مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع
و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم
و مردی در انتهای این تاریخ شگفت که در من جاری است
و نیز مردی در خویش
و در یک کلمه مردی با بودن
و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»