تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 49 از 49

نام تاپيک: افسانه "گیلگمش" ( مترجم : داوود منشی زاده )

  1. #41
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض نقد و نظر

    اندیشیدن به این موضوع که ما تنها یک بار به این هستی وارد می گردیم ، بسیاری از ما را وادار می نماید که پیش از آنکه از هستی گذر کنیم ، حقیقت را بیابیم
    ...
    و تمامی جهان را به یک زبان و لغت بود و واقع شد که چون از شرق کوچ می کردند همواره یی در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنی گرفتند - پیدایش 11
    سه هزار سال قبل از آن که مردی بنام عیسی بن مریم ، دورانی تازه در تاریخ حیات انسانی پدید آورد در دره های دو رود دجله و فرات تمدنی بزرگ ، چون شاه رگ هایی عظیم، مناطق بزرگ انسان نشین قدیم را به یکدیگر ربط داده بود و عناصر زنده ای که میراث بزرگ جامعه کهن سومری بود ، چون عواملی جاندار ، در بنای حیات فرهنگی مللی که چندی بعد در عرصه صحنه تاریخ گردیدند ، نقشی بس شگفت داشت. شعر ، فلسفه ، دین ، نجوم و تاریخ در دره های بار آور این دو رود، با حکمت بالغه مردمی که اکنون از آنان ، در روزگار ما ، جز الواحی چند به نشانه تلاش بزرگ آنان باقی نمانده است ، شکفت و چون میراثی ارجمند از برای آیندگان به یادگار ماند. پیش از آنکه تاریخ حقوق انسانی با عنوان تاریخ حمورابی دو هزاره قبل از میلاد آشنا گردد ، مردی دونکی نام ، در سه هزاره پیش از میلاد مبانی اصلی حقوق و قوانین حمورابی را پایه نهاده بود ، و پیش از آنکه قوم یهود در بیابانهای گسترده فلسطین با سرنوشت پنجه در افکند و ایوب با سرود غم انگیزش تراژدی حیات انسانی را بسراید ، ایوبی سومری ، دردانگیز و جان فرسا به رغم خویش گریسته بود!. فرهنگ و خط و زبان سومری ، با یاری اقوامی که در کمین بازیابی و پذیرش مدنیت بین النهرین بودند ، در تمامی امکنه گسترده ی جهای قدیم انتشار یافت. خدایان بایل و نینوا و اساطیر دینی آنها ، در اغلب حالات ، همان خدایان و اساطیر سومری است که تغییر شکل یافته است. ارتباط فی مابین زبان های بابلی و آشوری از یک سوی ، و زبان سومری از جهت دیگر ، نظیر ارتباطی است که بین دو زبان فرانسه و ایتالیایی از یک سو و زبان لاتین از سوی دیگر وجود دارد. در آن هنگام که تمدن سومریان به قدر کفایت قدمت پیدا کرده بود یعنی در حدود دو هزار و سیصد سال پیش از میلاد ، شاعران و دانشمندان ایشان در صدد تدوین تاریخ قدیم قوم خود بر آمدند. شاعران ، داستانی در باره آفرینش و بهشت و نخستین طوفان سهمناکی که در نتیجه ی گناه کاری یکی از پادشاهان قدیم پدید آمدو آن بهشت را در خود غرق کرد ، تالیف کردند. این داستان را بابلیان و عبرانیان گرفتند ، بعد ها به صورت پاره ای از معتقدات مسیحی و اسلامی در آمد. انجام این امور که جزء دقایق فکری انسان به شمار می رفت ، در حیطه قدرت و اختیار کاهنان بود ، همانان که همه مسائل خاصه ی مملکتی را به سامان می رسانیدند ، نخستین پایه گذاران تاریخ و فلسفه نیز به شمار می آیند. کاهنان سومری که در فن کتابت تخصص داشتند ، علوم سومر و آکاد را مخصوص به خود می دانستند و چون تنها به نگهداری و ترجمه متون قدیم رای نبودند ، با استفاده از آثار گذشته ی خود به تنظیم ادعیه و سرودهای مذهبی ، داستان های حماسی و افسانه ها ، معالجات سحر آمیز یا طبی ، طالع بینی و اختر شناسی و همچنین مسائل ریاضی پرداختند ، و از همین رهگذر ، این معتقدات ، در همه ادیان ملل و امم مختلف نفوذ کرد. به این ترتیب ، نوک قلم کاهنان به پرداختن داستان بزرگ آفرینش و متفرعات آن آغاز کرد و از آن میان ، داستان شگفت انگیز گیلگمش را نیز بر الواح پخته نقر کرد و این همان است که اینک ، چون ارمغان گرانقدر و مرده ریگی عزیز به ما رسیده است.......تا اوایل قرن نوزدهم ، باستان شناسان و محققان فقه اللغه ، تحقیق در مدنیت گمشده را با اسامی و داستانهای تورات مورد نظر قرار می دادند ، و تنها ماخد بزرگ ادبی که در کار مطالعه ی گذشته کهن جهان مورد استفاده قرار می گرفت ، کتاب مقدس ، خاصه اسفار مهمه ی خروج و آفرینش آن بود. ولی حفریات و کشفیاتی که باستان شناسان طی این سده از خرابه های سیبار و نینوا و تل العبید به عمل آوردند و این حفریات منجر به کشف کتابخانه بزرگ آشور بانیپال گردید ، ناگهان همه آن تصورات کهن را بی بنیاد ساخت. جرج اسمیت یکی از دانشمندان انگلیسی که هزاران لوح خرابه های نینوا را در موزه بریتانیا مطالعه کرده است ، روز سوم دسامبر 1862 نطقی در انجمن آثار تورات که در آن زمان تاسیس شده بود ایراد کرد. این خطابه ، بعدها در کار مطالعه و تحقیق متون تورات - خصوصا جنبه های مقایسه و تطبیق آنها و سایر آثار باستانی - راهنمای دانشمندان کردید. اسمیت در سخنرانی خود اعلام کرد که بر روی یکی از الواح کتابخانه آشور بانیپال ، پادشاه آشور در قرن هفتم قبل از میلاد ، داستان طوفانی را خوانده است که شباهت بسیاری با داستان طوفان سفر تکوین در تورات دارد. اعلام این موضوع ، شور و هیجانی در محافل علمی برانگیخت و روزنامه دیلی تلگراف که در لندن انتشار می یافت بی درنگ مبلغی جهت اعزام یک هیئت باستان شناس به نینوا اختصاص داد. اسمیت پس از مطالعه الواح دیگری از کتابخانه آشور بانیپال ، دریافت که داستان طوفان ، در واقع جزئی از یک منظومه مفصل و طولانی است که بابلیان باستانی ، آن را مجموعه گیلگمش می نامیدند. کاتبان روزگار کهن ، این منظومه را به دوازده سرود یا فصل تقسیم کرده بودند و هر سرود سیصد سطر داشته ، هر یک از سرودها در کتابخانه ی آشور بانیپال به روی لوحه ی جداگانه ای نقر شده بود ، اما آنچه در این میان حایز اهمیت است آن است که نخی که از مجموعه گیلگمش در کتابخانه مذکور به دست آمده گذشته کهنی داشته است. تاریخ ادبیات و نفوذی که معنویت دنیای قدیم در ممالک تحت سلطه آشوری ها داشته ، در زمان حمورابی دوران طلایی خود را آغاز کرده است. داستان نویسی و علم اساطیر که معمولا با مذهب سر سازش دارد ، در زمان وی مورد توجه قرار گرفت . منظومه معروف خلقت ، در همین دوره تنظیم یافته است. منظومه گیلگمش نیز که اینک به زبان بابلی زمان حمورابی و زبان اقوام هیتی و سومری و هوری نسخی از آن به دست آمده است ، و به خصوص اکتشافات بغار کوی موید این ادعاست ، در زمان حمورابی تنظیم شده و مدون گردیده است..... هنوز نمی دانیم که ماخذ داستان شگفت آفرینش از کدام دیار است ، از سومر یا بابل ، از بنی اسرائیل یا یک قوم سامی نژاد دیگر . تنها آن چه حقیقتی بزرگ است این است که منظومه گیلگمش یکی از زیبا ترین و کهن ترین محصولات فکر بشر است که در تمام خطه مشرق زمین به شمار می آید ، و هم آن است که ماخد اصلی آن همه افسانه مشابهی می تواند باشد که در تورات و ادیان دیگر آمده است. یهود ، مزدنیان ، زروانیان ، هندی ها ، قریژی ها و بسیاری از مللی که قدمتی در تاریخ داشته اند ، به نحوی از داستان آفرینش و طوفان و متفرعات آن متاثر گردیده اند

  2. #42
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض نقد و نظر

    1862 ماه دسامبر در انجمن نوتاسیس آثار تورات ، یک کاوشگر جهان باستان ، طوفان به پا کرد. او از کشف روایتی کهن خبر داد؛ روایتی که در عهدهای قدیم و جدید و اخیر (= قرآن) از آن با عنوان «توفان بزرگ نوح» یاد کرده می شود. جورج اسمیت متنی مذهبی یا الواحی آیینی را بازنخوانده بود


    در تعدادى از لوحهاى کتابخانه آشور بانى پال که 700سال پيش از ميلاد مى زيست ، داستانى را مطالعه کرده بود که بخشى از بدنه روايتى عظيم تر و حکايتى سترگ تر از غم عميق بشرى و اندوه آسمانى انسان زمينى را شکل مى داد: حکايت سترگى هاى «ژيل گامش / گيلگمش ».داستانى بسيار کهن تر از زمان آرشيوکردن و نگهداريش در کتابخانه دولتى آشور. منظومه اى که رخداده هاى افسانه شده (حدود) 3 هزارسال پيش از ميلاد را در 12 بخش (=لوح) روايت مى کند، 1839 به همراه تنديس ها و... از ويرانه هاى نينوا طى گمانه زنى يک انگليسى باستان پژوه (اوستن هنرى ليارد) کشف شد.در آن 28 هزار لوح کشف شده ، حماسه 12 بخشى ژيل گامش شايد نه به چشم مى آمد، نه کسى مى دانست که بخش مهمى از ادبيات بشرى دوباره طلوع کرده است.
    راولين سون همان کسى بود که (اگر اسمش درست به خاطر مانده باشد) براساس کتيبه بيستون ، راز خواندن خط ميخى را کشف کرد و سرانجام دستيار او که در آغاز اين اشاره از او سخن رفت ، در نبشته هاى خشتى به توفان نوح رسيد و بار ديگر نام ژيل گامش / گيل گمش به بلندآوازگى درخشيدن گرفت.از لقبهاى ژيل گامش است: کسى که سرچشمه را کشف کرده ، آن که همه چيز را ديده. «خلق را سر بازشناساندن آنم به دل ست که همه چيزى را به چشم ديده. آن کو... همه چيزى را دريافته است. رازها را همه موى بشکافته. ژيل گامش ، جهان فرزانه اى که هر چيزى را بازشناخته... ما را او به مرده ريگ (ميراث) دانشى نهاد ديرينه تر از توفان بزرگ.چندان که خسته و صافى از راهى بس دور باز آمد.» منظومه شگرف ژيل گامش (اگرچه تلفظ گيلگمش به سبب تنها ترجمه منتشر شده ، مشهورتر جلوه مى کند) با اين فراز شروع مى کند و با سيرى آفاقى انفسى ادامه مى يابد.روايتى دلچسب و بزرگوار که با همان شورافکنى و شورانگيزى فرازهايش به اوج مى رسد و عجيب آن که فرجامى و پايانى بر اين حماسه نيست ؛ حماسه اى که نهاد ناآرام آدمى را، پى جويى هاى ديرين او را، تازگى پرسش هاى کهنش را و... چنان عجيب در هيات باشکوه يک شاهکار ادبى هنرى روايت مى کند که... بر اين شاهکار بشرى ، تاويل ها، تفسيرها و شرحها و تحشيه هاى بسيارى نگاشته شده که اگرچه در زبان فارسى در آثارى با عنوان هاى ديگر فقط اشارتى بدان ها مى يابيم ، اما چون اين نوشتار صرفا قصد دارد در متن تازه انتشار يافته مجموعه گيلگمش (به قول بابليان باستان ) تفرجى و گذر و نظرى کند، از آن درمى گذريم.اين که چرا پهلوان نامه ژيل گامش چنين قدر و مقدارى دارد، بماند براى فرصتهاى بعد. به زودتر وقتى بدان چه مراد توست رسيده بادي! برو گيلگمش که راه تو بر تو نيکوباد که خدا نگهبان تو دوشادوش تو روان باد و تو را به آنچه مراد اوست ، برساناد!اين مجموعه انديشيده شده از روى دانايى و توانايى ، پى افکنده و تراشيده شده و سرشار از تمهيدات متنى شگرف و زيبا و عجيبى است ؛ جهان 12 بخشى اين منظومه در خودش مى چرخد و هر بخش با فنون و کارمايه هاى خاص و ويژه به بخشهاى ديگر ارجاع داده تداعى مى شود، مثلا «مکررسازى »هاى منظومه به گونه اى متن را آذين بسته که غافلگير مى شوي.راوى منظومه ، در همان سطرهاى آغاز با وصف اوروک آغاز سخن مى کند: «يکى بر اين حصار نظر کن» اين ترصيع زيبا در فرجام لوح يازدهم از زبان ژيل گامش خطاب به کشتى بان نوح (او تنه ايش تيم) مکرر مى شود.اين تمهيد جابه جا مانند توصيعى ، يکه و ممتاز، فرازهاى منظومه را با تنوعى رنگارنگ ، گوهرافشان و چراغان کرده است.

    دغدغه جاودانگى
    «چه بايدم کرد اى - او تنه ايش تيم - به کجا مى بايدم رفت ؟ آن... (عفريت مرگ) براندرون من دست يافته اکنون مرگ در حجره اى که مى خسبم مسکن گزيده ست.و به هر جا که قدم برنهم ، او نيز با من است.» / لوح يازدهم ديباچه منظومه ، اصرار دارد که ژيل گامش را از مرگ بترساند! شاملو نوشته : «وحشت از مرگ به صورت دلهره تحمل ناپذير انسانى درمى آيد که به ناگهان به نااستوارى حيات پى مى برد و بيهوده در نوميدى صرف به جستجوى راز جاودانگى برمى خيزد و... دست از پا درازتر...» در پرانتز بنويسيم: اين نکته ها را از مترجم منظومه به خاطر بسپاريد و در جايى که از «مترجمان فرانسوى » دل آزردگى مى کشد به خاطر آوريد.در لوح نهم از زبان ژيل گامش به مخاطبانش که نيمى انسان اند و نيمى کژدم (عقرب) ترجمه شده : «از هراس مرگ است که چنين سرگشته دشت ام.» گناه را به گردن مترجمان فرانسوى (ماخذ اوليه شاملو) يا حتى کاتبان کم دقت منظومه در قرنهاى متمادي! مى اندازيم! و اما اول به جهان منظومه دقت مى کنيم. سپس مى انديشيم! قهرمان داستان در سطرهايى (به تواتر) از «دلهره قعر جان» اش سخن مى راند که سزاوارتر به معنى و سپهر - زيست منظومه مى نمايد. همچنين در آغاز لوح دهم ، توصيف بانوى ساکن در دامن دريا از ژيل گامش قابل تامل تر است: «به جان آکنده از پريشاني... که از اين گونه شوريده سر راه مى رود... تشويش چرا چنين در قعر جان توست؟»ژيل گامش به راستى چنين است ، نه اين که نااميد و ترسان از مرگ يا دست از پا درازتر، اساسا او را از مرگ هراسى نيست. او را هراس مرگى نيست و اين منظومه براى ترس او از مرگ و جستن و نايافتن درمان آن به پا نشده.خود منظومه گواهى مى دهد؛ آن هم در لوحهاى آغازين ، لوح دوم ، آنجا که ژيل گامش به يار و برادرش انکيد و بانگ برداشته. نهيب مى زند: «اگر از هم اکنون از مرگ در هراسى تو را اين فضيلت که قهرمانت نامند به چه کار آيد!»
    يا در اين سطر درخشان لوح پنجم: ژيل گامش دهان گشوده به سخن درمى آيد و با انکيدو مى گويد... «مرگ را حقير شمار تا حيات يابي!». اين منظومه ، تو به تو و پيچيده است روايتش بارها از سر سطر شروع مى شود و يا با فرازهايى ديگر ادغام مى گردد.
    اين که ژيل گامش پس از مرگ انکيدو در بيابان ها به جستجوگرى مى رود، به بيان آخرين سطر لوح دهم ، براى راهگشايى از ظلمات تهى اما پرتشويشى است که زمان بردار نيست: «مرگ و حيات را تدارک مى بينندليکن زمان مرگ را آشکار نمى کنند»او در مناظره اش با اوتنه ايش تيم (نوح) هديه اى دريافت مى کند: گياهى که خاصيتش «زندگى جاويدان» يا بنا به برگردان کتاب هفته «جوانى پايدار» است.اگر هدف ژيل گامش ، همانا غلبه بر هراس از مرگ است همان گياه رازآميز که نوح از روى شفقت بدو نشانى مى دهد، کفايت مى کند، اما حکايت جز اين است ، دلاور پرحماسه اين منظومه مى خواهد: «در زمانها برخيزد». زمانها را بشکند.در آنها سفر کند و همواره در زمانها باشد. او بى زمانى مى خواهد. او جوانى و جاودانگى فيزيکى يا پايدارى متن و کالبدش را پى نمى جويد، تا «مهر گياه»اش بس باشد. لوح دهم ، ژيل گامش ، دلهره سوزان و ناآرام روانش را چنين معنا مى کند (و جان خود و مخاطبانش را خلاص !): نه مگر من خود نيز چون او بخواهم خفت تا ديگر هيچ گاه در زمانها برنخيزم؟يا در همان سطرهاى لوح دوم که به «خوان اول » پهلوانان در جنگل سدر گشوده مى شود: ژيل گامش: «بگذار اگر از پا درمى آيم دست کم از خود نامى بر جاى نهم».به همين خاطر است که خود ژيل گامش مى داند راه دراز جاودانگى ، صعب و دشوار است.بنابراين در پسين بخش لوح دوم به گريه مى نشيند و مى سرايد:«آرى قدم به راهى مى گذارم که تا اين زمان در ننوشته ام. از آن بى خبرم اى خداى من. حتى از جهتش بى خبرم...».يا مادر ژيل گامش که در لوح سوم مى مويد: «تا به پيکارى تن در دهد که نمى داندو به راهى گام اندر نهد که نمى شناسد...»آري!اکنون مى بينيم براستى که ژيل گامش / گيلگمش به راز بزرگ زمانها فائق آمده است. او براستى بر دلهره جان پرتشويش خود درمانى و آرامشى يافت : جاودانگي.

    هشيار کار خويش
    «الاهه ايشتر... گيلگمش را با او وعده ديدار بود». اين سطر در لوح دوم درج شده. شاملو نام ايشتر را به جاى اسمى ديگر در منظومه گنجانيده. حال آن که ژيل گامش پس از کارهاى نمايان ، تازه در لوح ششم ، مورد توجه الهه مذکور قرار مى گيرد، او از پهلوان ما تقاضاى ازدواج مى کند اما دو برادر قهرمان او را سب مى کنند و دشنام مى گويند.در متن اصلى اسم خاص «ايشهارا» ثبت شده که همان صحيح مى نمايد و اساس اين ترجيح شاملو محلى ندارد. بعضى کم دقتى ها و بى وسواسى هاى را که به متن لطمه زده ، با هم به خاطر مى آوريم بلکه اصلاحى صورت پذيرد: از آنجا که «اگر مردى با خود تنها ماند پيروز نتواند شد، اما چون دو تن باشند، توانند» پس دو برادر، انکيدو و ژيل گامش در جنگل سدر مقدس براى از ميان برداشتن عفريتى به نام «هوووه» غوغا مى کنند.اين اسم در صفحات بعدى جابه جا 68 61 و... به هوم ببه و پس خوم ببه تحريف مى شود و خواننده بلاتکليف ، سرگردان مى ماند؛ مثلا صفحه 92 باز به هوووه اشاره مى شود و در همان صفحه در سطرى ديگر به خوم ببه بر مى خوريم در صفحات 82-89-90 و 125 همين طور.سه تلفظ براى يک عنوان ، متن را پريشان کرده است. مترجم بارها در حاشيه ها بر مترجمان بى غم فرانسوى مى تازد که... شاملو جابه جا در صفحه 11و صفحات بعد که اشاره خواهد شد سعى در القاى مفاهيمى دارد که تاريخ مصرفشان خيلى وقتها پيشتر به اتمام رسيده بود. مثلا او درباره سير تکوين و تدوين متن (ص 11) بى پروا و بدون تحقيق حکمهايى قطعى صادر کرده که پشت هر پرسشگر و هر پژوهشگرى مى لرزد. (معذوريم از درج آنها. خودتان تشريف ببريد بخوانيد): «اگر بپذيريم» که لوح دوازدهم «به طور قطع» بعدها اضافه شده... اين گونه چيدمان مقدمه و سپس نتيجه گيرى هر فضلى داشته باشد، براى ما مخاطبان عام! دانسته نيست.در انتهاى صفحه 12 مى خوانيم: مايه هاى عظيم انسانى به اين اثر طنين عميقى از تعهد مى بخشد. که بحث تعهد، معمولى تر و کهن تر از آنست که اينجا مطرح شود. واقعا تعهد به چه کسي؟ به چه چيزي؟ به چي؟ در صفحه 13فرازهاى آغازين زندگى انکيدو، تاويل شده به نخستين دوره هاى گذشت انسان... (شاملو اين بخش را از کتابى آورده) که بى توجه به چارچوب حماسه است ، زيرا در زمان شکوه تمدن آن دوران و اوج قدرتمندى ژيل گامش ، انکيدو در دشت ها پى افکنده مى شود تا بلکه با قهرمان ما ژيل گامش هماوردى کند و غيره.اين اصطلاحات مترجم را درباره لوح ششم از نظر بگذرانيد: «انعکاس درکى ريشخندآميز از آيين هاى مندرسى که... بايد راهى زباله دان ها شود!» يا همان فرازى که از صفحه 13 درباره «وحشت از مرگ» بررسى شد. از اينها نگذريم و اين فراز را هم از صفحه (122 حاشيه) بخوانيم که درباره شاه افسانه اى «اتانا»ست که پس از توفان برتخت نشست و به وسيله شهباز عظيمى به آسمان رفت که مترجم افزوده: «چون سخن از خدايان مى رود مى توان پذيرفت که اين نيز (اتانا) نام خدايى باشد».از اين نوع حکم کردن هاي... فراوان است! ضمن اين که مشخص و مبرهن نيست نويسنده مقدمه درباره حماسه و رويا چه مى انديشد؟! مترجم ، اسطوره را «پرت آباد» مى شمارد و مى داند گويا تا سال (1377 زمان ترجمه اين کتاب و توليد مقدمه اش) خبر کوشش ها و مجاهدت هاى اسطوره پژوهان با آن همه رونق ، آن همه کتاب و غيره (شما بهتر مى دانيد که اسطوره امروزه چيست و کجاى جهان مدرن قرار دارد) به دهکده نرسيده بوده.در تمام مقدمه به هيچ ماخذ و منبع مهم يا دست کم دايره المعارفى باستان شناسى رجوع نشده يا اشاره اى نيامده است.با سيرى در حواشى متن ، هر خواننده اى که در جان آگاهش دغدغه هاى انسانى ژيل گامش مى جوشد و با اين آشناى کهن ، احساس همسرايى دارد. درمى يابد اساسا فقط با يک ترجمه روبه روست تا متنى منقح و پاکيزه و آراسته.چرا که شاملو مترجم بزرگى است اما تصحيح متون کهن آن هم از نوع باستانى آن ، تخصصى ديگر مى طلبد و هماوردى ديگرى است. شايان دقت آن که متنهاى فارسى ژيل گامش هيچکدام (کتاب هفته ، نسخه نينوا) ماخذ و شناسنامه مشخصى ندارند. بسيار تاسف انگيز و عجيب است. (سر مطلب را نمى گشاييم ولى ) باور کنيد هيچ متن پژوهى نمى نگارد: روايت اول ، برگردان مستقيم من است از نسخه اى که مشخصاتش به قدر کافى معرفى نشده بجز اين که نسخه نى نواست و جاهاى از دست رفته اش با نسخه هاى ديگر کامل شد که اين کامل شدن و به گزينى ها و جايگزينى ها «شرحى دارد که ، بگذار تا وقت دگر»!مترجم افزوده:« متاسفانه مشخصات مرجع کتاب هفته را نيز در اختيار ندارم»... با اين حال ، شما تنها متن فارسى شده منظومه گيلگمش / ژيل گامش را فراروى خود داريد محظوظ باشيد؛ ولى در صفحه 90دو سطر آخر، فعل را اصلاح کنيد چون فقط براى انکيدو به کار رفته.همچنين صفحه 172 که توصيف نانهاى نوح سهوا شايد جابه جا شده و توصيف نان ششم افتاده ، به هر حال «در ناوردگاه دليران به خاک نيفتاد؛ زمينش بگرفت ، آنچه بر انکيدو گذشت ، آشفته ام مى دارد.»


    روزنامه جام‌جم

  3. این کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #43
    آخر فروم باز Alireza_SA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    1,301

    پيش فرض

    خیلی جالب در مورد این گیلگمش چیزهایی خونده بودم ولی خود افسانه رو نه!
    مرسی

  5. #44
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    خوهش میکنم دوست عزیز. امیدوارم مفید بوده باشد.

  6. #45
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض نه زیاد بی ربط!!

    خیلی ها این روزها تنهایند و از تنهایی می نالند ، حتی آنهایی که به نظر تنها نیستند .

    هرکسی هم برای فرار از تنهایی کاری می کند ، یکی دماغش را عمل می کند ، یکی پدر صاحاب خودش را در می آورد و مثل مارمولک وزن کم می کند ، یکی به کوه و کمر می زند و کوهنورد می شود بعد از آن بالا پرت می شود پایین و تیکه تیکه می شود ، یکی ... یکی ... یکی ...

    میدونی معتقدم اصلا اینها مهم نیست یعنی اصلا مهم نیست که آدم توی این جای خالی که اسمش تنهایی است چه می گذارد و ان را با چه پر می کند تنها مهم این است که به هر حال یک کاری بکند و از این تنهایی در آید ...

    جای سوزناکش اینجاست که تمام این کارها مورفین است و درد را موقتا کاهش می دهد .

    گیلگمش هم برای نجات از تنهایی یک کارهایی کرده بود ، تلاش برای جاودنگی و جاودانه شدن .

  7. #46
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض مقدمه اي بر حماسه گيل گمش


    نویسنده: جواد عاطفه

    نگاهي به باز آفريني حماسه گيل گمش




    زماني كه «اوستن هنري ليارد »عزم سفر از لندن به سيلان را كرد، نمي دانست كه در مسيرش در بين النهرين متوقف خواهد شد. توقفي كه به كاوشها ي تپه هاي باستاني آشور ختم خواهد شد و ويرانه هاي«نينوا» و «نيمروز» از دل خاك سر بر خواهد آورد . در ميانه ويرانه هاي نينوا بود كه تنديس ها و خشت نبشته هاي بيشماري كشف شد . شمارگان آن از بيست و هشت هزار افزون تر و در ادامه همين كاوشها بود كه « هرمز درسام » همكار و جانشين ليارد در سال 1853 كتابخانه نينوا را كه نبشته هاي پهلوان نامه «گيل گمش» هم در آن بود ، بيرون آورد.
    در دسامبر 1872 «جورج اسميت» از خوانندگان الواح در موزه بريتانيا « انجمن باستان شناسي مذهبي » ، به همگان اطلاع داد كه در ميان خشت هاي آشوري ،به نوشته هايي در مورد طوفان بزرگ برخورده اند. با چاپ چكيده اي از گيل گمش و مطالبي در مورد طوفان بزرگ مجله «ديلي تلگراف» مبلغ يكهزار و يكصد ليره انگليسي را در دسترس جورج اسميت گذاشت تا او به نينوا رفته وادامه كار را از سر بگيرد ، تا آنجا كه سروده هاي گمشده ي طوفان بزرگ و قسمتهايي از پهلوان نامه گيل گمش را كشف كند.
    در سال 1876 او چار چوب اصلي پهلوان نامه را آماده كرد و در همين سال هم بر اثر خستگي و گرسنگي و بيماري در سي و شش سالگي در نزديك «حَلب» جان سپرد . با اين كه جورج اسميت به پايان راه رسيد اما راه جديدي را براي كشف دنياي باستان و مرام و مسلك آنان و همچنين تفكرات و انديشه هاي زميني و فرا زميني آنان پيش رو ي بشريت قرار داد .
    بعدها تحقيق در مورد اين حماسه افزايش يافت و باستان شناسان در سراسر دنيا از آمريكا ،آلمان، انگليس، فرانسه، تركيه، عراق و ... شروع به تحقيق در مورد اين حماسه كامل ترين نسخه متن حماسه از قرن هفتم پيش از ميلاد به دست ما رسيده . لوح ها و قطعات گلي كه از بقاياي كتابخانه ي «آشور باني پال»، شاه سومري، كشف شده داراي دوازده لوح است كه هر كدام داراي سه ستون مكتوب و دويست تا سيصد سطر منقوش است،به غير از لوح دوازدهم كه يكصد و پنجاه سطر دارد .
    اين لوح با ديگر قسمتهاي حماسه چندان مرتبط نيست . هر لوح با يك مقدمه آغاز شده و اولين عبارت « او كه همه چيز را مي ديد » را درعنوان تكرار مي كند و به مهر كتابخانه ممهور است.
    در سه هزار و دويست پيش از ميلاد خط در سومر آفريده شد و اين درست يك قرن قبل از پيدايي خط در مصر است و از آنجا كه در دنياي باستان نام نويسندگان عموما ذكر نمي شد ، به درستي نمي توان از نويسنده اصلي پهلوان نامه نام برد . ولي شواهدي در دست است كه آن را به منابع سومري نسبت مي دهد .همچنين نمي توان ازبابلي بودن آن نيزغافل ماند. بسياري از صاحبنظران معتقدند كه ماجراهاي داستان در ابتداي هزاره دوم در دوران بابل باستان بين پنج هزار تا دو هزار قبل از ميلاد تنظيم گرديده و به رشته ي تحرير در آمده است .
    مشخصات اين دوره پيشرفت داستان در شهر «اورك» كه در كتاب آفرينش از آن به نام «ارخ» و امروزه آنرا«ورقا» مي نامند، اتفاق مي افتد. گيل گمش، كه مشتق از «گيل- گا- مش» است در فرهنگ بابلي به معناي « پيرمرد ،مردي جوان سال است» و در فرهنگ سومري « رهبر جنگجوي » يا « مردي كه درخت تازه مي نشاند»، ديوار اورك را بنا مي نهد . او پنجمين پادشاه در اولين دوره حكومتي اورك است . يكصد و بيست و شش سال حكومت مي كند . مادرش « الهه نين سان» همسر «ايزد لوگال باندا» است .


    اما پدرش لوگال باندا نبود، َبل « ليلو » نامي بود كه ديوش خوانده اند. گيل گمش دو بعد خدايي و تك بعد انساني است. در عين پهلواني و زور مداري و سلحشوري،زيبا و پر جذبه است. مورد حمايت «شامش» ايزد خورشيد، كه مهربان است و داد گر . «انكيدو»پسر وحشي حماسه گيل گمش، تولدش از خاك ُرس است و زاده ي طبيعت . با حيوانات مي زيد و چون آنان در طبيعت خويش سرگرم . تا آنكه با ترفند و دام اندازي زني روسپي با وي در مي آميزد .
    زندگي اش را در دل طبيعت از دست مي دهد و پس از مراحل مختلف چون ياد گيري پوشش تن، خوردن خوراك انسانها ،چوپاني گله ها و ستيز با گرگ و شير سرانجام به فرهنگ شهر او رك در مي آيد . او ديگر به زندگي آزاد باز نمي گردد، مگر در بستر مرگ . اين سير تحول انكيدو را به جرأت مي توان سير تكامل انسان از غار نشيني و بدويت تا دامداري و سر انجام شهر نشيني و مدنيت ناميد .


    براي همين است كه سومري ها را پايه گذاران دانشهاي جامعه شناسي و مردم شناسي ناميده اند . انكيدو در اورك با گيل گمش پنجه در پنجه مي اندازد . مغلوب نيمه خدا مي شود و در حلقه يارانش در مي آيد .همنفس و هم قسم با هم به رشادت ها و دلاوري ها مي پردازند . گاو خدايان را سر مي برند و ايزد بانو« ايشتار»، الهه عشق را به خشم مي آورند . او شكايت به آسمان ، در درگاه ايزدان مي برد .
    مقدر مي شود يكي از دو مرد جنگي قرباني شود . قرعه به نام انكيدو،مي افتد ومرگ ، اين همنفسي را در دم قطع مي كند و گيل گمش را پريشان حال و متحي٧ر بر جاي مي گذارد . پهلوان با خود مي انديشد: « اكنون كه انكيدو، او كه آنچنان والايش مي داشتم به خاك سپرده شده و من نيز سرانجام خواهم مرد و به ژرفاي خاك سپرده خواهم شد، پس ديگر چگونه مي توان آرام گرفت؟ »
    در دنياي باستان جهان را به سه مرتبه كيهاني :زيرين، زمين،آسمان تقسيم مي كردند . آسمان اريكه قدرت ايزدان، زمين محل زندگي آدميان و جهان زيرين ،جايي پاكيزه اما تاريك كه فرشتگان آن ديو رخساره اند و در ميان آنها ابوالهول، حيوانات نيمه شير و نيمه شاهين و موجوداتي عجيب كه فقط دست و پايشان انساني است وجود دارد . جهاني كه به خانه اي تشبيه شده تاريك و خوراك جماعتش خاك و گوشت تنشان از ِگل ،جامه اي همانند پر پرندگان و بر در و َبست آن خانه خاك، خاموشي و فراموشي آرميده است. جايي كه مأمن بزرگاني بي نام است كه به سبب لغزشهاي خود از آسمان رانده شده اند واكنون گروه داوران زيرين جهان را مي سازند.
    دنيايي ناشناخته مملو از انديشه هاي ترس آميز انسان، همچون جن وانس و پري. حماسه گيل گمش همشكل و همرنگ و همسنگ بسياري از متون ادبي بزرگ جهان است . هم تأثير گذاشته و هم تأثير گرفته . ماجراي سيل در حماسه گيل گمش با ماجراي سيل در تورات برابري مي كند .« نوح» پيامبر در فرهنگ بابل«اوته- نه- پيش تيم» مي شود كه جاودانه است و بر روي دريا ها مستقر . اما با وجود اين شباهتها اين دو داراي پاياني متفاوت هستند كه اين نيز بي شك از تفاوت پرستش ايزد يكتا و نيايش خداياني ساخته و پرداخته انگارش انساني هستند، سرچشمه مي گيرد.
    از تأثيرات اين اثر مي توان همسويي و همشكلي كساني چون :هركول، آشيل، اسكندر، اديسه و ... نام برد كه از جمله آنان هركول داراي وجه شباهتهاي بي شماري است . هر دو ريشه اي خدايي دارند، هر دو داراي دوست و ياور خوبي هستند (گيل گمش ياوري چون آنكيدو و هركول رفيقي مانند «يولاآ» ) ، الهگان بر هر دو بلا نازل مي كنند (بر گيل گمش ايشتار و بر هركول « دي يا نيرو هرا » )، هر دو قهرمان شير مي كشند و گاو مقدس آسماني را از بين مي برند، گياه سحر آميز جاودانگي را مي يابند،از جزيره مرگ ديدن مي كنند و .... تشابه حركت گيل گمش بر روي آب تا رسيدن به اوته - نه- پيش تيم همچون حركت«اديسوس» از روي اقيانوس تا رسيدن به« چيرچه » و يا حركت « دانته» با زورق و زورق بان در بخشي از دوزخ .
    اما تفاوت اينها در اين است كه گيل گمش در دنياي زندگان جايي كه خورشيد هر شب فرو مي رود و روز به در مي آيد، اتفاق مي افتد و او سعي در گذر از مرز بين ناشناخته ها با شناخت پذيري گيتي را دارد . اما در دانته و اديسه اين حركت در دنياي مردگان اتفاق مي افتد بسياري از منتقدان ادبي معاصر گيل گمش را قهرمان پسا مدرن مي دانند . از فرماليستهاي روسي تا بورخس و كالوينو همه بدين باورند كه ادبيات كليت بي نقص و تام و تمامي است كه« در آن هيچ چيز ناپديد نمي شود، هيچ چيز آفريده نمي شود، همه چيز دگرگون مي شود » بنابراين هرگز چيز نويي نمي نويسند، بلكه گفته ها و نوشته ها را تكرار مي كنند و دوره هايي را از سر مي گيرند و به شرح آنچه گذشته و نوشته شده مي پردازند .


    كليت اثر تراژيك است . سلوك آدمي است از بدويت تا رسيدن به كمال . آنجا كه چشمش به حقايق دنياي زيرين و زمين باز مي شود و از مرزهاي جهل مي گذرد و به آبادي علم مي رسد. حماسه گيل گمش نمونه كامل و بارز ادبيات باستان است و فلسفه انسانهاي باستان در مورد مرگ و زندگي . مرگ تكرار مكرر حقيقتي كه به زندگي آدمي سايه افكنده و راه گريزي نيست مگر جاودانه شدني از جنس جاودانگي گيل گمش كه پس از هزاران سال هنوز زنده و با طراوت از ميان هزاران خشت نبشته سر بر آورده و در ميان انواع فرهنگ ها و قوم ها و مليت ها به زبانهاي مختلف تفسير، تعريف و ترجمه شده است .
    در ايران نيز اولين برگردان گيل گمش متعلق است به « دكتر داوود منشي زاده» كه توسط انتشارات «فرهنگ سومكا» در سال 1333 چاپ شد . احمد شاملو بر اساس همين ترجمه ، متني به فارسي روز، سليس و روان، تسلسل وار و جدا از ترجمه خط به خط در شماره ي 16 كتاب هفته (اول بهمن 1340 خورشيدي) به چاپ رسانيد .
    « پهلوان نامه گيل گمش» هم برگردان وتأليف « دكتر حسن صفوي» در سال 1356 در انتشارات امير كبير به چاپ رسيده . اين كتاب داراي مقدمه بسيار ارزشمند و محكمي است كه شاملو هم در مقدمه چاپ جديد كتاب از آن بهره فراوان جُسته . از ديگر برگردانهاي اثر يكي توسط « دكتر مهدي مقصودي » در «نشر گل آفتاب مشهد» و ديگري «گيل گمش حماسه ي بشري» نوشته ي « زهرا چاره دار» منتشر شده توسط « نشر جهاد دانشگاهي هنر» در سال 1374 را مي توان نام برد . دو كتاب ارزشمند « پژوهشي درمرگ وناگزيري مرگ گيل گمش» نوشته ي«پانيك بلان» و« پژوهشي در اسطوره ي گيل گمش و افسانه اسكندر» نوشته ي «دكتر جلال ستاري» از نشر مركز هم جزء آثار ارزشمند پژوهشي و تحقيقي در مورد اين حماسه است. و اما ترجمه ي احمد شاملو ،اين كتاب داراي دو روايت مستقل از حماسه گيل گمش است .
    روايت اول برگردان كامل از نسخه ي نينوا و روايت دوم همان برگردان سليس و روان شاملو كه قبل تر ها در كتاب هفته به چاپ رسيده بود،است . ترجمه شاملو در شعر ملل ديگر، براي تمامي اهالي ادبيات مشخص ومبرهن است. ترجمه هاي درخشاني از آثار شاعراني بزرگ چون لوركا، پره ور، پاز، بيگل، هيوز و... . از آنجا كه ساختار نگارشي در اين حماسه همچون شعر داراي بند هاي كوچك و متوالي است ، شاملو آنرا همچون ترجمه هاي شعري ، دقيق ، سليس و روان به فارسي برگردانده .
    چاپ گيل گمش نيز فرجامي چون « دُن آرام » پيدا كرد . اين اثر ارزنده در زمان حيات بزرگ مرد ادبيات ايران اجازه ي چاپ نيافت و با تأخيري سي و پنج ساله نسبت به ترجمه روايت اول و چهل و دو سال در چاپ مجدد روايت دوم (گيل گمش كتاب هفته) اتفاق افتاد .
    به راستي شاملو چه خوب درك كرده بود مرگ را و ميرايي آدمي را و چه خوب جاودانه كرد خودش را و نا ميرايي اش را در خلال هر اثرش، كه زنده بودنش را سطر به سطر فرياد كنند . آنجا كه شاملو در «در آستانه» مي گويد: « چرا كه در غياب خود ادامه مي يابي و غيابت حضور قاطع اعجاز است » و يا انسان را «دشواري وظيفه » مي داند و دنيا را و فرصت را «كوتاه بود و سفر جانكاه بود/ اما يگانه بود و هيچ كم نداشت » مي داند و در پايان جايي كه چون گيل گمش با دنيايي علم و شعور كه از رفتن و رسيدن تا مرز فهميدن شكل مي گيرد، فهميده و استوار با پاهاي محكم و با زباني كه فرياد است و در پس خستگي اين همه رهروي ، فريادي خاموش بر مي آورد:« به جان منت پذيرم و حق گذارم ! چُنين گفت بامداد خسته .»
    ناميرايي از پس مرگ،

  8. این کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #47
    آخر فروم باز Sharim's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    A Stairway To Heaven
    پست ها
    2,352

    پيش فرض

    با تشکر فراوان از جلال (Sise ) عزیز مطالب فوق رو به صورت pdf در آوردم . از این جا میتونید دانلودش کنید :

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    موفق باشید ...


  10. 4 کاربر از Sharim بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #48
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    پست ها
    182

    پيش فرض

    با تشکر ویژه از فرانک خانوم که این همه فعالیت میکنن من این اطلاعات رو هم اینجا هم در بخش دانلود کتاب میزارم

    --

    کهن ترین حماسه ی بشری
    مترجم لوحه های میخی: جرج اسمیت
    ترجه به آلمانی: گئورگ بورکهارت
    ترجمه به فارسی: داوود منشی زاده
    حماسه ی گیلگمش در خط میخی به طور ناقص برای ما باقی مانده. غالب قطعات آن در کاوش‏های کویونجیک، محل‏نینوای قدیم، به دست آمده و جزئی از کتابخانه ی بزرگ الواح گلی پادشاه آشور، آشور بانیپال، را تشکیل می‏داده.اصل داستان بسیار قدیمی است و بایستی، در دایره ی فرهنگی شنعاری - اکدی به وجود آمده باشد. شنعارها(سومرها )قبل از بابلی‏ها در سرزمین دجله و فرات مسکن داشتند و خط میخی را آنها اختراع کرده‏اند. متن اولیه ی‏داستان از روی قراین باید در 2400 سال قبل از مبدأ تاریخ تنظیم شده باشد. سپس با خط میخی و زبان ادبی (شنعاری- اکدی )به بابلی‏ها میراث رسیده دائم از نو تکرار شده، تزیینات تاره یی یافته، و ظاهرا به ضرر ماهیت داستان، زوایدنجومی، تاریخ‏های معاصر و تمایلات عامیانه بر آن افزوده گشته است. تا این که در قرن ششم پیش از میلاد با حشو وزواید بسیاری در دولت آشور بر الواح گل پخته نوشته شده. زوایدی که داستان سرایان بعدی بر آن افزوده‏اند، عظمت‏سادگی ان را خراب کرده. آشور شناسان قطعات موجود را مورد مطالعه قرار داده و ترجمه کرده‏اند. کسانی که از نظرعلمی و زبان‏شناسی توجه به این حماسه دارند، باید به کتاب‏های زیر مراجعه کنند:
    jensen p. assyrobabylonische mythen und epen 0091
    das gilgamesch epos 6091
    و همچنین ترجمه a. vngnad با حواشی h. gressmann و نیز schott albert از شاگردان ینسن درکتاب das gilgamesch epos 4391 سعی کرده، آن چه موجود است، صحیحا ترجمه و افتاده‏ها را باقراین و تصورات مرمت کند.
    جای تأسف است که این حماسه را، که در سادگی و عظمت بایست در زمره ی مهم‏ترین آثار ادبی جهانی حساب‏شود، جز اهل فن دیگران کم‏تر می‏شناسند. ارزش داستان گیلگمش می‏تواند چنان که بایست تقدیر شود، اگر موضوع‏تاریخی، چنان چه نیچه می‏گوید، به معنای بنای یادبود به کار رود، یعنی با آزادی کامل تخیل در قالب واحدی ریخته‏شود. قالب ریزی موجود فقط از نظری شاعرانه تهیه شده، سعی بر این بوده تا داستان قدیم اصلی با سادگی عناصربدوی انسانی نمودار شود. هر جا سطور متن میخی موجود بوده، ترجمه ی دقیق آن ذکر شده.
    برای آشنایی با جهان بینی شرق قدیم با نظر به حماسه ی گیلگمش به این اثر نویسنده رجوع کنید. تغییر شدید ازمنه‏ی افعال، که توجه خواننده را فورا جلب می‏کند، به عمد چنان که در متون اصل بوده، نگهداشته شده.
    این داستان برای همه ی کسانی نوشته شده که پیوسته از بازی‏های کهنه اما جوان تخیل لذت می‏برند. تخیلات‏شاعرانه انسان را از بند رنج می‏رهانند.

  12. #49
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    پست ها
    182

    پيش فرض

    تاریخچه این افسانه 1


    در سال 1854 در (قصر بلور) هاید پارک لندن، موزه‏یی دایر شد و در آن دو تالار و جلو خان عظیمی را از جلال وشکوه شرق قدیم (آشور )در معرض نمایش گذاشتند: تالار تشریفات و دربار شاهانه، گاوهای بال دار با سر انسان باکاشی‏های رنگی براق، گیلگمش (پهلوان پیروزمند، آن که از سختی‏ها شادتر می‏شود،) در حالی که شیری را می‏کشد،تصاویر شکار و جنگ، همه از بیست قرن پیش، از سلطنت آشور بانیپال.
    این نمایشگاه را اوستن هنری لایار ترتیب داده بود، که در سال 1839 بی پول و تنها به همراهی مستخدمی خود را به‏موصل رسانیده بود. سه سال قبل از ترتیب نمایشگاه قصر بلور لندن، معاونت وزارت خارجه‏ی انگلیس را به او سپرده‏بودند.
    لایار در آن وقت سی و چهار سال داشت. و در سن چهل و سه سالگی وزیر ساختمان‏های عمومی شد.
    در مسافرت سال 1839 خود، لایار به محلی می‏رسد، که کنسوفون ان را لاریسا می‏نامد:
    (جرم عظیم بدون شکلی، که با گیاه پوشیده و در هیچ جایی آثار دست انسانی را نشان نمی‏دهد. مگر آن جاها، که باران‏زمستانی دره هایی بریده و شسته و بدین ترتیب محتویات آن را آشکار کرده. )
    (در میان عرب‏ها این افسانه شایع بود، که در این ویرانه‏ها اشکال عجیب و غریبی از سنگ سیاه وجود دارد.)
    تپه ی نمرود از حیث عظمت و نام، نظر او را بیش از هر جای دیگری جلب کرد. چه نام نمرود در تورات وجود داشت:
    (و پسران حام کوش و مصرایم و فوط و کنعان و پسران کوش... و کوش نمرود را آورد او به جبار شدن در جهان شروع‏کرد وی در حضور خداوند صیادی جبار بود از این جهت می‏گویند مثل نمرود صیاد جبار در حضور خداوند و ابتدای‏مملکت وی بابل بود و ارک و اکدوکلنه در زمین شنعار از آن زمین آشور بیرون رفت و نینوی و رحوب عیر و کالح را بنانهاد و ریسن در میان نینوی و کالح و آن شهری بزرگ بود.)
    چندین سال بعد لایار توانست دوباره به این محل بیاید و به کاوش بپردازد.
    پاییز سال 1849 لایار در ساحل مقابل موصل در کویونجیک بزرگترین قصر نینوا را پیدا کرد. نینوا دوره‏ی جلال وعظیمت خود را در سلطنت آشور بانیپال دید. تا آن زمان شهر کوچکی بود، که به نام الهه ی (نین )ساخته شده بود. وپس از آشور بانیپال در زمان سلطنت پسر او سین - شار - ایشکون بود که هوخشتره (کواکارس )پادشاه ماد این متروپل‏دنیای قدیم را به تل خاکی تبدیل کرد. نام نینوا در خاطره‏ی بشریت با خونریزی‏ها، ظلم‏ها، وحشت‏ها و غارت‏ها توأم‏مانده است: بی رحمی سربازان غارتگر آشوری حد و حصر نداشت.

    --

    در دو تالاری که بعدها لایار کشف کرد، به کتابخانه‏یی بر خورد. کتابخانه‏ای مرکب از سی هزار کتاب بر الواح گلی، این‏کتابخانه الواحی کشف شدند، که از نظر ادبی ارزش فوق العاده‏یی داشتند. نخستین حماسه‏ی بزرگ تاریخ، افسانه ی‏گیلگمش (پهلوان جلیل وحشتناک )- که دو سوم او خداست و یک سوم او آدمی - در این جا به دست آمد.
    الواح جدید را مرد دیگری بنام هرمز در سام به دست آورد، که از کلدانیان موصل بود و بعد از آن که لایار کاریر سیاسی‏خود را شروع کرد، جانشین او در حفریات نینوا گردید.
    قرائت این الواح به وسیله‏ی جرج اسمیت صورت گرفت، داستان گیلگمش و رفیق بیابانی او، انکیدو را دنبال کرد.ناخوشی و مرگ انکیدو را خواند، ترس گیلگمش از مرگ را دید و این که گیلگمش چگونه به دنبال (زندگی )می‏شتابد،تا به آن جا می‏رسد که گیلگمش نزد اوت ناپیشتیم می‏رود. در این جا داستان قطع می‏شود. بایست با کاوش‏های‏جدیدی بقیه‏ی الواح گلی را یافت. روزنامه‏ی دیلی تلگراف برای کسی، که بقیه‏ی الواح گیلگمش را پیدا کند، هزار(گینه )جایزه تعیین کرد.
    اسمیت به کویونجیک مسافرت کرد و حقیقتا در تصادف اعجازآمیزی بقیه‏ی الواح را به دست آورد. 384 قطعه‏ی‏دیگر با خود به انگلستان برد، که شامل داستان اوت ناپیشتیم دور (نوح پیغمبر) و شرح طوفان بزرگ بود.
    این کهنه‏ترین حماسه‏ی بشری را به فارسی برگرداندم، چه قدرت خام طبیعی، نیروی عظیم زندگی، انسان به صورت‏عنصر از آن نمودار و هویداست. آثار جدایی انسان از عالم کل کم‏تر در آن دیده می‏شود. انسان منتزع از طبیعت حق‏زندگی را از خود سلب می‏کند. کوشش‏های قرن بیستم شاید، قسمت بزرگی در این راه بوده، که زمینه‏ی طبیعی‏زندگی‏یی، که از زیر پای انسان کشیده شده بود، دوباره به جای خود برگردد.
    سعی کردم، مطلب و قالب باهم تطبیق کنند. تا چه حد موفق شده‏ام؟ داوری آن با خواننده عزیز است.


    تهران تیر ماه 1333
    دکتر د.منشی زاده

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •