من که می گم همایون یه چند سالی آب خونک می خوره و...
اما ترجیح می دم هیچی نگم چون مطمئنن خلاف اون چیزیمی شه که ما می خوایم بگیم
بهتره زیاد تا شنبه نریم سر کار
من که می گم همایون یه چند سالی آب خونک می خوره و...
اما ترجیح می دم هیچی نگم چون مطمئنن خلاف اون چیزیمی شه که ما می خوایم بگیم
بهتره زیاد تا شنبه نریم سر کار
یهنی جدی جدی تا شنبه هیچ کدوم از سریالا رو نشون نمیدن؟بهتره زیاد تا شنبه نریم سر کار
وای بچه ها شما چه حوصله ای دارید.
چه جوری چیزایی که دیدید میان از اول میگید.من که همش همون موقع یادم میره![]()
نصفه مزه ی این فیلما همین بحث هاشهوای بچه ها شما چه حوصله ای دارید.
چه جوری چیزایی که دیدید میان از اول میگید.من که همش همون موقع یادم میره![]()
![]()
کاملا باهات موافقم...
کلی تو این تاپیک پیش بینی میکنیم، تهش میبینیم محسن (که خدا بگم شفاش بده!!) از خواب بیدار میشه، میبینیم کل قسمت قبل (شاید هم قسمت های قبل) سر کار بودیم....
راستی این دکتر شوکت اگه یه دکتر زن بود بهتر نمیشد!!؟
ایول... گل گفتی!!
شما اول اینو در نظر بگیرین که اون بسیجیه اصلا تونسته بعد از مشاهده صحنه ناپدید شدن محسن زنده بمونه یا نه؛ تازه اگر هم مونده باشه دیوونه شده رفته پی کارش دیگهاصلا به همایون و کس دیگه ای توجه نمیکنه که حالا بخواد دستگیرش کنه؛ ولی اون لحظه ای که از در اون خونه زد بیرون خیلی لجم گرفت، فقط یه سیریش کم داشتن که اون لحظه رو سرشون خراب شده بود
![]()
محسن از پنجره در رفت ، بعدم با این وسیلش () رفت 88
دیگه چیز مهمی یادم نمیاد
چیز مهم دیگه ش این بود که تازه فهمید اون پیرمرده ای که اون روز تو خونه ش (خونه ای که بعدها هما توش زندگی میکرد) فرود اومد، مرده، تا قبل از اون نمیدونست و از دم در همونجا به سال 88 پرتاب شد
هیچی نشدخلاصه ی امروز رو یکی میگه؟
خانوم دکتره چی شد؟
این محسن با یه حرکت ناگهانی از پنجره پرید پایین و رفتن خونه...ولی آی کیو یادش رفت عکس رو بیاره...رفتن خونه و تصمیم گرفتن فرداش بره آینده...بعد رفتن تو زیر زمین...میخواست بره که همایون گفت برو لباساتو عوض کن و به مامان و خواهرت بگو که میخوای بری بندر واسه کار...یه لحظه محسن ترسید کتیبه رو بده به همایون که بعدش پشیمون شد و داد...قرار شد محسن بره بیرون و بعدش همایون با کتیبه از خونه بپره بیرون..یه لحظه نشون دادن این همایون شیطونه رفته تو جلدش میخواد بره آینده...بعد محسن رو نشون دادن تو کوچه منتظر همایون بود...برگشت خونه دید همایون نیس...فحشش داد که یهو همایون اومد بیرون.گفت مامانت تو حیاط بود نتونستم بیام بیرون...بعد تصمیم گرفتن برن دم در خونه هما تو آینده..همونجا که پیرمرده توش مرد که تو این هیری ویری یه بسیجیه اومد دیدشون و کتیبه رو دید...بعدش گفت باید ببرمتون کمیته..یهو همایون بسیجیه رو گرفت و محسن پرید آینده...در خونه ی هما رو زد که توی خونهه فرزین گوش بر با اون بچهه بودن که فکر کنم اومده بودن پولا رو بدزدن
من متوجه نشدم..چرا زنده نمونه؟شما اول اینو در نظر بگیرین که اون بسیجیه اصلا تونسته بعد از مشاهده صحنه ناپدید شدن محسن زنده بمونه یا نه؛
یعنی سکته میکنه؟![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)