خالی
خودم خالی
سطل آشغال اتاق خالی
زیر سیگاری اتاق خالی
با هیچ پیمانه ای پر نمی شوم
خالی
خودم خالی
سطل آشغال اتاق خالی
زیر سیگاری اتاق خالی
با هیچ پیمانه ای پر نمی شوم
می خواستی ستاره من باشی
برای بلند پروازی
آسمان اینجا
خیلی کوتاه است !!!
نگذر.
از حرفهای زنجیری این دیوانه
که خیابانهای شهر
به پاهایش عادت کرده.
تو را امروز
آنقدر قدم می زنم
تا کفشهایم دهان باز کنند
و از تو بگویند. .
رضا صالحی
نه آن سنگی
که به سويم پرتاب شد
نه آن شلاقی
که بر پشتم فرود آمد
مرا دردی افزود
ولی؛
اين نگاه تماشاگران حادثه بود
که پيش از اصابت برتن
زخمم می زدند.
- کریمه ویدا -
رای بازی تکرار نقشی تازه می خواهم
چرا این بازی پر درد اجباری هزاران زیر وبم دارد؟
چرا بگذشتن از این وادی فانی هزاران فوت وفن دارد!!!
ادب آداب دارد را چرا بیهوده بنویسم؟
چرا احساس یعنی ضعف انسانها؟
چرا شان و مقام و احترام و عشق هم وابسته پول است؟
چرا ظاهر پرستان اعتبار خلق را اینگونه می سنجند؟
اگر این آزمون زیست این سان بی سر انجام است
نمی بایست پنهان شد !!!
نباید راوی افسانه ای چون سر بداران شد؟
که جان بازیچه آن تک سواران است ؟
و باور میکنی ایمان مجنون را ؟
و فردائی که من مردم که میفهمد ؟
که همچون پیروان شرقی بودا
به قربانگاه خواهم رفت و از این راه دیگرگون
قراری با ندا دارم
تضادی نا خود آگاهانه دارم با عبث مردم
و با ایمان تو خالی
و حتی بی سبب یاران
گرفتاران و حتی ملت بی دین و با ایمان
و باید تا رهایی رفت
که بودن ناخوشایند است
خداوندا تمامش کن
که میدانی
نمی مانم
و خون بر خاک خواهم داد
و لعنت بر من ار پایان کارم غیر فرجام ندا باشد
روز مبادا
گریه هایت را
پنهان کن
برای روز مبادا
میان این همه سکوت
گریه هم
غنیمت است!
سلام ...
نگو سرده داره خورشید در میاد
نگو تاریکه شب غم سر میاد
نگو از تنها شدن دلم گرفته
تنها نیستی اون بالا خدا نشسته
نگو ابره که تو آسمون میتازه
آسمونه رو به قبله بازه بازه
تو میگی فردا ندارم
کسی فردا رو ندیده
من میگم فردا پر از
روشنیه نور امیده
دل صاف مثل شیشه
تو میگی پیدا نمیشه
من میگم زنده به عشقه
دل صاف مثل شیشه
.
بگذر از من.
سایهام
از خودم
دوستداشتنیتر است
dateinmarsh.blogspot
تصورش را نمی کردم
حتی فکرش را هم نمی کردم
ولی زلالی را
ولی زیبایی را
ولی عشق را
حضور تو
و اینک مدیونتم دریا دریا
یک روز میبوسمت!فوقش خدا مرا میبرد جهنم!فوقش میشوم ابلیس!آن وقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده، جهنمی میشوی!جهنم که آمدی، من آن جا پیدایت میکنم و از لج خدا هر روز میبوسمت!وای خدا! چه صفایی پیدا میکند جهنم ...!***یک روز میبوسمت!پنهان کردن هم ندارد. مثل خندههای تو نیست که مخفیشان میکنی،یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود،مثل نجابت چشمهای تو است، وقتی که توی سیاهی چشمهای من عریان میشوند.عریانیاش پوشاندنی نیست، پنهان نمیشود ... .***یک روز میبوسمت!یکی از همین روزهایی که میخندانمت،یکی از همین خندههای تو را ناتمام میکنم: میبوسمت!و بعد، تو احتمالا سرخ میشوی، و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .***یک روز میبوسمت!یک روز که باران میبارد، یک روز که چترمان دو نفره شده،یک روز که همه جا حسابی خیس است،یک روز که گونههایت از سرما سرخ سرخ، آرامتر از هر چه تصورش را کنی،آهسته، میبوسمت ... .***یک روز میبوسمت!هر چه پیش آید خوش آید!حوصلهی حساب و کتاب کردن هم ندارم!دلم ترسیده، که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی.آخر، عشق چهار حرفی کلاس اول من، حالا آن قدر دوست داشتنی شده که برای خیلیها چهار حرف کهسهل است، هزار هزار حرف باشد.به قول شاعر: عشق کلاس اول، تنها چهار حرف است، اما کلاس آخر، عشق هزار حرف است ... .***یک روز میبوسمت!میخندم و میبوسمت!گریه میکنم و میبوسمت!یک روز میآید که از آن روز به بعد، من هر روز میبوسمت !لبهایم را میگذارم روی گونههایت،و بعد هر چه بادا باد: میبوسمت ! تو احتمالا سرخ میشوی،و من هم که پیش تو همیشه سرخم ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)