
او مست زمی گـــردد و من مست ز وی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی
سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پیگرمی بازار کسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایهی دیوار کسی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)