گفتوگو با گوهر خيرانديش، بازيگر سريال «ستايش»
زعفرانباجي، تنهايي يك زن مجنون نما

زندگي در عالم پر دغدغه امروزه سخت و طاقتفرساست، چه برسد به اين كه قرار باشد زندگي را در دنياي بازيگري ادامه دهيد. گوهر خيرانديش كه در چند قسمت پاياني سريال «ستايش» حضور يافته از جمله بازيگراني است كه با نقشهايش، زندگي ميكند. به همين دليل كارش سخت تر است.
شايد دليل متفاوت بودن بازيگران قديمي با بازيگران جديدتر همين باشد كه امثال او بازي ميكنند تا در زندگي فردي و اجتماعيشان موفق باشند نه اين كه زندگي را براي دنياي بازيگري به خدمت بگيرند. خيرانديش نقشهايش را با وسواس انتخاب ميكند و البته نقشش در ستايش به تيپ نزديك است و صد البته به نقش خاله رفعت در سريال سفيد، سياه، خاكستري.
خودش معتقد است اين اولين بار است بدون اين كه تمام داستان را بخواند و از آن خبر داشته باشد، با اطمينان به كارگردان و نويسنده، نقش زعفران باجي را پذيرفته است. اين روزها خيرانديش در حال بازي در سريال «فرات» به كارگرداني مازيار ميري است.
به نظر مي رسد با توجه به طولاني بودن سريال ستايش، پذيرفتن نقش زعفرانباجي را با دقت انتخاب كردهايد؟
اتفاقا كاملا برعكس است.
يعني اصلا سريال ستايش را نديده بوديد؟
نه. حتي تا 2 ماه گذشته اسم آن را هم نشنيده بودم.
پس حالا مثل همه مصاحبهها بايد سوال كنم كه چگونه به اين سريال دعوت شديد و چگونه در آن حضور يافتيد؟
واقعيت اين است كه با آقاي مطلبي، نويسنده سريال صحبت كرديم. خوشبختانه قبل از اين سريال، تجربه بسيار خوب و لذتبخش حضور در فيلم محاكمه (ايرج قادري) را با هم داشتيم كه در آنجا نقش زني افغان توسط اين نويسنده نوشته شده بود كه با همكاري يكديگر توانستيم آن نقش را پرورش دهيم. در اين سريال نيز با پيشنهاد ايشان نقش زعفرانباجي را پذيرفتم.
در واقع آقاي مطلبي، شما را به كار دعوت كردند؟
نويسنده با من صحبت كرد كه چنين نقشي با ويژگيهايش را براي من نوشته است كه اگر من آن را بازي نكنم، نقش را حذف خواهد كرد. بدون اغراق بگويم كه تا آن زمان من نه اسم اين سريال را شنيده بودم و نه ميدانستم كه كارگردان آن، سعيد سلطاني است.
حتما وقتي آقاي نويسنده شنيد كه سريال ستايش را نديدهايد، از پيشنهاد دادن به شما درباره اين نقش منصرف شد؟
نه. اتفاقا او پرسيد الان شما كجا هستيد. گفتم داخل آژانس هستم. گفت از آقاي راننده بپرسيد كه سريال ستايش را ديده است يا نه؟ پرسيدم آقاي راننده شما سريال ستايش را ميبينيد؟ گفت: بله خانم. ما هر هفته جمعهها ميرفتيم خانه پدرخانمم، اما از زماني كه پخش اين سريال شروع شده ترجيح ميدهيم در خانه بمانيم و سريال را تماشا كنيم. راستش من تعجب كردم و تازه آن زمان متوجه شدم كه كارگردان سريال، سعيد سلطاني است. تجربه خوب بازي در سريال «ميعاد در سپيدهدم» را كه همبازي همسر مرحومم جمشيد اسماعيلخاني بودم را، در ياد داشته و از آن زمان به بعد، هرزمان پيشنهاد كار از طرف سعيد سلطاني ميشد يا من فرصت كار نداشتم يا اينكه با كارهاي ديگر زندگيام تداخل داشت. اين بار نيز مشغول بازي در فيلم «روييدن در باد» به كارگرداني رهبر قنبري بودم و نتوانستم براي اين نقش زمان و انرژي كافي بگذارم.
يعني قرار بود كه نقش زعفرانباجي طولانيتر از اين چند قسمتي باشد كه در آن حضور داريد يا اينكه چيزي متفاوتتر از ويژگيهاي ظاهري كه اكنون از اين نقش ميبينيم؟
ابتدا به دليل مشغله كاري من فرصت ايده دادن درباره اين نقشي كه معتقدم كمي نزديك تيپ است، كمتر پيش آمده، حتي بعد از اولين تست لباس علاقهمند بودم كه اين نقش شكل بهلولواري به خود بگيرد، چون اين زن بهظاهر كمعقل ميآيد، اما در حقيقت عاقل است و كاملا متوجه زندگي خودش است و صد البته متوجه سفليمحله و عليامحله هم هست. اين بسيار تعيينكننده بود. من به نويسنده پيشنهاد كردم كه گذشته زندگي اين نقش را هم به بيننده نشان دهيم.
اتفاقا همين سوال را از شما داشتم كه در سريالي با شخصيتهاي زياد و داستان طولاني، پس چرا زعفرانباجي اينقدر دير ميآيد و زود هم ميرود؟
از طرفي فرصت كمي براي فكر كردن درباره حضور در اين نقش داشتم و جداي از شكل ظاهري اين آدم كه دوست داشت ظاهري تميز و پاكيزه و به دور از آلودگيهاي شهري داشته باشد نه اينكه لباس نو و شيك بپوشد، اما دوست نداشتم اين نقش را با موهاي ژوليده و دندانهاي خراب ارائه كنم. زعفرانباجي از آنجا كه خيلي چيزها را ميداند، ميخواستم همين آگاهي او باعث ماندن او در آن مكان شده باشد.
حالا كه به شكل ظاهري اين نقش و نزديك بودنش به تيپ اشاره كرديد، همانطور كه در ابتدا هم گفتم با ديدن اين نقش، نقش خالهرفعت در سريال سفيد، سياه، خاكستري به يادم آمد.
بله. گروه تمام برنامههاي خود را براي اين نقش چيده بود و من دير توانستم براي هيبت ظاهري اين نقش فكر كنم. حتي به نظرم تست گريم اين نقش ابتدا عجيب و غريب آمد. در حالي كه دوست داشتم اين نقش، پاكيزه، وسواسي و سفيد باشد و به شكلي آن را نشان دهيم كه وسواسهايش او را از شهر دور نگه داشته است و حتي گارياي كه او تمام زندگياش را با آن حمل ميكند، جزئي از شخصيت او باشد.
درباره شخصيت دروني و ويژگيهاي رفتاري اين نقش كه كاملا متفاوت با ظاهرش است، بيشتر برايمان توضيح دهيد.
زعفرانباجي وقتي با ستايش صحبت ميكند، به خاطر يك لقمه نان ميگويد به حرف خان گوش دهيد اما وقتي خان ميرود، ميگويد به حرفش گوش نكنيد، چون ديگر دوران خان بازي تمام شده است يا وقتي كنار ستايش نشسته و او گريه ميكند، زعفرانباجي شعر ميخواند تا ستايش را بخنداند ولي بعد به او ميگويد كه ازدواج كن تا مثل زعفرانباجي تنها نماني. در واقع زعفرانباجي اين حرف را ميزند و حس دروني خود را به نمايش ميگذارد تا گذشتهاي از خود نقش نيز بيان شود.
پس اگر براي اين نقش، زمان بيشتري داشتيد، ما زعفرانباجي را گونهاي ديگر ميديديم؟
بله، اگر زودتر به اين كار ميپيوستم و درباره نقش صحبت ميكردم، از اين نقش، نقشي ميساختم كه نه تكرار باشد و نه شبيه يا نزديك به تيپ. در حقيقت آنچه ميخواستم اين بود كه مثلا زمان جنگ ميان دو محله به عنوان مثال كسي عاشق زعفرانباجي بوده يا اينكه به دلايل ديگر، او نخواسته ازدواج كند كه حالا تنها مانده است.
اما اكنون هم كه دير آمديد نقشي به يادماندني باقي گذاشتيد، قبول داريد؟
تا نظر شما چه باشد، اما بايد بگويم كه اكثر صحنهها مثل آن صحنهاي كه من در بالكن نشستهام، آقاي عزيزي روبهروي من نيست و قبلا صحنههاي او گرفته شده است و او به سفر رفته بود يا همان صحنهاي كه آقاي عزيزي فانوس را از من ميگيرد و ميرود باز صحنهاي است كه بازي من به دليل مشغلهاي كه داشتم، به تنهايي گرفته شده است.
يك سوال ديگر؛ نقشهايي مثل زعفرانباجي كه نياز به واكنشهاي بيروني بسيار دارد آيا نياز به فيزيك يا انجام فعاليتهاي خاص قبل از ارائه اين نقش هست يا اينكه قبل از آن بايد در يك تئاتر حضور يافت؟
ابتدا بگويم كه من روزم را با ورزش آغاز ميكنم و هر زمان كه از خواب بلند ميشوم با هر گونه مشغله كاري كه دارم ورزش را فراموش نميكنم اما براي اين نقش، كار خاصي انجام ندادم.
اكنون كه در اين كار بازي كرديد، سريال را چطور ميبينيد؟ به نظر شما سريال ملودرام كه با اشك و آه و ناله همراه است، براي مخاطب امروز كه با رسانههاي صوتي و تصويري ديگر ميتواند شاهد صحنههاي شاديبخشتري باشد، جواب ميدهد؟
به نظرم درباره نمايش سريالهاي كشدار و اشك و آهي كه شما نام ميبريد و در هر يك از شبكههاي ماهوارهاي مردم دنيا از آن استقبال ميكنند، مردم ايران نيز علاقهمند ديدن اين گونه سريالها در تلويزيون ملي خودمان هستند و تجربه نشان داده كه خسته هم نميشوند.
آيا خودتان فرصت تماشاي تلويزيون را داريد؟
نه من واقعا فرصت ندارم كه تلويزيون تماشا كنم اما اگر در خانه باشم حتما دوست دارم كه همه كانالهاي تلويزيوني خودمان را ببينم، از سخنرانيها تا فيلم مستند و حياتوحش. علاقهمندم ببينم كه از تلويزيون خودمان چه چيزهايي پخش ميشود.
و سوال آخر اين كه منتظر نمايش سريال، فيلم يا حضور در تئاتري نيستيد؟
منتظر اكران فيلم «خنده در باران» و همين طور فيلم «شش نفر زير باران» به كارگرداني آقاي عطشاني هستم.
جالب است به شباهت اسم فيلمها دقت كرديد؟!
بله. به خاطر همين ممكن است نام اين دو فيلم تغيير كند.
و حرف پاياني شما چيست؟
قرار بود در نمايش «خورده خانم» به كارگراني كيومرث پوراحمد بازي كنم كه فرصت آن پيش نيامد و حسرت آن را ميخورم و ديگر اين فرصت بازي در نمايش «بازيگر و زنش» نوشته علي نصيريان را هم نيافتم.
مريم درستاني / جام جم
روزنامه جام جم يكشنبه 08 آبان 1390