در ره منزل ليلي كه خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
مخور صاپب فريب فضل از عمامه زاهد
كه در گنبد ز بي مغزي صدا بسيار مي پيچد
گر به عمامه كسي كوس فضيلت مي زند
گنبد مسجد شاه از همه فاضل تر بود
جز من اگرت عاشق شيداست بگو
ور ميل دلت به جانب ماست بگو
ور هيچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نيست بگو راست بگو
با هر چه عشق نام تو را مي توان نوشت
با هر چه رود نام تو را مي توان سرود
بيم از حصاريست كه هر قفل كهنه را
با دستهاي مهربان تو مي توان گشود
از زندگي از اين همه تكرار خسته ام از هاي و هوي كوچه و بازار خسته ام
دلگيرم از ستاره و آزرده ام زماه امشب دگر زهركه و هركار خسته ام
كجاست جاي تو در جمله ي زمان... كه هنوز
كه پيش از اين، كه هم اكنون، كه بعد از آن، كه هنوز
و با چه قيد بگويم كه دوستت دارم؟
كه تا ابد، كه هميشه، كه جاودان، كه هنوز
سودای تو را بهانه ای بس باشد
مدهوش تو را ترانه ای بس باشد
شكفتي چون گل و پژمردي از من
خزانم ديدي و آزردي از من
بد آوردي ، وگرنه با چنين ناز
اگر دل داشتم مي بردي از من
چه سرنوشت غم انگيزي ، كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس ميساخت ، ولي به فكر پريدن بود
دل ربودي و بحل كردمت اي جان، ليكن
به از اين دار نگاهش كه مرا ميداري
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)