تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 47 از 47

نام تاپيک: بهار

  1. #41
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حافظ
    ز كوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي
    از اين باد ار مددخواهي چراغ دل‌ برافروزي
    چو گل گر خرده‌اي داري خدا را صرف عشرت كن
    كه قارون را غلط‌ها داد سوداي زراندوزي
    ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است
    كه زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
    به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيافشاني
    به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
    چو امكان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست
    مجال عيش فرصت دان به فيروزي و بهروزي
    طريق كام بخشي چيست ترك كام خود كردن
    كلاه سروري آن است كز اين ترك بر دوزي
    سخن در پرده مي‌گويم چو گل از غنچه بيرون آي
    كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
    ندانم نوحه قمري به طرف جويباران چيست
    مگر او نيز همچون من غمي دارد شبان‌روزي
    مي‌اي دارم چون جان صافي و صوفي مي‌كند عيبش
    خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزي
    جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع
    كه حكم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي
    به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
    بيا ساقي كه جاهل را هنيتر مي‌رسد روزي
    مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش
    كه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
    نه حافظ مي‌كند تنها دعاي خواجه تورانشاه
    ز مدح آصفي خواهد جهان عيدي و نوروزي
    جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
    جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزي

  2. #42
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    فردوسی
    بمان‌ تا بيايد همه‌ فرودين‌
    كه‌ بفروزد اندر جهان‌ هوردين‌
    زمين‌ چادرسبز در پوشدا
    هوا بر گلان‌ سخت‌ بخروشدا
    بخواهم‌ من‌ آن‌ جام‌ گيتي‌ نماي‌
    شوم‌ پيش‌ يزدان‌ بباشم‌ به‌ پاي‌
    كجا هفت‌ كشور بدو اندرا
    ببينم‌ بر و بوم‌ هر كشورا
    بگويم‌ تو را هر كجا بيژن‌ است‌
    به‌ جام‌ اندرون‌ اين‌ مرا روشن‌ است‌
    كنون‌ خورد بايد مي‌ خوشگوار
    كه‌ مي‌ بوي‌ مشك‌ آيد از كوهسار
    هوا پر خروش‌ و زمين‌ پر زجوش‌
    خنك‌ آنكه‌ دل‌ شاد دارد بنوش‌
    همه‌ بوستان‌ ريز برگ‌ گل‌ است‌
    همه‌ كوه‌ پر لاله‌ و سنبل‌ است‌
    به‌ پاليز بلبل‌ بنالد همي
    گل‌ از ناله‌ او ببالد همي‌
    شب‌ تيره‌، بلبل‌ نخسبد همي‌
    گل‌ از باد و باران‌ بجنبد همي‌
    بخندد همي‌ بلبل‌ و هر زمان‌
    چو بر گل‌ نشيند، گشايد زبان‌
    ندانم‌ كه‌ عاشق‌ گل‌ آمد گر ابر
    كه‌ از ابر بينم‌ خروش‌ هژبر
    بدرد همي‌ پيش‌ پيراهنش
    درخسان‌ شود آتش‌ اندر تنش‌

  3. #43
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    بهار، در گلستان سعدی




    چنانکه آگاهی داریم، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، یکی از استادان مسلم ادب و فرهنگ زبان فارسی دری، و بلکه از استادان مسلم ادب و فرهنگ جهانی است. سعدی،هم در قصیده، غزل و مثنوی و هم در نثر، مقام بلندی دارد. نثر های شیوا و بلیغ او، جزء فرهنگ و ادب جهانی بشمار میرود. آثار گرانسنگ و پربار سعدی را میتوان با دو پیام، بخش بندی کرد: یکی پند، اندرز حکمت و موعظه و دیگری معاشقه،غزل و عشق به طبیعت، انسان و زیبایی های زنده گی و جهان. آنچه مسلم است، آنست که سعدی همانگونه که ادیب، نصیحتگر و مصلح و منتقد بود، با همان پیمانه عاشق و دلباختهء انسان، طبیعت و معشوق نیز بود. با همین دلیل بود که از طبیعت و زنده گی، بهترین تابلو ها را در شعر و آفرینش های هنری خود خلق کرد. یکی از این تابلو های منقش و زیبا، بهار و طبیعت است. سعدی ای شیرین سخن و بلبل خوشگوی، از جمله اوصافی اند که سعدی به خود، داده است:


    _ « ای گل خوشبوی، اگر صد قرن باز آید بهار


    مثل من دیگر نبینی، بلبل خو شگوی را »


    _ « سعدیا! خوشتر از حدیث تو نیست


    تحفهء روز گار اهل شناخت


    آفرین، بر زبان شیرینت


    کاین همه شور، در جهان انداخت


    سعدی، که بوی خوش نسیم نوروزی به مشامش رسیده، با زمستان وداع میگوید، به پیشواز بهار نشسته است گوش به آواز هزار دستان داده طلب عیش و باده گساری میکند و دیگران را نیز از رسیدن بهار و نوروز، با خبر میسازد:


    _ بر خیز که می رود، زمستان بکشای در سرای بستان


    نارنج و بنفشه، بر طبق نه منقل بگذار، در شبستان


    بر خیز که باد صبح نوروز در باغچه میکند گل افشان


    بوی گل و با مداد نوروز و آواز خوش هزار دستان


    به پندار سعدی، بهار موسم گلگشت، توبه شکستن،عشرت کردن، از نو، جوان شدن و زنده گی دوباره یافتن است:


    درخت، غنچه بر آورد و بلبلان مستند جهان، جوان شد و یاران به عیش، بنشستند


    عروس خلوت ما خود همیشه دل می برد علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند


    کسان که در رمضان، چنگ می شکستندی نسیم گل بشنیدند و توبه، بشکستند


    سعدی، نشاط زنده گی، گلگشت، طرب و بهار را در سیمای معشوق خود تماشا میکند. هر جا که (او) است، بهار و نشاط همانجا است


    بوی گل و بانگ مرغ، بر خاست ایام نشاط و روز صحراست


    فراش خزان، ورق بیفشاند نقاش صبا، چمن بیاراست


    ما را سر باغ و بوستان نیست هر جا که تویی، تفرج آنجاست


    اما این باد بهار است که بوی وصال دوست را به مشامش می رساند:


    این باد بهار بوستان است یا بوی وصال دوستان است؟


    دل می برد این خط نگارین گویی خط روی دلستان است


    چند بیت از یک غزل دیگر درهمین معنی:


    مگر نسیم سحر، بوی یار من دارد که راحت دل امیدوار من دارد


    به پای سرو در افتاده اند، لاله وگل مگر شمایل قد نگار من دارد


    گلا و تازه بهارا، تویی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد


    زیبا ترین سروده های بهاری و دل انگیز ترین تابلو های سعدی از بهار و طبیعت، در قصاید او است. سعدی همانگونه که غزل را استادانه و عاشقانه سروده، قصیده هایش نیز همسنگ خاقانی، انوری، فرخی و منوچهری در وصف طبیعت و بهار است. چند بیت از دو قصیه او را بعنوان مثال با هم میخوانیم:


    بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار


    خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار


    صوفی از صومعه گو خیمه بزن در گلزار


    کاین نه وقتیست که در خانه نشینی بیکار


    آدمی زاده اگر، در طرب آید، چه عجب


    سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار


    باش تا غنچهء سیراب، دهن باز کند


    بامدادان چو سر نافهء آهوی تتار


    باد، گیسوی عروسان چمن، شانه کند


    بوی نسرین و قرنفل، برود در اقطار


    سیب را هر طرفی داده طبیعت، رنگی


    هم بر انگونه که گلگونه کند روی نگار


    چشمه از سنگ، برون آید و باران،از میغ


    انگبین از مگس نحل و در، از دریا بار


    این هم چند بیت از قصیده ای که در وصف نوروز و بهار سروده است:


    علم دولت نوروز، به صحرا برخاست


    زحمت لشکر سرما، ز سرما، برخاست


    بر عروسان چمن، بست صبا هر گهری


    که به غواصی ابر، از دل دریا برخاست


    این چه بویییست که از ساحت خلخ بدمید


    این چه بادیست که از جانب یغما، برخاست


    چه هواییست،که خلدش به تحسر بنشست


    چه زمینیست که چرخش، به تولا برخاست


    با رخش لاله ندانم، به چه رونق بشگفت


    با قدش سرو، ندانم به چه یارا، برخاست؟


    سعدیا! تا کی از این نامه سیه کردن، بس


    که قلم را به سر از دست تو، سودا برخاست


    سعدی، خود را متاعی پر بها، بلبل دستان سرا و مطربی خوش نوا میداند که سخنانش آمیخته با قند و شکر است:


    هیچ بلبل نداند این دستان هیچ مطرب، نخواند این آواز


    هر متاعی، ز معدنی خیزد شکر از مصر و، سعدی از شیراز!

  4. #44
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    آرزوی بهار

    در گذرگاهی چنین باریک
    ور شبی این گونه دل افسرده و تاریک
    کزهزاران غنچه لب بسته امید
    جز گل یخ گلي در برف و در سرما نمی روید
    من چه گویم تا پذیرای کسان گردد
    من چه آرم تا پسند بلبلان گردد
    من در این سرمای یخبندان چه گویم با دل سردت
    من چه گویم ای زمستان با نگاه قهر پروردت
    با قیام سبزهها از خاک
    با طلوع چشمه ها از سنگ
    با سلام دلپذیر صبح
    با گریز ابر خشم آهنگ
    سینه ام را باز خواهم کرد
    همره بال پرستوها
    عطر پنهان مانده اندیشه هایم را
    باز در پرواز خواهم کرد
    گر بهار آید
    گر بهار آرزو روزی به بار آید
    این زمینهای سراسر لوت
    باغ خواهد شد
    سینه این تپه های سنگ
    از لهیب لاله ها پر داغ خواهد شد
    آه... کنون دست من خالی است
    بر فراز سینه ام جز دسته هایی از گل یخ نیست
    گر نشانی از گل افشان بهاران بازمی خواهید
    دور از لبخند گرم چشمه خورشید
    من به این نازک نهال زردگونه بسته ام امید
    هست گل هایی در این گلشن که از سرما نمی میرد
    و اندرین تاریک شب تا صبح
    عطر صحرا گسترش را از مشام ما نمی گیرد
    (سیاوش کسرائی)

  5. #45
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    دل ِ بی قرار ، شکوفه را دید
    ناگه یادش آمد از
    !دیدارت پشت پرچین شباب
    با باد می تازد به سوی نور
    تا رقص شادی به پا کند
    در آغوش بهار

  6. #46
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض بهار در ادب فارسی

    در ميان بسياري از ملل ، جشن هاي بهاري با مراسم و پيرايه هاي بسيار رواج داشته ، اما هيچگاه در جه‌و اعتبار و كليت آن كه يكي از نشانه هاي بارز مليت و قوميت باشد ، همانند نوروز ايراني نبوده‌است . نوروز كهن ترين جشن ملي ما ايرانيان در آغاز سال همراه با اعتدال ربيعي و آغاز بهار ، يا رستاخيز و تجديد زندگي طبيعت و به مفهوم ويژه‌اي با اساطير همراه است . در ادبيات فارسي جشن نوروز را مانند بسياري از آيين ها ، رسم ها و فرهنگ ها به نخستين پادشاهان نسبت مي دهند . شاعران و نويسندگان قرون اوليه ‌ي اسلامي ، چون فردوسي ، منوچهري ، عنصري ، نظامي ، بيروني ، طبري ، مسعودي ، مسكويه ، گرديزي و بسياري ديگر كه منبع تاريحي و اسطوره‌اي انان بي گمان ادبيات پيش از اسلام بوده ، نوروز و برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي دانند . فردوسي در داستان جمشيد چنين مي سرايد :
    به فر كياني يكي تخت ساخت
    چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت
    كه چون خواستي ديو برداشتي
    ز هامون به گردون بر افراشتي
    چو حورشيد تابان ميان هوا
    نشسته بر او شاه فرمانروا
    جهان انجمن شد بر آن تخت اوي
    شگفتي فرو مانده از بخت اوي
    به جمشيد بر گوهر افشاندند
    مر آن روز را روز نو خوتاندند
    سر سال نو هرمز فرودين
    برآسود از رنج تن ،‌دل ز كين
    بزرگان به شادي بياراستند
    مي و جام و رامشگران خواستند (۱)
    محمد بن جرير طبري نوروز را سر آغاز دادگري جمشيد دانسته :‌
    »جمشيد علما را فرمود : كه آن روز كه من بنشستم به مظالم ، شما نزد من باشيد تا هر چه در ژاو داد و عدل بلشد ، بنماييد تا من آن كنم . و آن روز به مظالم نشست روز هرمز بود از ماه فرودين . پس آن روز رسم كردند« (۲) ابوريحان بيروني پرواز كردن جمشيد را آغاز نوروز مي داند :
    » چون جمشيد براي خود گردونه ساخت ، در اين روز بر آن سوار شد و جن و شياطين او را در هوا حمل كردند و به يك روز از كوه دماوند به بابل آمد و مردم براي ديدن اين امر در شگفت شدند و اين روز را عيد گرفته و براي يادبود آن روز ، در تاب مي نشينند و تاب مي خورند . «( ۳) خيام مي نويسد كه جمشيد به مناسبت باز آمدن خورشيد به برج حمل ، ‌نوروز را جشن گرفت :
    » سبب نهادن نوروز آن بوده است كه آفتاب را دو دور بود ، يكي آن كه هر سيصد و شصت و پنج شبان روز و ربعي از شبانروز به اول دقيقه‌ي حمل باز آمد و به همان روز كه رفته بود ، بدين دقيقه نتواند از آمدن ، چه هر سال از مدت همي كم شود : .و چون جمشيد آن روز دريافت {آن را } نوروز نام نهاد و جشن و آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا كردند .« (۴) و سر انجام نظامي نيز در شرفنامه اشاراتي بسيار قابل اعتنا به پيشينه هاي بسيار كهن روزگار مراسم سور و جشن و شادي در جشن هاي سده و نوروز كرده است كه نكاتي را درباره مراسم سماع و شوريدگي و آيين مستي و نوشانوشي بويژه توسط دوشيزگان در جشنهاي سده و نوروز جهت همسريابي مي توان دريافت :
    …سكندر چو كرد آن بنا ها خراب
    روان كرد گنجي چو درياي آب
    بر آتشگهي چون گذر داشتي
    بنا كندي ، آن گنج برداشتي
    دگر عادت آن بود كاتش پرست
    همه ساله با نوعروسان نشست
    به نوروز جمشيد و جشن سده
    كه نو گشتي آيين آتشكده
    ز هر سو عروسان ناديده شوي
    ز خانه برون تاختندي به كوي
    رخ آراسته دستها پر نگار
    به شادي دويدندي از هر كنار
    مغانه مي لعل بر داشته
    به ياد مغان گردن افراشته
    ز برزين دهقان و افسون زند
    برآورده دودي به چرخ بلند
    همه كارشان شوخي و دلبري
    گه افسانه گويي گه افسونگري
    جز افسونگري چراغي نيفروختند
    جز افسانه چيزي نياموختند
    فرو هشته گيسو شكن در شكن
    يكي پاي كوب و يكي دست زن
    چو سرو سهي دسته گل به دست
    سهي سرو زيبا بود گل پرست
    سر سال كز گنبد تيز رو
    شمار جهان را شدي روز نو
    يكي روزشان بود از كوي و كاخ
    كه كام دل خويش ،‌ميدان فراخ
    جدا هر يكي بزمي آراستي
    و زان جا بسي فتنه برخاستي ….. (۵)

    علی سهامی_مدرس دانشگاه
    ——–
    پانويس ها :
    ۱ - نامه‌ي باستان ، ويرايش و گزارش شاهنامه فردوسي ، مير جلال الدين كزازي ، انتشارات سمت ، ۱۳۷۹، ج ۱ ص ۳۳
    ۲ - تاريخ طبري ، تاليف محمد بن جرير طبري ، ترجمه ابوالقاسم پاينده ، نشر اساطير ، ۱۳۵۲، ج ۱ ص ۲۱
    ۳ - آثار الباقيه ، ابوريحان بيروني ، ترجمه اكبر دانا سرشت ، انتشارات امير كبير ،‌چاپ سوم ۱۳۶۳ ،‌ص ۳۲۷
    ۴ - نوروز نامه ،منسوب به خيام نيشابوري ، به كوشش علي حصوري ، نشر طهوري ، ۱۳۵۷ ص ۱۴ ز
    ۵- كليات حكيم نظامي كنجوي تصحيح وحيد دستگردي ، انتشارات علمي ، تهران ، ۱۳۶۳ شرفنامه ، ص ۲۳۹

  7. #47
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    سلام..خوش اومدی ..صفا آوردی

    این همه عطرو از کجا آوردی ؟

    حاشیه ی دامن چین چینت گل

    سر می ره از زنبیل و خورجینت گل

    چه چارقد رنگ و وارنگی داری

    چه دامن سبزو قشنگی داری

    مگه قرار نبود که بر نگردی

    حداقل مارو خبر می کردی !

    همین دیشب برفارو پارو کردیم

    دالون و صبحی آب و جارو کردیم

    تو که هزار تا کشته مرده داری

    سر به سر گلا چرا می ذاری؟

    یه کم بتاب به غنچه های قالی

    آهای آهای خورشید پرتقالی

    بهار خانوم ! خوش اومدی به خونه

    بی تو صفا نداره آشیونه

    بهار خانوم قربون اسم نازت

    قربون پاکی چادر نمازت

    جواب سلام غنچه ها یادت رفت

    بهار خانوم ..عیدی ما یادت رفت !

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •