موی سفیدو توی اینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم اغاز
عقل پیم زد که خودت رو نباز
عشق باید پادرمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
موی سفیدو توی اینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم اغاز
عقل پیم زد که خودت رو نباز
عشق باید پادرمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
من با عشق اشنا شدم
وچه كسي اين چنين اشنا شده است؟...
هنگامي دستم را دراز كردم كه دستي نبود.
هنگامي لب به زمزمه گشودم
كه مخاطبي نداشتم.
وهنگامي تشنه اتش شدم
كه در برابرم دريا بودودريا ودريا...!
دلي كه عشق نداردو به عشق نياز ندارد.
ادمي را همواره در پي گم شده اش.
ملتهبانه به هر سو مي كشاند
خدا .ازادي .هنر.دوست.
در بيابان طلب بر سر راهش منتظرند
تا وي كوزه خالي خويش را
از اب كدامين چشمه پر خواهد كرد؟
تا تو رفتی همه گفتند
که از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
و در آن لحظه ی نا باوری و غصه ی من خندیدند
و تو ای کاش میدانستی که در این تنگ بلور شفاف
ماهی سرخ تو زندست هنوز
و در این کلبه ی سرد
یادگار تو بجاست
و تو ای کاش که می آمدی و میدیدی
که از دل نرود هر انکه از دیده برفت...
نمیدونی کنار تو چه حالی داره بیداری..
بزار باور کنم امشب تو هم حال منو داری.
من را نگاه كن كه دلم شعلهور شود
بگذار در من اين هيجان بيشتر شود
قلبم هنوز زير غزل لرزههاي توست
بگذار تا بلرزد و زير و زبر شود
من سعديام اگر تو گلستان من شوي
من مولوي سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم كني اگر
شيراز چشمهاي تو پر شور و شر شود
"ترسم كه اشك در غم ما پردهدر شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود"
آنقدر واضح است غم بي تو بودنم
اصلا بعيد نيست كه دنيا خبر شود
ديگر سپردهام به تو خود را كه زندگي
هر گونه كه تو خواستي آنگونه سر شود
زنده ياد نجمه زارع
بیا و کودکی ام شو
و دغدغه ام را ببر
به باغ مدادرنگی ها!
من اگر ساعتی عشق می خریدم
اگر اون تنها چیزی بود که به من میدادن
یک ساعت عشق دراین دنیا
آن وقت من این یک ساعت را میدادم
تا تورا بیشتر ببینم
حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی...
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نيست
بين من و عشق تو فاصله ای نيست
گفتم که صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه بايد بروم حوصله ای نيست
پرواز عجب عادت خوبيست ولی حيف
تو رفتی و ديگر اثر از چلچله ای نيست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جزء عشق تو در خاطر من مشغله ای نيست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نيست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)