دیوارهای واهمه خواهد ریخت
و کوچه باغ های نشابور
سرشار از ترنم مجنون خواهد شد
مجنون بی قلاده و زنجیر
وقتی که فصل پنجم این سال
آغاز شد
دیوارهای واهمه خواهد ریخت
و کوچه باغ های نشابور
سرشار از ترنم مجنون خواهد شد
مجنون بی قلاده و زنجیر
وقتی که فصل پنجم این سال
آغاز شد
در ابعاد این فصل خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد .
و خاصیت عشق این است.
تقويم باغچه ي ما برگ بهار نداره
جاده ي قصه هامون عطر سوار نداره
شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتي تو دفتر مشق ، بابا انار نداره
هشیاری ام شب را نشکافت ، روشنی ام روشن نکرد
من ترا زیستم ، شبتاب دوردست !
رها کردم ، تا ریزش نور ، شب را بر رفتارم بلغراند .
بیداریم سربسته ماند ، من خوابگرد راه تماشا بودم.
و همیشه کسی از باغ آمد ، و مرا نو بر وحشت کرد.
و همیشه خوشه ی چینی از راهم گذشت ، و کنار من خوشه ی راز را از دستش لغزید .
و همیشه من ماندم و تاریک بزرگ ،
من ماندم و همهمه ی آفتاب.
بگو قطار بايستد
بگو در ماه ترين ايستگاه زمين بماند
بماند سوت بكشد ، بماند دير برود
بماند سوت بكشد ، برود دور شود
بگو قطار بايستد
دارم آرزو مي كنم
مرا بدان سو بر ،به صخره ی برتر من رسان ،
که جدا مانده ام.
به سرچشمه ی " ناب " هایم بردی ، نگین آرامش گم کردم و....
گریه سر دادم.
مرا تو بی سببی نیستی
براستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟
تازه باران جواب کدامین سلامی به افتاب
ز دریچه تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازی اي که تو اغاز می کنی!
یک نفر از صخره های کوه بالا می رفت ،
و به ناخن های خون آلود
روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچ کس دیگر.
رو قرار از دل مستان، بستان
رو خراج از گل بستان، بستان
کله مه ز سر مه برگیر
گرو گل ز گلستان بستان
سخن جان رهی گفتی دوش
آن توست آن هله بستان بستان
ای که در باغ رخش ره بردی
گل تازه به زمستان بستان
ای که از ناز شهان میترسی
طفل عشقی سر پستان بستان
دل قوی دار چو دلبر خواهی
دل خود از دل سستان بستان
چابک و چست رو اندر ره عشق
مهره را از کف چستان بستان
«غزليات شمس »
نور در کاسه ی مس ، چه نوازش ها میریزد !
نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین می آرد .
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن ، چهره ی من پیداست .
چیز هایی هست که نمی دانم .
می دانم ، سبزه ای رابکنم ، خواهم مرد.
می روم بالا تا اوج ، من پر از بالو پرم .
راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم .
من پر از نورم و شن.
من پر از دارو درخت...
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)