تا نگردي آشنا زين پرده بويي نشنوي ... گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
تا نگردي آشنا زين پرده بويي نشنوي ... گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
شايد آن كاغذ مچاله كه در باد مي دود
حرفي براي تو دارد
سطري نشاني راهي
خيالت من از اين همه فريب
كه در كتابخانه هاي دنيا به حرف مي آيند
و در روزنامه هاي تا غروب مي ميرند
چيزي نفهميده ام ؟
مانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است
اجرام كوه هاست نهان در ميان برف
چاه مقنع است همه چاه خانه ها
انباشته به جوهر سيماب سان برف
فتنه ي چشم تو چندان ره بيداد گرفت
كه شكيب دل من دامن فرياد گرفت
آن كه آيينه ي صبح و قدح لاله شكست
خاك شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخي چشم تو ، كه خونريز فلك
ديد اين شيوه ي مردم كشي و ياد گرفت
منم و شمع دل سوخته ، يارب مددي
كه دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ي عشاق غم انگيزتر است
داد از آن زخمه كه ديگر ره بيداد گرفت
سايه ! ماكشته ي عشقيم ، كه اين شيرين كار
مصلحت را ، مدد از تيشه ي فرهاد گرفت
تقديم به تو!![]()
عمو قالیباف!
بعله
قالی منو بافتی
؟
بعله! ...
مردمو دست
انداختی؟!
بعله...
معرکه راه
انداختی؟
بعله...
چاخان به هم
بافتی؟
بعله...
انقلاب اومد...
چی چی آورده؟!
تریاک و حشیش!
با صدای چی؟
مرگ برآمریکا.... مرگ بر آمریکا...
توفتنه ي چشم تو چندان ره بيداد گرفت
كه شكيب دل من دامن فرياد گرفت
آن كه آيينه ي صبح و قدح لاله شكست
خاك شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخي چشم تو ، كه خونريز فلك
ديد اين شيوه ي مردم كشي و ياد گرفت
منم و شمع دل سوخته ، يارب مددي
كه دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ي عشاق غم انگيزتر است
داد از آن زخمه كه ديگر ره بيداد گرفت
سايه ! ماكشته ي عشقيم ، كه اين شيرين كار
مصلحت را ، مدد از تيشه ي فرهاد گرفت
بي سببي
نيستي
به راستي
صلت كدام قصيده اي
اي غزل؟
ستاره باران جواب كدام سلامي
به آفتاب
از دريچه ي تاريك؟
كلام از نگاه تو شكل مي بندد
خوشا نظر بازيا كه تو آغاز مي كني!
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زانکه می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
(مجذوب علیشاه)
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم
---------------
سلام رویا خانومخیلی خوشحالم که دوباره اینجایید
![]()
![]()
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آنروز که پرواز کنم تا در دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کدامین که سخن می نهد اندر دهنم؟
(منسوب به مولانا)
سلام مونيكا خانوم... ممنون از نظر لطفتون كه نسبت به من داريد.![]()
منعمان، ناله حسرت زدگان كي شنوند
زآنكه اين قوم سبك مغز گران كوشانند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)