تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 51 از 87 اولاول ... 4147484950515253545561 ... آخرآخر
نمايش نتايج 501 به 510 از 866

نام تاپيک: نويسندگان عزيز ميخواهيم داستان بنويسيم!

  1. #501
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    خرس سفید قطبی



    آن شب از تلویزیون برنامه ای در مورد خرسهای قطبی پخش می شد. مرد جوان که کاملا مجزوب این حیوان شده بود ، با دقت به صحبتهای جانورشناس که خودش از شدت سرما کاپشن پشمی کلفتی بر تن داشت، گوش می داد.
    مرد جوان فکر کرد که ای کاش یکروز بتواند پوست پشمی خرسهای قطبی را، که در آن دما از آنها محافظت می کند، را لمس کند.
    یکروز مرد جوان از خواب که بیدار شد یک خرس سفید بزرگ رویش افتاده بود. او به آرزویش رسیده بود و می توانست پوست پشمالی خرس سفید قطبی را لمس کند، ولی فکر کرد که ای کاش آرزوی دیگری کرده بود.
    در همین فکرها بود که در اتاق باز شد و دختر بچه ای وارد اتاق شد و گفت:
    بابا! شاخصین بهونه شما را می گرفت، گذاشتمش تو بغلتون بخوابه.

  2. #502
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    سگ آبی و رحمت خدا



    یک سگ آبی خارج از یک روستا، در گوشه ای از رودخانه ای که از آن روستا می گذشت، زندگی می کرد و پشت سد کوچکش که خودش درست کرده بود، مقداری آب ذخیره کرده بود.
    یکسال که خشکسالی شدیدی در آن منطقه آمده بود و آب رودخانه هم تقریبا خشک شده بود، اهالی روستا برای پیدا کردن آب از روستا خارج شدند.
    اهالی وقتی سد کوچک سگ آبی را دیدند ، خوشحال شدند و خدا را برای این رحمت خاصش شکر کردند و مشکهایشان را پر از آب کردند.
    یکی از روستایی ها که متوجه سگ آبی شده بود ، با چوب دستی اش به دنبالش افتاد و در نهایت با چند ضربه محکم سگ آبی را کشت.
    اهالی روستا نیز چون معتقد بودند که او از رحمت خاص خدا در برابر آن حیوان مزاحم محافظت کرده است، از او قدردانی کردند و مدال درجه یک شجاعت روستا را به او دادند. آنروز آسمان از حیرت، به نمایندگی از خدا، بر آن روستا بارید .

  3. #503
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    نا كجا آباد...
    پست ها
    126

    پيش فرض خوش اومدي!

    من شاعرم اگه در اين زمينه ميتونم
    كمكتون كنم خوشحال ميشم
    به دوست عزيز تازه وارد، جناب سهراب خان، خوش آمد مي گم. خدمتشون بگم كه ما اينجا در زمينه داستان نويسي كار مي كنيم، اما از آنجايي كه ما ورود هر فرد تازه واردي به تاپيك رو به فال نيك مي گيريم، ايشون هم مي تونن شعرهاشون رو اينجا بزارن (البته به نظر بنده) و خيلي خيلي خوشحال مي شويم اگر ايشان هم به كارهاي من و ديگر دوستان نظر بدهند!

  4. #504
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    نا كجا آباد...
    پست ها
    126

    پيش فرض

    حميد جان سبز قهوه اي آبي عالي بود!!
    از سگ آبي و رحمت خدا هيچ چي نفهميدم. شايد بفهمي نفهممي، كمي كندذهنم!
    خرس سفيد قطبي چندان جالب نبود...

  5. #505
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    حميد جان سبز قهوه اي آبي عالي بود!!
    از سگ آبي و رحمت خدا هيچ چي نفهميدم. شايد بفهمي نفهممي، كمي كندذهنم!
    خرس سفيد قطبي چندان جالب نبود...
    ممنونم این سریعترین نظری بود که تو این مدت دوستان داده بودند. ممنونم سعید جان که یکی یکی نام بردی و نظر دادی

  6. #506
    اگه نباشه جاش خالی می مونه western's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    for sale
    پست ها
    469

    پيش فرض

    اوه حمید باز گل کاشتی رفیق!منم از سبز قهوه ای خیلی خوشم اومد اما خرس قطبی هم جالب بود بازم مثل بقیه
    کارهات ایده نو بود فقط شرمنده منم مثل سعیداز سگ آبی چیزی سر در نیاوردم ممنون می شم کمی بازش کنی
    چون می دونم دوهزاری ام نیفتاده وگرنه تو چیزی که باید می نوشتی نوشتی ای بابا تو هم مارو نابغه می دونی آخه!

  7. #507
    داره خودمونی میشه Whansinnig's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    124

    پيش فرض

    دوست گرامي ، داستان سبز ، قهوه اي ، سياه و داستان سگ آبي و رحمت خدا بسيار زيبا بودند . داستان خرس قطبي هم خوب بود .

  8. #508
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    اوه حمید باز گل کاشتی رفیق!منم از سبز قهوه ای خیلی خوشم اومد اما خرس قطبی هم جالب بود بازم مثل بقیه
    کارهات ایده نو بود فقط شرمنده منم مثل سعیداز سگ آبی چیزی سر در نیاوردم ممنون می شم کمی بازش کنی
    چون می دونم دوهزاری ام نیفتاده وگرنه تو چیزی که باید می نوشتی نوشتی ای بابا تو هم مارو نابغه می دونی آخه!

    ممنونم وسترن جان. در مورد سگ ابی و رحمت خدا منظور خاصی نداشتم و فقط نوع تفکر انسانها در مورد رحمت های خدا بود همین. بازم ممنونم که می ایید و نظر می دید.


    دوست گرامي ، داستان سبز ، قهوه اي ، سياه و داستان سگ آبي و رحمت خدا بسيار زيبا بودند . داستان خرس قطبي هم خوب بود .

    از شما هم خیلی خیلی ممنونم دوست عزیز. منتظر کارهای جدید شما هستیم.

  9. #509
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    هرزه





    دیگر از دست نگاههای تحقیر آمیز آنها خسته شده بود. آنها همیشه به او به چشم یک دزد نگاه می کردند. اما او فقط زندگی اش را می کرد و به هیچ کس هم کاری نداشت.

    یکروز صبح که پچ پچ ها و خنده های اطرافیانش بیشتر شده بود ، ناگهان تیغی بزرگ از پشت او را از پای در آورد. آخرین جمله ای که در لحظات آخر زندگی اش از زبان یکی از گلهای مغرور باغچه گل نسترن شنید ، این بود:

    دست باغبان درد نکند ،از دست این علف هرز هم راحت شدیدم .

  10. این کاربر از hamidma بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #510
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    پلاک و شخصیت



    845 ب 11 ایران 14 صمیمی

    665 ج 13 ایران 22 عصبی

    195 الف 44 ایران 13 مغرور

    .......



    333 ب 25 ایران 14 مرموز

    ساعت یک بعد از ظهر بود و مامور با سابقه راهنمایی رانندگی زیر افتاب گرم تابستانی نگاهی به پلاک ماشین ها می کرد و نگاهی به راننده ها.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •