برعکس UCL تیمهای انگلیسی به خوبی دارن اعتماد به نفس و شخصیت من سیتی رو پرورش میدن و تقویت میکنن
با هر فرمولی و هر معادله ای بخوایم حساب کنیم دیگه نمیشه من سیتی رو جدی نگرفت
و شاید باید منتظر این بود که مانچینی ظهور یک گواردیولای دیگه با سبک و شکل دیگه ای در جزیره باشه
ویل دورانت میگه تمدنها برای ماندگار شدنشون احتیاج به هنر دارن و بخش زیادی از هنر رو نمادها به دوش میکشن
در فوتبال هم تیمهایی صاحب شخصیت میشن که دارای نماد و سمبل و شاید بهتر بگم دارای خاطره و روزهای باشکوه باشن
و این شش گل تمام اینها رو یکجا به من سیتی داد
شاید اگر بعضی بازیکنای جوان من یونایتد میدونستن که با هر گلی که میخورن دارن خشتهای یک برج عربی رو در شهر منچستر روی هم بنا میکنن مثل بازیکنای باتجربه شون که سرآلکس هم در مصاحبه بعد از بازیش اسمشون رو آورد کمی محتاط تر حمله میکردن و کمی بیشتر حواسشون رو به دروازه خودشون میدادن
همه چیز رو میشه از مصاحبه خود پیرمرد استخراج کرد
تعرف الشیاء باضدادها
هر چیزی به ضدش تعریف میشه
وقتی سر آلکس معتقده این سیاهترین روز تاریخ من یونایتد بود خود به خود و طبیعتا میشه فهمید که باشکوه ترین روز من سیتی هم بوده
حالا من سیتی نماد داره خاطره داره و اینها بخش بزرگی از شخصیت هر ساختاری رو تشکیل میدن
مانچینی در تقریبا شروع کارش از فرمولی استفاده کرد که گواردیولا در برابر رئال استفاده کرد اونجا گواردیولا بود که به خاطر جوانیش به چنین بردی برای ماندگار و سنگین شدن شخصیتش احتیاج داشت اینجا ، هم مانچینی و هم من سیتی به چنین روزی نیاز داشتن
اما درباره سر آلکس
فکر نمیکنم اینروزها کسی باشه که برای کدخدای دهکده فوتبال و پیرمرد جزیره احترام قائل نباشه
و این همون چیزیه که سرآلکس با تلاشش براش جنگیده و بهش رسیده
تقریبا غیر قابل باوره که یک تیم فینال چمپیونز لیگ رو ببازه اما به خاطر شخصیت مربیش حتی اندکی از وقار خودش رو از دست نده و خللی به احترامی که در دنیای فوتبال داره وارد نشه
درواقع سرآلکس عمارتی بنا کرده که باد و باران هم نمیتونن گزندی بهش برسونن
به قول فردوسی بزرگ:
پی افکندم از نظم کـــاخی بلند
کـه از بـاد و بـاران نـیـابـد گـزنـد
و واقعا سرآلکس هم پایه های عمارت باشکوهش رو بر نظم بنا کرد
اما حرف اصلی اینه که عاقلانه ترین کار و مناسب ترین کار برای کسی در شرایط سرآلکس اینه که این بنای باشکوه رو بدون اینکه از شکوه و جلالش چیزی کم شده باشه به دست دیگری بسپاره
این رو به خاطر این شکست نمیگم چون فرگوسن کم شکست نداشته و هر بار هم اون شکست رو پلی کرده برای پیروزی های آینده و ممکنه در پایان همین فصل هم قهمران بشه
اما حرف اینه که چه زمانی در تاریخ منچستر برای این انتقال از مرحله فرگوسن به مرحله بعدی مناسبتره که کمترین هزینه رو داشته باشه هم برای اولدترافورد و هم برای سرآلکس
اولدترافورد و تماشاگراش هر چقدر به این باور برسن که منچستر رو بدون فرگوسن نمیشه تصور کرد درواقع آینده خودشون رو پیچیده تر و مبهم تر کردن
چون سنت طبیعت میگه سرآلکس همیشگی نیست و دیر یا زود رفتنیه
هرچقدر به این فکر کردم که چرا فرگوسن اینقدر در ترکیب تیمش و نفراتش دست میبره و تغییرش میده به چیزی جز این نرسیدم که فرگوسن ناخوآگاه داره از یکنواختی فرار میکنه
چیزی که باید بهش توجه کرد اینه که در منچستر نفرات بازی نمیکنن بلکه این اعتماد به نفس و روح جاه طلب فرگوسنه که به این تیم تزریق شده و در میدان بازی میکنه
این حرف روزی که امثال بکام و رونالدو رفتن اما آب از آب تکان نخورد ثابت شد
روزی که گیگز و وندرسار کهن سال در این تیم بدون کوچکترین افتی بازی کردن ثابت شد
و این رو خود سرآلکس فهمیده و درک کرده که حقیقتا این خودشه که در چاچوب زمین بازی میکنه و این وابستگی اصلا برای آینده منچستر خوب نیست و باز این رو هم قطعا خود سرآلکس فهمیده و شاید این دوگانگی سودمند بودن برای حال و مضر بودن برای آینده است که در تصمیمات و تغییرات دائمِ فرگوسن در ترکیب تیمش داره خودش رو نشون میده
یونگ روانشناس معروف معتقده که انسان برای سلامت روح و جسم باید بعد از مدتی تغییرات اساسی در زنگیش و حتی مکان زندگیش بده