تلخ است
باور نبودن آن ها که می توانستند باشند
و تلخ تر است
امروز باور آن ها که ادعای ماندن می کنند
تلخ است
باور نبودن آن ها که می توانستند باشند
و تلخ تر است
امروز باور آن ها که ادعای ماندن می کنند
شاد باش
نه یک روز، بلکه همیشه ...
بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت
شرط بسته انــــــــــــــــــد.....
هــر آدمـی کــه مـــیـرود ،
یــک روز ..یــک جـایـی .. بــه یـک هــوایــی
..بـــرمیـــگـردد ! همــیشه یـک چـــیـزی ،
بـــرای ِ جــامــانــدن هــست ! حتّــی ؛
یــک خـــاطـــره ...!!!
ما
به هم نمی رسیم
امّا
بهترین غریبه ات می مانم
که تو را
همیشه دوست خواهد داشت . . .
این روزها به طرز عجیبی با خودم می جنگم!
که دیده ها را نادیده بگیرم
و شنیده ها را نشنیده...
سالهاست که چوب لباسی اتاقم
دیگر جایی برای لباس ندارد
خیلی وقت است که
بی وفایی هایت را
آویزانش کرده ام...
اینجا سرزمین واژه های وارونه است: جایی که گنج, "جنگ" می شود... درمان, "نامرد" می شود... قهقه , "هق هق" می شود... اما درد همان "درد" است ... ...
... درد همان "درد..." و گرگ همان "گرگ
امان از اين "دست ها"
امروز "دستانت" را مي گيرند
با "دستهايشان" نوازشت مي كنند
فردا همان "دست ها " را برايت تكان مي دهند
واين يعني خداحافظ
حــرف ِ تــو کــه مــے شــوב ...
مــטּ ،
چــقــבر טּــاشـیـانــه
اבعــاے ِ بــی تـفـاوتـے مـیـکـטּـم !
טּــه טּـمـی בانـے ...!
هــیـچـکـس טּـمـی בاטּـב
پـشـت ایـن چـهـره ے آرام בر בلــــم چــه مـےـگـذرב
טּـمـی בاטּـے ...!
کـسـے טּـمـی בاטּـد ...!
این آرامـش ظـاهــر و ایـن בل نــا آرامـ
چقــــــــבر خـسـتـه ام مـیـکـטּـב ...!
به زخمهايم مي نگري … ؟!
.
.
درد ندارند ديـــــــگر …
روزي که رفتـــــــــي ،
.
.
مرگ تمام درد هايم را با خودش بـــــــــرد !
مرده ها درد نـــــــمي کشند … !
.
.
حرف آخرم اين اســـــــــت …
برنگرد ديـــــــــگر !!
.
.
زنده ام نــــکن … !
![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)