تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 45 از 45

نام تاپيک: شاهنامه فردوسی

  1. #41
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض رویاهای دوران تاریخی

    خواب انوشیروان درباره پیامبر اسلام
    فردوسی در شاهنامه خواب مشهور انوشیروان را كه مسلمانان، آن را یكی از معجزات پیامبر اسلام و از «دلایل» و «شواهد» نبوت آن حضرت ثبت كرده اند، نقل می‌كند. این خواب همان است كه در بسیاری متون همچون تاریخ بلعمی و فارسنامه ابن بلخی آمده است كه خسرو انوشیروان، خود در شب ولادت حضرت رسول خواب دید كه كنگره ایوان مدائن به زمین افتاد و نوری از جانب حجاز بتابید كه جهان را روشن ساخت.
    همان شب، «موبدان موبد» یعنی بزرگ‌ترین موبد رسمی‌ دولت ساسانی نیز به خواب دید كه اشتران كوچك تازیان بر اشتران بزرگ ایرانی غالب شدند. در پی بازگویی این خواب‌ها بود كه از سوی خسرو انوشیروان به نعمان بن منذر، حاكم حیره دستور داده شد تا بهترین معبر عرب را برای تعبیر خواب وی احضار كنند. صدور فرمان مزبور بنا به روایات اسلامی ‌به تعبیر این خواب، از سوی شق و سطیح كاهن می‌انجامد. فردوسی همین مضامین را در شاهنامه چنین به نظم درآورده است:

    فراوان بر آن عهد، كسری گریست
    پس از عهد، یك سال كسری بزیست
    در این سال، یك شب نیایش كنان
    به خواب اندرون شد ستایش كنان
    چنان دید روشن روانش به خواب
    كه در شب برآمد یكی آفتاب
    چهل پایه نردبان از برش
    كه می‌رفت تا اوج كیوان سرش
    برآمد برین نردبان از حجاز
    خرامان خرامان به كشی و ناز
    جهان قاف تا قاف پر نور كرد
    به هر جا كه بد ماتمی، سور كرد
    در آفاق هر جا ز نزدیك و دور
    نبد كان نه از فر او یافت نور
    به هر جا كه بد نور نزدیك راند
    جز ایوان كسری كه تاریك ماند

    سپس به گزارش فردوسی، بزرگمهر، تعبیر این خواب انوشیروان را برای او بازگفت، لیكن از آنجا كه فردوسی، اسلام باور و شیعی مذهب است، در گزارش تعبیر خواب انوشیروان، خود، حقانیت اسلام و معجزات پیامبر (از جمله شق القمر) را از زبان بزرگمهر به نظم درآورده است، در حالی كه مسلم و ثابت است كه بزرگمهر، سال‌ها پیش از ظهور اسلام نمی‌تواند از وقوع چنین معجزه ای كه هنوز اتفاق نیفتاده است، آگاهی داشته باشد. پس باید اعتراف كرد كه این گفتار، نمودی از باورهای خالق شاهنامه است كه در مقام گزارش خواب انوشیروان و تعبیر آن از سوی بزرگمهر، باورهای اسلامی ‌خویش را بر آن گزارش افزوده و گفته است:

    از این روز در تا چهل سال بیش
    نهد مردی از تازیان پای پیش
    كه در پیش گیرد ره راستی
    بپیچد ز هر كژی و كاستی
    به هم برزند دین زرتشت را
    به مه چون نماید سرانگشت را
    به دو نیمه گردد ز انگشت او
    به كوشش نبیند كسی پشت او
    به تخت سایه پایه برآید بلند
    دهد مر جهان را به گفتار پند
    پس از وی ز تو یك نبیره بود
    كه با پیل و كوس و تبیره بود
    سپاهی بتازد بر او، از حجاز
    اگرچه ندارد سلیح و جهاز
    ز تخت اندر آرد مر او را به خاك
    ز گردان كند مر جهان جمله پاك
    بیفتد همه رسم جشن سده
    شود خاكدان جمله آتشكده
    به گشتاسب، جاماسب خود گفته بود
    از این راز و این راه آشفته بود

    خواب دیگر انوشیروان
    انوشیروان در عالم رویا دید كه درختی در كنار كاخ او روییده است و در كنار آن، گرازی با او از یك پیاله شراب می‌نوشد. تعبیر این خواب به دست بزرگمهر نوجوان موجب بركشیده شدن بزرگمهر شد. فردوسی پیش از ورود به این داستان، در باره اهمیت خواب به طور عام و خوابی كه «شاه جهان» (به عنوان نماد كل كشور) دیده باشد، به طور خاص (با گوشه چشمی ‌به روایت معروف اسلامی ‌كه رویا را جزئی از اجزای نبوت می‌داند)، می‌گوید:

    نگر خواب را بیهده نشمری
    یكی بهره دانش ز پیغمبری...
    شبی خفته بد شاه نوشین روان
    خرد پیر و بیدار و دولت جوان
    چنان دید در خواب كز پیش تخت
    برستی یك خسروانی درخت
    شهنشاه را دل بیاراستی
    می‌و رود و رامشگران خواستی
    ابا آن بر آنگاه آرام و ناز
    نشستی یكی تیزدندان گراز
    نشستی و می‌خوردن آراستی
    می‌از جام نوشین روان خواستی
    بزرگمهر، این خواب را چنین تعبیر می‌كند كه جوانی در شبستان شاه، خود را به شكل زنان درآورده و جامه زنان پوشیده و با یكی از همسران شاه، نرد عشق می‌بازد:

    چنین داد پاسخ كه در خان تو
    میان بتان شبستان تو
    یكی مرد برناست كز خویشتن
    به آرایش جامه كرده است زن

    این حكایت البته از شاهنامه به متون منثور پارسی راه یافته است و از جمله در جوامع الحكایات محمد عوفی و لطایف الطوائف فخرالدین علی صفی هم آمده است.
    Last edited by mahdistar; 29-08-2009 at 10:52.

  2. #42
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض رویای شخصی فردوسی

    رویای شخص فردوسی
    خوابی كه فردوسی، خود درباره سلطان محمود غزنوی دیده است، نیز در شاهنامه ذكر شده است، هرچند می‌دانیم كه این خواب، در واقع، به خلاف میل فردوسی تعبیر شد:

    بر اندیشه شهریار زمین
    بخفتم شبی لب پر از آفرین
    چنان دید روشن روانم به خواب
    كه رخشنده شمعی برآمد ز آب
    همه روی گیتی شب لاژورد
    از آن شمع، گشتی چو یاقوت زرد
    نشسته بر او شهریاری چو ماه
    یكی تاج بر سر به سان كلاه
    رده بركشیده سپاهش دو میل
    به دست چپش هفتصد ژنده پیل
    یكی پاك دستور پیشش به پای
    به داد و به دین شاه را رهنمای
    مرا خیره گشتی سر از فر شاه
    و ز آن ژنده پیلان و چندان سپاه
    چو آن چهره خسروی دیدمی
    از آن نامداران بپرسیدمی ‌كه این چرخ و ماه است یا تاج و گاه؟
    ستاره ست پیش اندرش یا سپاه؟
    یكی گفت: كاین شاه روم است و هند
    ز قنوج تا پیش دریای سند
    به ایران و توران، ورا بنده اند
    به رای و به فرمان او زنده اند
    جهاندار محمود، شاه بزرگ
    به آبشخور آرد همه میش و گرگ
    چو كودك لب از شیر مادر بشست
    به گهواره محمود گوید نخست

  3. #43
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض نتیجه

    نتیجه
    رویا در شاهنامه، ابزار شناخت شهودی و وسیله ای برای ادراك ماوراء طبیعی ا ست. اكثر رویدادهای مهم، پیش از وقوع در خواب به پهلوانان و پادشاهان الهام شده است.
    فردوسی به تعبیر خواب معتقد بوده و معبران در شاهنامه اغلب موبدان، حكیمان و روحانیان بزرگ بوده اند كه توانسته اند حوادث آینده را با تعبیر درست، پیشگویی كنند.
    با این همه، در نهایت امر، تجربه شخصی فردوسی از خواب دیدن «جهاندار محمود، شاه بزرگ» درست از آب درنیامد و سلطان محمود، قدر این كار خطیر را نشناخت.

  4. #44
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض نخستین زنان در شاهنامه


    توجه داشته باشید در دین زرتشتی وجودی به نام آدم و حوا و وسوسه‌ی حوا و چیدن گیاه ممنوعه و جریانات آن وجود ندارد و اعتقاد بر این است که بعد از کیومرث...

    بررسی زنان در شاهنامه و برابری با متون دینی
    زن در میان ایرانیان همیشه از ارزش بالایی برخوردار بوده است به طـــوری که ارزش زن را در نوشته‏های پیشینیان، چه نوشته‏های باستانی و چه نوشته‏های بعد از اسلام، می‏توان دید.
    تاریخ ایران نیز گواهی بر ارزش زن است. جوامع نخستین در ذهن خود دوران مادرشاهـــی را هنوز در یاد دارند ؛ که از فلات ایران آغاز شـــــد و بعد به اروپا به ویـــژه یونان رسید و دوران هلنسیم یونان و روم را رقـم زد. واژه‏ی مقـدس مادر از ریشه‏ی mâ از زبان متقـدم هنـد و اروپایی به معنای مـحافظت کـردن و مراقب بـودن صـدها سـال پیش از به وجود آمدن واژه‏ی پدر از ریشه‏ی pâ از زبان متقدم هند و اروپایی به معنای پایدن (همین ریشه را هنوز هم در زبان فارسی داریم) در میان هند و اروپاییان به کار می‏رفت. از این روی اسـت که در دوران مادرشاهی که قدرت قبیله‏ها و سرزمین‏ها در دست زن خانواده بود و زن محور اصلی جامعه بوده است ایزد بانوها به وجود آمدند. از دوران مادرشاهی آثـاری در دسـت اسـت کــه کهن‏ترین ایزد-بانوی (که بیشتر با ایزد بانوان بـاروری ارتباط مستقیـم داشـته‌اند) در منطقـه‏ی ویلندرف اتریش یافت شده است که به سه هزاره‏ی سوم پیش از میلاد بر می‏گــردد.

    در فـلات ایران ایزد بانو ننه‏ی neney والنا elena (ایزد بانوان ایلامی ‌و شوش)، اپم نپات apam napatو مثیره misrah (ایزد بانوان هند و ایرانی)، ایشتار ishtar (ایزد بانوی بابلی و کلدی)، سـرس وی sarsevi(هنـدو) و آفرودیت afrodit، ونـوس venuse و هکات hakata در یـونان قـدرت فـراوانی داشتند. ایرانیان مهاجـر از خاستگاه آریایی (ایران وئچ) زودتـر بـه تکامل تمدنی رسیدند و در اواخر هزاره‏ی دوم پیش از میلاد از دوران مادرشاهی خارج شدند زیرا دوران جدید به نیروی جسمانی بیشتری نیاز داشت هر چنـد باستان شناسـی تقریباً ثـابت کرده است که زنان دوران مادرشاهی از دید نیروی اندامی ‌بسیار نیرومندتر از زنان کنونی بوده اند و تقاضای آن دوران هم آن را ایجاب می‌کرد.

    ما ایرانیان چند صد سال پیش از دوران پادشاهی ماد از دوران مادرشاهی به دوران مردسالاری وارد شدیم. شاهان مادی به زنان خود احترام بسیاری می‏گذاشتند و شهبانوهای ایرانی همانند شاهان در امور کشوری سهیم بودند. به گفته‏ی هرودوت کوروش هخامنشی زیر دست مادر خود ماندانا می‏نشست.
    آموزش‏های دینی ایرانی که با آمدن اشوزردشت به درخشانی ویژه‏ای رسید نه تنها جایگاه زن را در اجتماع کم نکرد بلکه یکسانی حقوق زن و مرد را پایه گذاری کرد. در گات‏ها هر جا اشوزرتشت مردم را برای شنیدن پیامش فرا می‏خواند از زن (نایری)nairiya و مرد (نا)na جداگانه و با ارزش یگانه نام می‏برد و همچنین زن را در هنگام اختیار کردن همسر آزاد می‏گذارد و حق انتخاب همسر را به زن می‏دهد. گات‏ها یسنا ۵۳ بند ۴ اشوزرتشت به همسران جوان سفارش می‏کند که با خرد همراه شوند. همچنین اشوزرتشت به دختر کوچک خود پورچیست می‌فرماید: «آن کسی را به همسری برگزین که خرد تو به آن فرمان دهد». (گات‏ها ۵۳ بند ۳-۴) و در همین بند از همین‌هات آزادی را به زنان هدیه می‏دهد و انتخاب همسر نشانه‏ای از همین آزادی است. همچنین در اوستای متأخر نیز همیشه زنان را بلافاصله بعد از مردان جداگانه و مستقل و با هویت یکسان با مردان می‏آورد. تساوی بین زن و مرد در دین زرتشتی چنان است که ۶ فروزه‏ی اورمزد اهورامزدا (امشاسپندان در اوستای نو) به ۳ امشاسپند مرد و زن تقسیم می‏شود. فروزه‏های وهومنه (بهمن)، اشه وهیشتا (اردیبهشتامشاسپند) و خَشترَا (شهریور امشاسپند) از جهت واژگانی در دستور زبان اوستایی مردانه و سه فروزه دیگر یعنی سپنته آرمَیتی (سپندارمذ) ، هُوروَتات (خرداد امشاسپند) و اَمرتات (امرداد امشاسپند) از جهت واژگانی زنانه می‏دانیم.

    این تساوی بین زن و مرد که از دین زردشتی وارد فرهنگ ایرانی شد باعث گردید در بسیاری از تمدن و زوایای فرهنگی ایران رسوخ کند. ادبیات نیز از این بعد فرهنگی جدا نماند. ادبیات ایران به زن همیشه احترام ویژه می‏گذاشت و می‏گذارد به طوری که افراد شرور داستان‏ها بسیار کم دیده می‏شود که زن باشند اما وجود داشته اند؛ برای مثال جادوگران زن در ادبیات ایران بسیار وجود داشته و دارند این در زبان اوستایی پئیریکا pairika و در زبان پهلوی پری pari به معنای زن بدکار، جادوگر و دوستار بدی است. این پری‏ها از دیو زنی که دختر اهریمن است و جهی jahiنامیده می‏شود پیروی می‏کند. در شاهنامه می‌توان نمونه‏ی آن را در خوان چهارم رستم دید و همچنین در ادبیات پهلوی، ساسانیک، زنی که به فرهاد پیام مرگ شیرین را داد می‏توان نام برد. (البته در داستان به روایت نظامی ‌مرد آمده که باز خود نمایانگر احترام به زن است) اما در بسیاری از نوشته‏های باستانی زن بسیار نیک نقش است. در داستان ویس و رامین که از دوران پارتیان به دست ما رسیده با آنکه ویس دامن خود را به گناه آلوده می‏بیند اما به وجود آورندگان این داستان زیاد ویس را در متن گناه تنها نمی‏دانند و رامین را نیز همکار گناه می‏دانند.

    توجه داشته باشید در دین زرتشتی وجودی به نام آدم و حوا و وسوسه‌ی حوا و چیدن گیاه ممنوعه و جریانات آن وجود ندارد و اعتقاد بر این است که بعد از کیومرث، مشیه و مشیانه از ریشه‌ی یک گیاه (اکثراً می‏گویند ریواس) به وجود آمدند و بالیدن و زندگی را نیک آغاز کردند.

    فرهنگ نیک نگری به زن در ایران باعث شده است که استاد سخن، فردوسی بزرگ در شاهکار خود به زن همانند فرهنگ خود دیده‏ی مثبت داشته باشد. در سراسر شاهنامه زنی را نمی‏توان یافت که اندیشه‏های اهریمنی او برجسته‏تر از اندیشه‏های اهورایی او باشد. اگر زنانی مانند سودابه هم در شاهنامه گناه‏کار معرفی شده اند؛ این زن نمونه‏ی یک آدم معمولی است و در ضمن سودابه را در ذهن داشته باشید که ایرانی نبوده است و از هاماوران یعنی اقوام آریان غیر مزدیسنی پیش از زردشتی بوده است که فرهنگش از فرهنگ مزدیسنی حتی پیش زردشتی بسیار پایین‏تر بوده است.

    در شاهنامه زنان ایرانی دارای نقشی سیار مثبت هستند این نقش را در میان زنان پارسای تورانی نیز می‏بینیم. همچنان که در فروردین یشت فرَوَشی زنان پارسای سرزمین‏های تورانی ستایش شده است (فروردین یشت کرده ی ۳۱ بند ۱۴۳). اگر در شاهنامه فرانک مادر فریدون و کتایون، (در اوستا هوتوس ) همسر گشتاسب، گرد آفرید دخت هژیر و گردیه خواهر بهرام چوبینه از ایرانیان برجسته هستند و ستایش شده اند همانند آنان فرنگیس و منیژه دختران افراسیاب و جریره دختر پیران ویسه نیز به نیکی یاد شده اند.

    اما نخستین زنان در شاهنامه چه کسان هستند و از نظر نوشتار دینی و نوشتار ملی چه تفاوتی با هم دارند؟
    در شاهنامه نخستین زن یا بهتر بگویم دو نخستین زن، زیرا دو زن با هم یکسان و همراه درون نوشته‌ها می‌شوند، دو دختر (در برخی موارد می‌گویند دو خواهر) جمشید بودند، که اژی دهاک (ضحاک) پس از چیرگی بر جمشید آنان را به همسری می‌گیرد، نخستین بار این گونه توصیف می‏شوند.

    دو پاکیزه ازخانه‏ی جمّشیـــــــد
    بـرون آوریدند لـرزان چو بید
    که جمشید را هر دو دختر بدند
    سر بانوان را چو افســـر بدند
    ز پوشیده رویان یکی شــهرناز
    دگر ماهروئــــی به نام، ارنواز


    شهرناز و ارنواز نام دو دختر جمشید در شاهنامه هستند که نخستین زنان شاهنامه شناخته می‏شوند. این دو بانو در اوستا به ترتیب سنگهَوک sanghavak و ارنوک arenavak آمده اند. این دو بانو بعد از این که به دست اژی دهاک می‌افتند به وی سپرده می‏شوند.
    در شاهنامه چاپ مسکو دو بیت است که در میان قلاب قرار دارد و توضیح در مورد سرانجام بعد از دستگیری آنان به دست اژی دهاک است. این دو بیت که در قلاب است در چاپ باستفری بیرون از قلاب قرار دارد (بیت‌هایی که در قلاب است نشانگر الحاقی بودن است) این چنین آمده است:
    به ایـوان ضحاک بردندشان
    بــــدان اژده‏هافـش سپردندشــان
    بپر دختشان از ره بدخویـــی
    بیاموختندشان تنبل و جادویـــــی

    در این دو بیت واژه ای که می‌تواند مورد توجه قرار گیرد جادویی است؛ پیش‏تر اشاره‏ای کردیم به زنان جادو که به آن در پهلوی پری گویند، پری‏ها زنان جادوگر و در ادبیات ما پریان (در ادیان ابراهیمی ‌شاید همان جن) موجودات شر بوده اند. پریان آدمی ‌را آسیب می‏رساندند و مایه‏ی فتنه بودند. در داستان‏های شهرزاد ِ قصّه‏گو می‌توانیم نمونه‏هایی از آن را پیدا کنیم یا در داستان عامیانه‏ی امیرارسلان نامدار، این جادوگران مایه‏ی آسیب و گمراهی جامعه بودند و با افسون‏های خود به دین راستی ضربه می‏زدند. ابتدا این زنان چهره‏ای مقدس داشته اند؛ هنگامی‌که جوامع ابتدایی در متن خرافات زندگی می‏کردند و این نوع زنان ومردان جادوگر حافظ جامعه به نوعی پنداشته شدند اما با تغییرات فرهنگی ایران و آمدن پیامبر زردشت بزرگ این نقش مانند دیگر نقش‏های خرافه‏ای و پنداری نادرست بدل به دیوها، که روزگاری خداهای هند و ایران بوند، شدند که نوعی دشمن دین مزدیسنی به شمار می‏رفتند. اژی دهاک که در اوستا از دیوان و دشمنان مزدیسنی است و موجودی سه کله‏ی سه پوزه‏ی شش چشم و مایه‏ی آسیب آدمی ‌تصویر شده است. باید هم همسرانی همانند داشته باشد که او را در آسیب رساندن به مزدیسنان همراهی کنند. اگر چه در شاهنامه جنبه‏ی ملی این اسطوره بیش‏تر از جنبه‏ی دینی است اما در زوایای پنهان می‌توان اندیشه‏های ضد دینی اژیدهاک و فساد او را دید.

    در هنگام قیام فریدون و کاوه بر اژی دهاک بخشی از نیایش‏های فریدون برای دست‏یابی بر آژی دهاک به شهرناز و ارنواز اختصاص دارد. در اوستا سه بار نام شهرناز و ارنواز آمده و آن هم در بخش یشت‏ها است و در نیایش‏های فریدون نام این بانوان آمده است. در آبان یشت (یشت ۵) که اختصاص به ایزد بانو اردوی سوره آناهیتا دارد در کرده‏ی نهم بندهای ۳۳تا۳۵، در گوش یشت (درَواسپ یشت) که یشت نهم است- کرده ی سوم بندهای ۱۳تا۱۵ و در رام یشت که یشت پانزدهم است کرده‏ی ششم بندهای ۲۳تا۲۵ بیان کننده‏ی نیایش‏های فریدون به ایزدان است، برای دست‏یابی به آنچه که می‏خواهد. متن نیایش فریدون در تمامی ‌یشت‏های گفته شده چنین آمده است: «مرا این کامیابی ارزانی‏دار که من بر «اژی دهاک»- [اژی دهاک] سه پوزه‏ی سه کله‏ی شش چشم، آن دارنده‏ی هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار زورمند دروج، آن دروند آسیب رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید- پیروز شوم و هر دو همسرش «سنگهوک» و «ارنوک» را- که برازنده‏ی نگاه‏داری خاندان و شایسته زایش و افزایش دودمانند- از وی بربایم.»
    ایزدان نیایش‏های فریدون را پاسخی مثبت می‏دهند و فریدون به کامیابی می‏رسد.
    نکته‏ای که در این بند از یشت‏ها مهم است این است که این دو بانو به عنوان دختران جمشید نیامده‌اند اما در نوشتارهای پهلوی آنان به عنوان دختران جمشید آمده اند و در شاهنامه هر دوی اینان عنوان شده.
    در شاهنامه علت این که این دو همسر اژی دهاک شده اند را گفتگوی ارنواز با فریدون این گونه بیان می‏کند:

    چو بشنید ازو این سخن ارنــــــواز
    گشــاده شــــدش بر دل پاک راز
    بدو گفت شاه آفریدون تویـــــــــــی
    که ویران کنی تنبل و جادویـــی
    کجا هوش ضحاک بر دست توست
    گشاد جهان بر کمربست توست
    زتخم کیـــــان ما دو پوشــیده پــاک
    شـــده رام با او ز بـیم هـــــلاک
    همی‌ جـفـتـن و خاست با جفـت مــار
    چگونه تـوان بردن ای شـهریار؟


    فریدون پس از نیایش با ایزدان به جنگ اژی دهاک می‏رود و وی را شکست می‏دهد. در هنگام درون شدن به کاخ اژی دهاک زنانی را که در پی آنان بوده است را می‏یابد.
    ز اسب اندرون آمد به کاخ بزرگ
    جهان ناسپرده جــوان ستـــرگ
    برون آوریــــــد از شبـســتان اوی
    بتان سیه چشم خورشید روی
    بفرمود شستن سرانشـــان نخـسـت
    روانشان از آن تیرگـی‏ها بشست
    ره داور پـــــــــــاک بـنـمـودشــان
    از آلودگـــــــی پـس بـیـالـودشـان


    طبیعی است زنانی که هر چند ناخواسته با اژی دهاک نشست و برخاست کرده اند از راه مزدیسنی (توجه به دین زردشتی ننمایید اینجا منظور مزدیسنی پیش از زردشت است) به دور شده اند و راه جادو آموخته اند و بدل به پری شده اند. ابتدایی‌ترین کار این است که آنان را از این آلودگی بپالایند. فریدون آن‏ها را هم از نظر جسمانی و ظاهری و هم از نظر روانی و اعتقادی دگرگون می‏کند و به سوی تفکر و اندیشه و فرهنگ نیک بر می‏گرداند. در دین زردشتی هم پاکی تن اهمّیّت دارد که باید کارهای بیرونی و ظاهری را انجام داد و هم اندیشه‏ها. البته می‌دانیم که در دین زردشتی اندیشه مهم‌ترین رکن در دین ست و با اندیشه‏های نیک است که کارها را می‏توان به راستی کشاند.


    دکتر بهمن سرکاراتی هم‏کیش دانشمندم در پژوهش ارزنده‏ی خود به نام «بنیان اساطیری حماسه‏ی ملی ایران» این دو خواهر را تجسم مردمانه‏ی دو فروزه و امشاسپند خرداد و امرداد می‏شمارد. برای آشنایی اندک می‏گویم که این فروزه‏ها که هستند. فروزه‏ی خرداد در اوستا هوروتات و در پهلوی خردات یا هرداد به معنی رسایی و کمال در گاهان یکی از فروزه‏های «مزدااهورا» و در اوستای نو، نام یکی از امشاسپندان و نماد کمال و رسایی آفریدگار است که با سپندارمذ و امرداد گروه سه گانه‌ی امشاسپندان بانوان را تشکیل می‏دهند. گروهی که نمایشگر جنبه‏ی مادر- خدایی اهورامزدا به شمار می‏آید نام این امشاسپندان بانو، همواره با نام امشاسپند بانو امرداد همراه می‏آید و نگاهبانی آب در جهان استومند و خویشکاری بزرگ اوست.

    چهارمین یشت از یشت‏های بیست و یک گانه‏ی اوستا ویژه‏ی ستایش و نیایش خرداد و سومین ماه و ششمین روز ماه به نام اوست. ایزدان تیشتر و فروردین و باد از همکاران و یاوران خردادند و «توروی» دیو که در پهلوی «تاریچ» یا «تریز» یکی از دستیاران و کارگزاران بزرگ اهریمن همستار وی است.
    گل سوسن را ویژه‌ی امشاسپند بانو خرداد می‏دانند.

    در بندهشن درباره‏ی این امشاسپند این گونه آمده «ششم از مینویان، خرداد است. او از آفرینش گیتی، آب را به خویش پذیرفت. به یاری و همکاری وی، تیر و باد و فروردین داده شدند که تیر (همان تیشتر است) همستار اهریمنی آن آب را به یاری فروردین و فروهر پرهیزگاران، ستاند، به مینویی به باد بسپارد. باد آن آب را به نیکویی به کشورها راهبر شود، بگذارند، به افزار ابر با همکاران بباراند.»
    اما امرداد در اوستا «امره تات» در پهلوی امرداد یا امردات و در فارسی امرداد (به غلط مرداد) به معنی جاودانگی و بیمرگی در گاهان یکی از فروزه‏های مزدااهورا است ما در اوستای نو به صورت امشاسپند بانویی تجسم یافته که نام وی همیشه همراه با امشاسپند بانو خرداد می‏آید. امرداد در جهان مینوی نماینده پایداری و جاودانگی اهوره مزدا است و در جهان استومند، نگاهبانی خوردنی‏های خویشکاری اوست.
    پنجمین ماه و هفتمین روز هر ماه را به نام این امشاسپند بانو نامیده اند و گل زنبق گل ویژه‏ی اوست. ایزدان رشن و ارشتات و زامیاد از یاران و همکاران این امشاسپند هستند و زیریچ که دیو گرسنگی است، همستار اوست. در بندهشن درباره‏ی این امشاسپند بانو می‏خوانیم «امرداد بی‏مرگی سرور گیاهان بی‏شمار است، زیرا او به گیتی گیاه خویش است. گیاهان را رویاند و رمه گوسفند را افزاند ؛ زیرا همه‏ی دام‏ها از او خورند و زیست کنند. به فرشکرد سوشیانت و نوسازی جهان نیز انوش از امرداد آرایند اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد آن‏گاه امرداد (از او) آسوده یا آزرده بود ...»

    با توجه به این ویژگی‏ها است که برخی از شاهنامه پژوهان شهرناز و ارنواز را نشان منابع طبیعی و منابع ملی می‌دانند که فریدون با به دست آوردن آن‏ها در اصل به ثروت‏های ملی ایران دست یافت و ایران را از دست بیگانه رهایی داد. بعد از داستان شکست اژی دهاک به دست فریدون هرگز سخنی از این دو بانو دیگر زده نمی‏شود. حتی مادر سه فرزند فریدون هم از اینان نیستند؛ آنان به یک باره در داستان آژی دهاک می‌آیند و با او می‏روند، نشان هم نمی‏گذارند. این به آن دلیل شاید می‏تواند باشد که تا آخر شاهنامه و بهتر بگویم فرشکرت (رستاخیز) این دو بانو همراه دین بهی و ایرانیان اند و به سرزمین ایران نیرو و ثروت و منابع ملی و حیات می‏دهند؛ چنین است اندیشه‏ی پیشینیان و چنین بود نخستین زنان شاهنامه.

  5. #45
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض آموزش و پرورش از نگاه شاهنامه


    او در کوه جای می‌گیرد، پلنگینه می‌پوشد و نخستین آموزش و پرورش از او پدید می‌آید. دومین آموزگار هوشنگ است همان که در سایه دانش و بینش خود آهن را از سنگ جدا ساخت و...


    در بوستان و گلزار ادب فارسی همواره تعلیم و تربیت مورد توجه و دقت شاعران و نویسندگان بوده و هست که می‌توان به آثار بسیاری چون مثنوی مولوی، بوستان و گلستان سعدی، مخزن الاسرار نظامی، حدیقه سنایی و... اشاره کرد. اما شاهنامه فردوسی ستاره پرفروغ آسمان علم و ادب در این میان جلوه ویژه‌ای دارد.

    اثری زنده و پرجدال که با رنگ‌های دلپذیر و روح پرور آراسته شده و با گل‌های فراوان دانش و حکمت زینت داده شده است. شاهنامه رهنمودی است برای دنیای سردرگم امروز. در این اقیانوس بیکران اندیشه و خرد که لبریز از جاذبه‌های حماسی- فکری بی‌شماری است، تعلیم و تربیت جلوه و نمود ویژه ای دارد.

    اولین آموزگار در شاهنامه کیومرث، اولین پادشاه اساطیری می‌باشد که آیین تخت و کلاه آورد. کیومرث در روایات مذهبی زرتشتی به صورت «گیه مرتن» نقل شده و همان ابوالبشر می‌باشد. او در کوه جای می‌گیرد، پلنگینه می‌پوشد و نخستین آموزش و پرورش از او پدید می‌آید. دومین آموزگار هوشنگ است همان که در سایه دانش و بینش خود آهن را از سنگ جدا ساخت و ابزارهای جنگی را از آن تهیه کرد و به مردم آموخت.

    آن گاه شیوه آبیاری و روان ساختن جوی‌ها و رودها را برای کشاورزی ابداع کرد و از پوست جانوران جامه ساخت و هم چنین کشف آتش که از نیازهای اساسی بشر است به او منسوب است. سومین آموزگار در شاهنامه «تهمورث» پسر هوشنگ است که بیشتر از جنبه معنوی به آموزش پرداخت، جهان را از بدی‌ها پاک کرد و دست دیوان را از مردم کوتاه کرد.

    دیوان فرمانبردار او شدند و هنر نوشتن را آموختند. «تهمورث» از پشم و موی جانوران پوشاک و گستردنی فراهم کرد و از برخی حیوانات نیز برای شکار بهره جست. پس از پادشاهی تهمورث پسرش «جمشید» بر تخت نشست و صلح و آرامش را بر جهان حاکم کرد. او حرفه آهنگری و ساخت وسایل جنگی را رواج داد. «جمشید» چگونگی تهیه خفتان و لباس رزم از ابریشم و کتان را به مردم آموخت. اولین طبقه بندی جامعه در دوره «جمشید» انجام پذیرفت.

    او مردم را به چهار گروه آتش بانان، سپاهیان، برزگران و ابزارسازان تقسیم کرد و علوم و فنون مختلف از جمله معماری، پزشکی، داروسازی ، آیین‌های باستانی و جشن‌ها در این دوره پایه گذاری شد. با دقت در موارد بالا می‌توان دریافت که شاهان هم به جنبه‌های آموزش ظاهری و نیازهای مادی بشر و هم به پرورش روح و روان به عنوان یک امر اجتناب ناپذیر توجه داشته اند. در شاهنامه کودک برمبنای سرشت و خوی نخستین خود پرورش می‌یابد، از شیر مادر تغذیه می‌کند، شیوه راه رفتن می‌آموزد، از پدر و مادر زبان ابتدایی و شیوه‌های طبیعی و انسانی زندگی را می‌آموزد و چون به جوانی می‌رسد همسر برمی‌گزیند و او نیز به فرزندانش این رشته طبیعی حیات را می‌آموزد.

    در این روند، آموزش و پرورش در هر دو جنبه جسمانی و روحانی بدون دخالت برنامه‌های سازمان یافته و به صورت طبیعی صورت می‌گیرد. در شاهنامه فردوسی، پرورش افرادی چون زال، فریدون و کیخسرو از این گونه است: «زال» پسر نریمان بر اثر سپیدمویی از خانه و کاشانه خود دور افکنده می‌شود و در دامنه البرز کوه توسط سیمرغ پرورش می‌یابد:

    نگه کرد سیمرغ با بچگان//بدان خرد خون از دو دیده چکان//شگفتی بدو برفگندند مهر//بماندند خیره در آن خوب چهر//شکاری که نازکتر آن برگزید//بدو داد تا او به لب می‌مزید//بدین گونه تا روزگاری دراز//برآورد و دارنده بگشاد راز//چنان کودک خرد، پرمایه گشت//بر آن کوه بر، کاروان‌ها گذشت


    بعد از گذشت ایامی‌ چند، سام در طلب فرزند به البرز کوه می‌آید و از درگاه داور دادگر پوزش می‌طلبد. سیمرغ، زال را نزد پدر می‌آورد و از پرخویش، همان پری که او را در زیر آن پرورش داده است به او می‌دهد تا در گرفتاری‌ها یار او باشد. دومین پهلوان که او نیز به همین صورت پرورش یافته است «کیخسرو» نوه دختری افراسیاب است. او به دستور افراسیاب به نزد شبانان در کوه فرستاده می‌شود تا از نژاد خود آگاهی نیابد. پیران ویسه نیز فرمان افراسیاب را می‌پذیرد و او را به شبانان کوه قلو می‌سپارد.

    شبانان کوه قلو را بخواند//وزآن شاهزاده سخن‌ها براند...//بدیشان سپرد آن دل و دیده را//چنان نیک پور پسندیده را


    زندگی «فریدون» نیز همراه با حوادث شگفت و تعجب برانگیز است. آبتین پدر فریدون از بیم ضحاک شب و روز هراسان و گریزان است. او سرانجام گرفتار روزبانان ماردوش (ضحاک) می‌شود و به دست آنها نابود می‌شود. فرانک، مادر فریدون، پسر خود را به نگهبان مرغزاری که گاو آراسته و شگفتی به نام «پرمایه» دارد می‌سپارد. فریدون در آنجا دوران کودکی را به پایان می‌رساند:

    سه سالش همی‌ داد ز آ ن گاو شیر
    هشیوار، بیدار، زنهارگیر


    اما، روزبانان ضحاک نگهبان مرغزار را نیز از بین می‌برند و گاو را می‌کشند. فرانک به ناچار فرزندش را به مرد پارسایی در البرز کوه می‌سپارد تا از گزند حوادث در امان ماند:
    بیاورد فرزند را چون نوند//چو مرغان بران تیغ کوه بلند//یکی مرد دینی بر آن کوه بود//که از کار گیتی بی اندوه بود//فرانک بدو گفت کای پاک دین//منم سوگواری ز ایران زمین//بدان کین گرانمایه فرزند من//همی‌بود خواهد سرانجمن//تو را بود باید نگهبان او//پدروار لرزنده بر جان او


    از نگاه دیگر شیوه تربیتی دیگری که براساس برنامه ای معین و تنظیم شده صورت می‌گیرد؛ به وسیله عالمان و فرهیختگان به منصه ظهور می‌رسد و دارای اهدافی چون خودشناسی، مسئولیت پذیری، کارآیی اجتماعی، رزمی، اقتصادی و... می‌باشد. در این شیوه کودک چون به مرز آموزش می‌رسد به مدرسه سپرده می‌شود تا خواندن و نوشتن را بیاموزد و با آداب اجتماع آشنا شود. در این هنگام به مقتضای دوره و زمان از مربیان خود آداب رزم و بزم می‌آموزد، سخن گفتن را چنان که لازم است فرا می‌گیرد، شیوه معاشرت با بزرگان و مردم را نیک می‌آموزد و تن و روان خود را به دانش و فرهنگ و هنر می‌آراید تا فردی سودمند و شایسته برای اجتماعی شود که در آینده در آن خواهد زیست.فردوسی در شاهنامه هرگاه که درباره این نظام سازمان یافته سخن می‌گوید از آموزش دهندگان با عناوین: فرهنگیان، موبدان، دبیران، آموزگاران، فرزانگان، دانایان، پهلوانان، دایگان خردمند، مردان دانش پژوه و... یاد می‌کند.بزرگانی که زیربنای آموزش و پرورش بشر یعنی خرد و اندیشه را به خوبی به کار برده و در پرتو این نیروی عظیم خداوندی، انسان را به کاخ دانش و معرفت و ذروه کمال هدایت می‌کنند. در اهمیت این موضوع ذکر این نکته کافی است که فردوسی در وصف خداوند آنجا که اثر بزرگش را آغاز می‌کند چنین می‌سراید:

    به نام خداوند جان و خرد//کزین برتر اندیشه برنگذرد

    این شاعر حماسه سرا، از خرد و دانش به عنوان بهترین راهنمای مسیر تاریکی و جهل یاد می‌کند:

    خرد رهنمای و خرد دلگشای//خرد دست گیرد به هر دو سرای

    چرا که خرد نگاهبان جان و پاسدار روح و جسم آدمی ‌است:

    همیشه خرد را تو دستور دار//بدوجانت از ناسزا دور دار


    در جای جای شاهنامه به برتری این افراد و تربیت شاهزادگان به وسیله آن‌ها اشاره شده است. آنجا که موبد از بزرگمهر می‌پرسد که پس از بخردی چه چیز بهتر و ارزنده‌تر است؟ بزرگمهر پاسخ می‌دهد:
    چنین داد پاسخ که دانش به است//چو دانا بود بر مهان بر، مه است

    و یا در آغاز شاهنامه که از ارزش آدمی ‌سخن گفته شده، فردوسی رنج بردن در راه دانش را می‌ستاید:

    به رنج اندر آری تنت را رواست//که خود رنج بردن به دانش سزاست


    اکنون به تفصیل به بررسی و توضیح عناوین مختلف آموزش دهندگان در شاهنامه می‌پردازیم:

    فرهنگیان و موبدان
    در شاهنامه از دبستان به عنوان جایگاهی یاد شده است که کودکان به فراگیری نوشتن و خواندن اوستا و‌ زند و آداب مذهبی می‌پرداختند. در دبستان کودکان تحت تعلیم فرهنگیان و موبدان (روحانیون) آداب دانایی و رسوم زندگی را می‌آموختند:

    همان کودکش را به «فرهنگیان»//سپردی چو بودی از آهنگیان//به هر برزن اندر دبستان بدی//همان جای آتش پرستان بدی

    و چنین است که اردشیر «فرهنگیان» را می‌آورد تا آداب نوشتن خط پهلوی و آیین‌های رزم و بزم را به شاپور فرزندش بیاموزند:

    بیاورد فرهنگیان را ز شهر//کسی کش زفرزانگی بود بهر//نبشتن بیاموختش پهلوی//نبشت سرافرازی و خسروی//همان جنگ را گرد کرد عنان//زبالا به دشمن نمودن سنان//زمی‌خوردن و بخشش و کار بزم//سپه بستن و کوشش و کار رزم


    در شاهنامه گاه از نویسنده و دبیر با عنوان «موبد» یاد شده است که نوشتن و آموختن زند و اوستا را در دبستان یا آتشکده به کودکان می‌آموخته و آنها را با آداب دینی هم آشنا می‌کرده است. در داستان خواب گزاری انوشیروان موبدی را می‌یابند که:

    برآمد همی‌گرد مرو و بجست//یکی موبدی دیر بازند و است//همی‌کودکان را بیاموخت زند//به تندی و خشم و به بانگ بلند

    این موبد که استاد بزرگمهر است از گزارش خواب پوزش می‌خواهد و آن را کار خود نمی‌داند:

    نویسنده (موبد) گفت این نه کار من است//زهر دانشی، زندیار من است//بیاموزم این کودکان را همی//برون ز این نیارم زدن خود دمی


    دبیران
    در شاهنامه بارها از «دبیران» سخن رفته است. «دبیران» در کشور نفوذ و نیروی بسیاری داشتند. نامه و اسناد را می‌نگاشتند و آدابی را در نامه نویسی رعایت می‌کردند که به برخی از آنها در شاهنامه اشاره شده است.
    شاهان و بزرگان «دبیران» را سخت گرامی‌ می‌داشتند و آنان نیز در این کار هنرمندی خاصی داشتند:

    بلاغت نگه داشتندی و خط//کسی کو بدی چیره بر یک نقط//کسی را که کمتر بدی خط و ویر//نرفتی به دیوان شاه اردشیر...//ستاینده بدشهریار اردشیر//چو دیدی به درگاه مرد «دبیر»

    اردشیر به رفاه دانایان و بهره مند ساختن آنان از گنجینه شاهی اهتمامی‌تام داشت، چرا که آنها را عوامل بهبود و سازندگی کشور می‌دانست و بدین وسیله مانع فرار مغزها می‌شد.

    شهنشاه گوید که از رنج من//مبادا کسی شاد و از گنج من//مگر مرد با دانش و یادگیر//چه نیکوتر از مرد دانا و پیر


    دانش پژوهان
    آن هنگام که سام به دستور شاه، زابلستان را ترک می‌کند به فرزندش زال که هنوز بسیار جوان است سفارش می‌کند که به آموختن بپردازد و با کمک مردان «دانش پژوه» علوم و فنون مختلف زندگی، رزم و بزم و... بیاموزد:

    کنون گرد خویش اندر آور گروه//سواران و مردان «دانش پژوه»//بیاموز و بشنو زهر دانشی//بیابی زهر دانشی رامشی//ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ//همه دانش و داد دادن بسیچ

    زال زر نیز به سفارش پدر، تحت تعلیم و تربیت قرار می‌گیرد و به درجه ای می‌رسد که مانند او در جهان یافت نمی‌شود.


    دایگان
    در این نظام آموزشی می‌توان به دایگان خردمند و شایسته اشاره کرد. گزینش دایه در روزگاران گذشته بسیار اهمیت داشته است و ما در زندگی بسیاری از شاهزادگان در شاهنامه به اشارات زیادی در این باره برمی‌خوریم. دایگانی خردمند، پاک، برگزیده، پهلوان و...از مهمترین این دایگان «رستم» است. در جایی رستم را می‌بینیم که به درگاه کاووس می‌آید و از پادشاه می‌خواهد که سیاوش را برای تربیت و هنر آموختن به وی سپارند.

    چنین گفت: کاین کودک شیرفش//مرا پرورانید باید به کش//چو دارندگان تو را مایه نیست//مر او را به گیتی چومن «دایه» نیست

    رستم سواری، تیر و کمان و کمند و عنان و رکاب گرفتن را به سیاوش می‌آموزد و از آیین داد و عدل، آداب سخن گفتن، بزم آرایی و رزم کردن، سپاهداری و جنگ آزمایی و... به سیاوش تعلیم می‌دهد.

    هنرها بیاموختش سر به سر//بسی رنج برداشت کامد به بر//سیاوش چنان شد که اندر جهان//به مانند او کس نبود از مهان

    در پایان رزم رستم و اسفندیار، بهمن فرزند اسفندیار به بارگاه رستم برده می‌شود و توسط او پرورش می‌یابد. او فنون رزم و بزم یعنی سواری، نخچیر و چوگان را از بزرگترین معلم شاهنامه یعنی رستم می‌آموزد:

    همی ‌بود بهمن به زابلستان//به نخچیرگر با می‌و گلستان//سواری و می‌خوردن و بارگاه//بیاموخت رستم بدان پورشاه//همی‌آزمودش به یک چند گاه//به بزم و به رزم و به نخچیرگاه//به میدان چوگان و بزم و شکار//گوی بود مانند اسفندیار


    فرزانگان
    در شاهنامه، گاه از آموزش دهندگان و مربیان با عنوان «فرزانگان» یاد شده است. به طور مثال در گفت وگویی که طلخندوگو برای تخت شاهی می‌کنند گو به برادرش می‌گوید که بهتر است سخن از فرزانگان بشنویم و رای آنان را به کار بندیم:

    ز «فرزانگان» چون سخن بشنویم//به رای و به فرمانشان بگرویم//کزیشان همی‌دانش آموختیم//به فرهنگ دل‌ها برافروختیم



    آزمون و امتحان
    خداوند به عنوان اولین معلم انسان دنیا را محل آزمایش برای آنها قرار داده است تا وجودشان در کوره راه حوادث آبدیده شود و گوهر وجودی خود را به عرصه وجود رسانند. در آن دنیا آنها که از امتحانشان سربلند بیرون آمده اند رهسپار بهشت و مردودین امتحان راهی جهنم می‌گردند. از آنجا که لازمه هر تعلیمی‌و تعیین رتبه و درجه علمی‌افراد آزمون و امتحان می‌باشد، فردوسی از این نکته مهم آموزشی غافل نمانده است و به این امر توجه وافر داشته است.

    در شاهنامه می‌بینیم وقتی پهلوان زاده یا شاهزاده ای را تربیت می‌کنند علاوه بر آموزش از طریق گفتار، او را با محک آزمایش نیز می‌آزمایند. چرا که آدمی ‌باید در بوته زندگی بگدازد تا زر وجودش از آلودگی‌ها پاک شود و عیار واقعی اش در سختی‌ها و خوشی آشکار گردد.نمونه روشن آن در شاهنامه سوالات شش گانه ای است که منوچهر برای تعیین مایه دانشوری و دلاوری زال، قبل از ازدواج زال و رودابه از او می‌پرسد. زال از این آزمون‌ها سربلند بیرون می‌آید و شایسته پوشیدن خلعت شاهانه می‌شود. اکنون به نمونه‌هایی از این سوال و جواب‌ها اشاره می‌کنیم: از زال پرسیده می‌شود: آن دوازده درخت سهی که از هر کدام سی شاخه بر زده است چیست؟
    زال جواب می‌دهد:

    به سالی ده و دو بود ماه نو//چو شاه نو آئین ابرگاه نو//به سی روز مه را سرآید شمار//بدین سان بود گردش روزگار

    دیگری از او درباره دو اسب سپید و سیاه سوال می‌کند که هیچ گاه به هم نمی‌رسند و زال در پاسخ می‌گوید:

    شب و روز باشد که می‌بگذرد//دم چرخ بر ما همی‌بشمرد//نیابند مر یکدگر را به تک//دوان همچو نخچیر از پیش سگ

    شاهنامه، جای به جای از این آزمایشها پس از آموزش و پرورش سخن می‌گوید و آن را مایه دلیری و برتری می‌داند:

    چنین داد پاسخ به مادر که شیر//نگردد مگر بآزمایش دلیر

    و یا آ نکه:
    هر آنکس که جوید همی‌برتری//هنرها بباید بدین داوری//یکی رای و فرهنگ باید نخست//دوم آزمایش بباید درست

    از این رهگذر است که می‌توان جان را فروغ و دل را برنایی بخشید و این نیست جز یگانه پیام فردوسی در شاهنامه. شاهنامه ای که مکتب دانش و فضیلت است و نمودار اندیشه و آرمان‌های بشری در طول تاریخ. دانایی رهنمون که همگان را به نیک اندیشی، آزادمردی، دادپیشگی و راستی دعوت می‌کند و مبشری که فریاد بلند انسانیت را از پس دیوارهای قرون به گوش ما می‌رساند. امید آنکه با دستورهای عملی و کارساز این مجموعه حقایق و معارف بتوانیم به سر منزل سعادت راه یابیم و رستگاری را نصیب خویش گردانیم.
    تو را دین و دانش رهاند درست//ره رستگاری ببایدت جست

    منبع: khorasannews.com

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •