تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزهء عمر اینهمه افسانه ندارد.
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزهء عمر اینهمه افسانه ندارد.
با سلام
در دیـــر مــغــان آمــد یــــارم قــدحــی در دســـت *******مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در نــــعـــل ســـمـنـد او شــکـل مـــه نـــو پـیـــدا *******وز قــــد بـلــــنــد او بــــالای صــنــوبــر پــســـت
آخـر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیسـت*.***** وز بهـر چه گویم نیست با وی نظرم چون هسـت
شـمــع دل دمسـازم بنشسـت چو او برخـاسـت *.*****و افـغـان ز نظـربازان برخاسـت چو او بنشـسـت
گـر غالیه خـوش بو شـد در گـیـسـوی او پـیچـید *******ور وسمه کمانکش گشـت در ابروی او پیوسـت
بــاز آی کــه بـــاز آیـــد عـمــر شــده حــافــــظ *******هر چـند که ناید باز تیـری که بشـد از شـسـت
ویرایش شد![]()
Last edited by FX64 Dual Core; 14-11-2006 at 01:38.
تو مثل لاله ی پيش از طلوع دامنه ها
که سر به صخره گذارد
غريبی و پاکی
تو را از وحشت توفان به سينه می فشرم
عجب سعادت غمناکی!
با سلام
یـــاد بـــاد آن که ســر کـوی توام مـنزل بود *******دیـــده را روشـــنـی از خــاک درت حـاصـل بود
راسـت چون سوسن و گـل از اثر صـحبت پـاک *******بــر زبـــــان بـــود مـــرا آن چـه تــو را در دل بــــود
دل چـــو از پــیـر خـرد نـقــل مـعــانـی مـیکـــرد******* عـشــق میگـفـت به شـرح آن چه بر او مشـکل بود
در اسرع وقت ویرایش می گردد![]()
Last edited by FX64 Dual Core; 14-11-2006 at 00:42.
دوباره کوچه ام امشب تو را قدم می زد
و فکر می کنم اين بار از تو دم می زد
و سنگفرش و شب و ماه و باد پاييزی
که استعاره شعر مرا رقم می زد
با سلام
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود*******تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت*******تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
در اسرع وقت ویرایش می گردد.
روز و روزگاری بود که اینجا شب ها هم سکوت نداشتاما الان روزها هم کمتر کسی هست
![]()
Last edited by FX64 Dual Core; 14-11-2006 at 23:56.
دگر هر آشنا بیگانه شد با آشنای خویش
و من بی مام تنها مانده در دشواری ایام
تو اما مادر من مادرناکام
دلت خرم روانت شاد
که من دست نیازی سوی کس هرگز نخواهم برد
و جز روح تو این روح ز بند آزاد
مرادیگر پناهی نیست دیگر تکیه گاهی نیست
تصوير ها در آيينه ها نعره مي كشند:
ما را از چارچوب طلايي رها كنيد
ما در جهان خويشتن آزاد بوده ايم.
من
در خاطره هاي تو
برش لو لوي اشک...آه!
چمدانت راه گلويم را گرفته است
مسافر!
تو هرچه آيينه و روبان
فراموش نکني
کدام نقاشي بي رنگ درخاطره ي آيينه
کدام روبان از ياد رفته دور يک انگشت مي ماند؟
دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد
كه در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)