من آن آواره ی این دشت بی فرسنگ
من آن شهر اسیرم ساکانش سنگ
گویی
درسنگ نیزچیزی بیداراست.
آن صخره گران را می بینی ؟
داردشکاف برمی دارد .))
(( آری :
خمیازه ای ست
دررخوت میان دو خفتن ...
نه !
یک روزنه ست
که چترآن مذاب
فواره درخشان، فواره اسیردرخشان
از ژرفنای سنگ و صبوری
وامی کند به سوی شکفتن ...
نه جانا ! این نه جای طعنه و سردی است
گرش نتوان گرفتن دست بیدادست این تیپای بی غاره
ببینش روز کور شوربخت این ناجوانمردی ست
--------------
سلام فرانک جان.خوبی؟![]()
تا به کِی آوندهایم
تهی ز حقیقت؟
تا به کِی سبزی برگهایم
وابسته به نور؟
نمی دانم کِی کلروفیل
به واژه نامه پیوست؟
که من فهمیدم
باور من به رشد
تنها یک اعتیاد است
به نور!
و من ناگهان
از زرد شدن ترسیدم!
ـــــــــــــ
سلام خانمی
قربونت . تو خوبی ؟
من به هر جمعيتي نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
-----------------
مرسي عزيز.![]()
ببخشيد كه دير شد
آخه اعتبار كارتم تموم شد.
الان كارت گرفتم.
نذر کردم لحظه تنگ غروب
نذر يک شب اشک نيلی ريختن
بر سر هر کوچه شهر خيال
شب چراغی از نگاه آويختن
نميترسي نميترسي نميترسي كه بنويسند نامت را
به سنگ تيره گوري شب غمناك خاموشي
اگه ميشه دو بيتي
--------------------
يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
ميسـپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفـت دور فلک از جان و تـنـش
شعرتون تکراری بود![]()
--------------------
شب از نيمه گذشته و من
خسته از خاطرات ديروز
به لحظه های حال تکه زده ام
چه آسان می توان از يادها رفت !!
گذشت زمان تاراج خاطره هاست
من نيومدم 514 صفحه رو بخونم تا بدونم كدوم شعر تكراري هست يا نيست
----------------------------------
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعي خدا بکـند
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)