دهکده ای که ناپدید شد
جولابل شکارچی حیوانات به تماشای دهکده ای ایستاده بود که در جلوی او قرار داشت احساس عجیبی درباره ظاهر این دهکده کوچک اسکیمویی داشت
باد سردی که از طرف دریاچه انجیوکانی می وزید پوست حیواناتی را که بر بالای در کلبه اویزان کرده بود به این سو و ان سو میبرد چند قایق شکسته در ساحل افتاده بودند صدایی شنیده نمی شد حتی سگی پارس نمی کرد جو از خودش پرسید پس مردم کجا رفته اند ؟
اين سوا لی بود که در ان روز سرد سال 1930 جو از خودش پرسيد و تا امروز بدون جواب باقی مانده هست
جو سالهاي زيادی مردم اين دهکده کوچک و صميمی اسکيموی را ميشناخت
اين دهکده در پنج مايلی شمال قرارگه منتی در چرچيل قرار داشت
در ان روز سرنوشت ساز جو چندين کيلومتر از خانه خود دور شده بود تا از ميان دشت يخ زده عبور کند
و چند سا عتی را با دوستان خود بگذراند اما تنها سکوت از او استقبال کرد
به مو جب گزا رشی که او به پليس نو رث وست داد او کنار دهکده ایستاده و چند بار دوستان خود را صدا زد
اما هيچ پاسخی نشنيد چنين رفتاری از مردم این دهکده کچک بعيد بود
پرده ورودی يکی از چادرها را بالا زد و دوباره دوستان خود را صدا زد باز هم پاسخی نشنيد
به کلبه های ديگر هم رفت ولی آنجا هم کسی نبود
در حدود يک ساعت در دهکده ماند و به چند کلبه ديگر هم رفت
می خواست بداند چه بر سر مردم آنجا آمده است در يکی از کلبه ها ظرف های پر از غذا پيدا کرد
که دست نخورده بر روی آتش آويزن شده بود اما این آتش ماه ها سرد شده بود
در يکی از کلبه ها چند لباس نوزاد که از پوست فک دريايی دوخته شده بود مشاهده کرد ولی سوزن هنوز در لباس بود و نشان می داد که مادر ناگهان کار دوختن را رها کرده است
در ساحل چهارقايق وجود داشت که يکی از آنها متعلق به رييس دهکده بود این قايق ها بر اثر برخورد موج با آنها شکسته شده بودند
و به نظر می رسيد که مدت هاست از آنها استفاده نشده است
وقتی ماموران حوف های جولابل را شنيدند همراه او به دهکده رفتند و به تحقيق و بر رسی دهکده پرداختند ولی آنها هم از مشاهده دهکده خالی از سکنه بسيار تعجب کردند
در کلبه ها تفنگ های اسکيموها در کنار در کلبه به ديوار تکيه داده شده بود و در انتظار صاحبان خود بودند که هرگز باز نگشتند در قطب شمال تفنگ با ارزشتر از هر چيز ديگر تلقیمی شود مکانی که زندگی در گرو داشتن آن هست هيچ اسکيمويی به يک مسافرت طولانی بدون تفنگ نميرودبا اين وجود تفنگ ها در کلبه ها بودند و اسکيموها رفته بودنداما چه بر سر سگ ها آمده بود حيوانات بزرگ و نيرومندی که اهميت آنها تقريبا در آن سرزمين به اندازه تفنگ بود
در حدود صد کيلومتر دورتر از دهکده لابل و ماموران هفت سگ را پيدا کردند که به درخت بسته شده بودند و همگی از گرسنگی مرده بودند اما مبهم ترين قسمت اين معما چيزی بود که آنها در جهت مخالف اجساد سگ ها پيدا کردنددر آنجا محلی بود که اسکيموها جسد ا عضای قبيله خودرا به شيوه سنتی در زير توده اي از سنگ دفن می کردند ولی اين قبر باز شده بود و سنگ ها با دقت در دو ستون چيده شده بود مسلما گشودن قبر کار اسکيموها نبود و حيوانات هم نميتوانستند سنگ ها را به اين صورت بر روی هم بچينندکار شناسانی که به تقاضای ماموران به دهکده آمده بودند به مدت دو هفته به بر رسی و تحقيق در آن دهکده پرداختند و از بر رسی غذاهای مانده در ظرفها به اين نتيجه رسيدند که اسکيموها دو ماه قبل از آمدن جولابل به دهکده آنجا را ترک کردند از قرار معلوم سی نفر ساکنين اين دهکده ا اعم از زن مرد و بچه بدليل نا معلومی در اغاز فصل زمستان خانه خود را ترک کرده بودند
آنها آنقدر با عجله از آنجا رفته بودند که از تمام چيز های خود از قبيل غذا تفنگ سگ و لباس صرف نظر کرده بودند وجود قايق های آنها خود دليل محکمی بود که آنها هرگز از درياچه عبور نکردند وقبرهای گشوده شده نيز بر پيچيدگی معما می افزود
ماهّا بر رسی و تحقيق نتوانست حتی نشانه اي از افرادی که در دهکده آنجيوکانی زندگی ميکردند بدست بدهد پليس محلی نتوانست
اين معمای اسرار اميز را حل کند و تا به امروز اين معما همچنان لا ينحل مانده است