تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 507 از 934 اولاول ... 7407457497503504505506507508509510511517557607 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,061 به 5,070 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #5061
    داره خودمونی میشه بنفشه ناز's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    زیر این گنبد کبود
    پست ها
    116

    پيش فرض

    هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت
    هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟
    هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
    و خدا کسی که احساسش کند نداشت
    عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند
    خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد
    و زیبایی همواره تشنه دلب است که به او عشق ورزد
    و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
    و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند
    و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
    اما کسی نداشت
    و خدا آفریدگار بود
    و چگونه می توانست نیافریند
    زمین را گسترد
    و آسمان ها را بر کشید
    کوهها برخواستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت و باران ها و بارانها و بارانها
    گیاهان رو ییدند و درختان سر به هم دادند و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگلهای خرم سر برداشتند، حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند و ماهیانخرد سینه دریاها را پر کردند
    و قرن ها گذشت و می گذشت و درختان گونه گون ، گل های رنگارنگ و جانوران
    << در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود>>!
    و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
    و با نبودن چگونه تونستن بود؟
    و خدا بود و با او عدم بود.
    و عدم گوش نداشت
    حرف هایی هست برای گفتن
    که اگر گوشی نبود نمی گوییم
    و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سربه ابتذال گفتن فرود نمی آورد
    حرف های خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند
    و سرمایه هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد
    حرفهای بی قرار و طاقت فرسا
    که همچون زبانه های بی تاب آتشند
    کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند
    اینان در جستجوی مخاطب خویشند
    اگر یافتند آرام می گیرند
    و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشند و هر لحظه حریق های دهشتناک و سوزنده ای دردرون می افروزند.
    و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
    درونش از آنها سرشار بود
    و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
    و خدا بود و عدم
    جز خدا هیچ نبود
    در نبودن نتوانستن بود ، با بودن نتوان بودن
    و خدا تنها بود،
    هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.

  2. 2 کاربر از بنفشه ناز بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #5062
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض



    وقـتـی تـو نـیسـتی



    خـدا را صـدا می زنـم



    وقـتـی خـدا نـیست



    تـو را .....

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    تـو شبـیه خـدا شـده ای

    یا خـدا شبـیه تـوست ؟!


  4. 4 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #5063
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض


    ترنم ِ کلمات آرام آرام بر تن ِ کاغذ می نشیند
    و تو همان راز غریب ِ قلب ِ من هستی
    بودن یا نبودن ِ جسمت ارزشی ندارد
    وقتی روح ِ هر دویمان
    به زندان ِ با هم بودن ، خانه کرده است
    و چه شیرین است حبس ِ ابد
    در کنار ِ تو

  6. 4 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #5064
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    اما

    همه ی راه ها که با پــــا پیموده نمی شوند

    دستت را به من بده ...


  8. 6 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5065
    در آغاز فعالیت **pishi**'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    kheyli dur...kheyli nazdik.....hamin dor o bara
    پست ها
    17

    پيش فرض

    دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذارید
    گریه ام را به حســاب سفرم نگـــذارید


    دوست دارم که به پابوسی باران بروم

    آسمان گفته که پا روی پرم نگـــذارید


    این قدر آینه ها را به رخ من نکشیــد

    این قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذارید


    چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد

    بس کنید این همه دل دور وبرم نگذارید


    آخرین حرف من این است،زمینی نشوید

    فقط از حال زمین..... بی خبرم نگــذارید

  10. 6 کاربر از **pishi** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #5066
    در آغاز فعالیت atms87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    13

    پيش فرض

    سلام دوستان.
    با اجازتون میخوام چند بیتی از استاد بزرگ شهریار(محمد حسین بهجت تبریزی) براتون بنویسم.البته بفکر فارسی زبانها هم هستم و ترجمه شدش هم جلوش نوشتم
    .
    .
    حیدر بابا دنیا یالان دونیادی .......... دنیا همه دروغ و فسون و فسانه شد

    سلیماننان نوحدان قالان دونیادی .......... کشتی عمر نوح و سلیمان روانه شد

    اوغول دوغان درده سالان دونیادی .......... ناکام ماند هرکه دراین آشیانه شد

    هرکیم سیه هر نه وئریب آلیبدی .......... بر هر که هرچه داده از او ستانده است

    افلاطوننان بیر قوری آد قالیبدی .......... نامی تهی برای فلاطون بمانده است
    .
    .
    .
    حیدر بابا یولوم سندن کج اولدی ........... حیدر بابا ز راه تو کج گشت راه من

    عمروم گئچدی گلممه دیم گئج اولدی ............ عمرم گذشت و ماند سویت نگاه من

    هئچ بیلمه دیم گوزللرون نئج اولدی ............ دیگر خبر نشد که چه شد زادگاه من

    بیلمزیدیم دونگه لر وار دونوم وار ............ هیچم نظر براین راه پرپیچ و خم نبود

    ایتگین لیگ وار آیریلیق وار اولوم وار ............ هیچم خبر ز مرگ و ز هجران و ز غم نبود
    .
    .
    .
    حیدربابا سنون گویلون شاد اولسون ............ حیدربابا دل تو چون باغ تو شاد باد

    دونیا وارکن آغزون دولی داد اولسون ............ شهد و شکر به کام تو و عمرت زیاد باد

    سندن گئچن تانیش اولسون یاد اولسون ............ وین قصه از حدیث من و تو به یاد باد

    دینه منیم شاعر اوغلوم شهریار ............. گو شاعر سخنور من شهریار من

    بیر عمرودور غم اوستونه غم قالار ............ عمری است مانده در غم و دور از دیار من

  12. 2 کاربر از atms87 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #5067
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    ساعت نمی دانم چند است؟!؟
    عقربه های ساعت
    مانند خنده های شیرینت با من قهر کرده اند!!
    صدای پای سکوت تمام جاده را فرا گرفته است
    ابر ها قهقهه می زنند
    قطره های باران اشک هایم را قلقلک میدهند
    و اشک ها بی خبر از حالم روی گونه ام می رقصند
    هر قدم که بر میدارم دورتر میشوی
    و فاصله میان ما فریاد میزند
    ناگهان حسی کهنه در من می جوشد
    باز هم جاذبه ی تو دست هایم را صدا می زنند...

    علی قوی فرد

  14. 2 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #5068
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    توبامن کاری نداری غریبه
    چراتنهام نمیذاری غریبه؟
    جای حسرت جای غم نشدبرام
    یه دفعه شادی بیاری غریبه
    چشمم ازچشم توخونده
    بین ماحرفی نمونده
    میرم اون دورها که پیدام نکنی
    میرم اون جایی که رسوام نکنی
    میرم اون شهری که عشقت نباشه
    که دیگه بی کس وتنهام نکنی
    چشمم ازچشم توخونده
    بین ماحرفی نمونده
    چشام ازغصه می باره غریبه
    دل تنهام بی قراره غریبه
    مث من یه روز میای گریه کنون
    که دیگه فایده نداره غریبه
    چشمم ازچشم توخونده
    بین ماحرفی نمونده
    شبم ازغم پره، بی فرداشده
    خورشیدازکارتوبی صداشده
    دل نمونده که توگولش بزنی
    غریبه مشت توپیشم واشده
    چشمم ازچشم توخونده
    بین ماحرفی نمونده
    دریادرمن
    شهیارقنبری

  16. 2 کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #5069
    داره خودمونی میشه narrin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    25

    پيش فرض

    کلبه ای می سازم

    پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

    که به زیبایی پروازکبوترباشد

    چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

    رنگ دیوار اتاقش ازآب

    پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

    عکس لبخند تورا می کوبم

    روی ایوان حیاط

    تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

    همه دلخوشیم بودن توست

    وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

    کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

    عطر آن را با عشق

    توشه راه گل قاصدکی می کردم

    که به تنهایی تو سربزند

    توبه من نزدیکی وخودت می دانی

    شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

    گرمی دست تو را می طلبد.

  18. 2 کاربر از narrin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #5070
    داره خودمونی میشه narrin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    25

    پيش فرض

    اي مهربانتر از من
    با من
    در دستهاي تو
    آيا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
    کز من دريغ کردي
    تنها تويي
    مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب
    مثل زلال قطره بباران صبحدم
    مثل نسيم سرد سحر
    مثل سحر آب
    آواز مهرباني تو با من
    در کوچه باغهاي محبت
    مثل شکوفه هاي سپيد سيب
    ايثار سادگي است
    افسوس آيا چه کس تو را
    از مهربان شدن با من
    مايوس مي کند؟

  20. این کاربر از narrin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •