قمرالملوك وزيري - بزرگ بانوي آواز ايران

سالهاي واپسين دوره قاجار نقطه اوجي گرانقدر در تاريخ چند هزار ساله موسيقي ايران به شمار مي آيد. در همين سالهاست که نوزاد دختري پا به عرصه گيتي مي گذارد که بعدها يگانه خواننده طراز اول قرن اخير ايرن خواهد شد. تاريخ تولد دقيق او مشخص نيست.برخي 1282 و بعضي ديگر 1284 شمسي دانسته اند. زادگاه وي نيز به گفته اي تاکستان قزوين و به قولي متفاوت کرمان بوده است. ولي سال 1284 در تاکستان تا حدودي به واقع نزديکتر مي نماياند. پدرش سيد حسن چند ماه قبل از بدنيا آمدن قمر فوت مي کند و مادرش طوبي خانم هم در هشت ماهگي از دست مي دهد. در حقيقت قمر در کودکي رنگي از پدر و مادر به خود نديد لذا پس از مرگ آنها توسط مادربزرگش خير النساء (افتخار الذاکرين) سرپرستي شد. از همان کودکي به دليل حضور در محافل و مجالس روضه به همراه مادربزرگ به موسيقي و آواز علاقه مند شد و در سنين حدود 6 سالگي گاهآ در برخي موارد مادربزرگ را همراهي مي کرد و حتي خودش به تنهايي مي خواند. مدّتها گذشت دختري شده بود حدودآ 16 ساله، صداي خوشي داشت و ترانه ها و تصانيف آن روزگار را که غالبآ آهنگهايي از مرحوم درويش خان به همراهي اشعاري از ملک الشعراي بهار بود، زمزمه مي کرد تا آنکه .....
در حدود سال 1299 شمسي شبي در محفل عروسي نوازنده تاري به همراه آوازخوان و يک نفر ضربگير مشغول اجراي برنامه در باغي مصفا بود. حضار طلب تصنيفي در خواستي مي کنند تا نواخته شود و اين را توسط قمر به گوش نوازنده تار مي رسانند. قمر هم خود، بر حسب خواهش اطرافيان بهمراه تار شروع به خواندن آن تصنيف افشاري مي کند. با مطلع: بيا مرغ حق امشب فغان نماييم ~ فغانها ز جور زمان نماييم
در ميان حاضران مردي خود را به قمر مي رساند و از او مي پرسد: دختر جان اسمت چيست؟ مي گويد: قمر، آن مرد مي گويد صداي خوبي داري و بايد روي دستگاههاي موسيقي به درستي کار کني. اين تصانيف را چگونه آموختي؟ قمر هم مي گويد با شنيدن و تکرار.سپس آن مرد که کسي نبود جز آهنگساز و نوازنده گرانقدر تار، استاد مرتضي خان ني داوود، تار از دست مرد نوازنده مي گيرد و بهمراه آواز قمر شروع به نواختن مي کند. صداي گرم و رساي قمر به همراه تار شيواي مرتضي خان آنقدر مطلوب طبع حضار مي افتد و برايشان کف مي زنند که عروس و داماد ناراحت مي شوند. اينست آغاز زندگي هنري قمر الملوک.
استاد ني داوود در اين مورد مي گويد:"آن شب (عروسي) به قمر گفتم صدايش را بشناسد، گفتم اگر به موسيقي ايراني مسلّط شوي، بي رقيب ترين خواننده زمانه ات خواهي شد. بعد از آنکه از قمر جدا شدم تمام شب را به ياد او بودم. ديگر دلم نمي آمد براي کسي تار بزنم. در خانه ام که در انتهاي خيابان فردوسي بود، چند اتاق را به کلاس موسيقي اختصاص داده بودم و تعدادي شاگرد داشتم امّا ديگر هيچ صدايي برايم دلنشين نبود و با علاقه سر کلاس نمي رفتم. چند بار تصميم گرفتم که به سراغش بروم، اما هيچ آدرسي نداشتم تا آنکه دو ماه بعد، بعد از ظهر يکي از روزها توي حياط قاليچه انداخته بودم و در سينه کش آفتاب با ساز ور مي رفتم که يک مرتبه در حياط باز شد. ديدم قمر مقابلم ايستاده است، بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات مي گشتم که گفت:"آمده ام موسيقي را ياد بگيرم." از همان روز شروع کرديم. خيلي با استعداد بود هنوز من نگفته تحويلم مي داد و وقتي رديفهاي موسيقي را ياد گرفت صدايش دلنشين تر شد."
از اين به بعد است که کار هنري اين دو نابغه عصر آغاز مي شود.قمر لطايف و ظرايف گوشه ها را از استاد خود فرا مي گيرد تا بدانجا که چند سال بعد (1306 شمسي) کمپاني هاي ضبط صفحات گرامافون با شنيدن شهرت کنسرتهاي متعدد قمر در تهران (بيشتر در گراند هتل لاله زار) و ساير شهرستانها براي ثبت و ضبط آواي او به تهران مي آيند.
يکي از اولين کنسرتهاي قمر (و شايد هم اولين) با همراهي ابراهيم خان منصوري و مصطفي نوريايي (ويلن)، شکرالله قهرماني و مرتضي ني داوود (تار)، حسين خان اسماعيل زاده (کمانچه) و ضياء مختاري (پيانو – پسر عموي استاد علي تجويدي) در گراند هتل برگزار شد. در همين کنسرت بود که وي براي اولين بار تصنيف جاودان مرغ سحر را خواند.(آهنگ از ني داوود- شعر از بهار).
ني داوود در اين مورد مي گويد:"همين کنسرت، قمر را به مردم معرفي کرد. بعد از پايان کنسرت، هرکس، ديگري را مي ديد از قمر مي گفت و مي پرسيد. ترانه هايش را حفظ مي کردند و مي خواندند. بعد اين کنسرت قرار شد در سينما پالاس که جاي بيشتري داشت کنسرت بدهيم، شبي که اين کنسرت برگزار شد، از چهار راه اسلامبول تا چهار راه لاله زار جمعيت بند آمده بود. صندلي ها چند ساعت قبل از آغاز کنسرت پر کرده بودند و در کنار صندليها صدها نفر ايستاده بودند. وقتي به خيابان اسلامبول رسيديم راه عبور نداشتيم، در سينما را بسته بودند اما مگر مردم مي رفتند. رفت و آمد مختل شده بود. بالاخره روي سن رفتيم و قمر همان ترانه اي را شروع کرد که در شب عروسي خوانده بود. اين ترانه آنقدر بر دل مردم نشست که سالها بر سر زبانها بود. از همان شب قمر با مردم يکي شد و تا آخرين لحظات زندگي نيز از مردم فاصله نگرفت. براي مردم مي خواند و براي مردم زندگي مي کرد. آنچه داشت متعلق به همه بود و آنچه را به خاطر صداي بي نظيرش مي گرفت بي دريغ بين مردم تقسيم مي کرد."
در ابتدا کمپاني His Master’s Voice (هيز مسترز ويس) از انگستان به ايران آمد و اولين صفحات را از صداي قمرالملوک(که اکنون به دنبال نام خود کلمه وزيري را کسب اجازه از استاد بي دليل تار کلنل علينقي وزيري افزوده بود.) ضبط کرد. محتواي اين صفحات بيشتر تصانيف قديم، آهنگهايي از ني داوود و نيز آواز تنها با تار و ويولن بود که به همراهي تار مرتضي خان و يولن برادرش موسي ني داوود اجرا مي شد. البته به دليل اينکه در آن زمان ضبط صفحات به طريقه اکوستيکي (بدون نيروي برق جهت افزون سازي صدا) انجام مي شد، از نظر کيفيت صوت و رسايي صدا چندان مطلوب نيست. پس از آن، کمپاني پوليفون بود (1927 با برچسب قرمز رنگ، آلمان) که بيشتر آواز قمر بهمراه تار امير ارسلان درگاهي و يا تصانيفي از امير جاهر را در بر داشت. در يکي از اين صفحات، قمر را حسين خان باحقي با ويولن همراهي کرده است. آوازي است در ابوعطا و حجاز که مطلع آن شعري از مرحوم ميرزاده عشقي است.: هزار بار مرا مرگ به از اين سختي است ~ براي مردم بدبخت مرگ خوشبختيست .پس ازدو سال(در سال 1308 شمسي) مجددآ ضبط صفحات آغاز شد که اينبار با تکنيک ضبط به طريقه برقي بر کيفيت و روشني صدا بسي افزوده شد و آثار جاودانه تري در خود جاي دادند و اين امر تا سالهاي مياني دهه دوم قرن حاضر(شمسي) ادامه يافت و کمپاني هاي ديگري چون پارلوفون، اويون و باز هم پوليفون (1929 برچسب زرد – در کنار صفحات نوشته شده بود: با برق پر شده) به صبظ آثار گرانقدري از اين هنر مند بزرگ مشغول شدند.
قمر در برخي صفحات نيز به همراه تار قوام – تار ميرزا حسن خان اعتضادي و فلوت يعقوب خان رشتي آواز خوانده است. قدرت حنجره به همراه گرمي صدا و سرعت و تنوع زياد در غلت ها و تحريرها از ويژگي هاي منحصر بفرد صوت اوست. قمر در بعضي موارد هم به بازخواني برخي تصانيف عارف قزويني پرداخته که به جذابيت آنها صد چندان افزوده است. از جمله اند:"گريه کن که گر سيل خون گريي ثمر ندارد" در مايه دشتي، "اي دست حق پشت و پناهت باز آ" در مايه افشاري، "چه شورها که من بپاز شاهناز مي کنم" در شور و چند تصنيف ماندگار ديگر که از جمله اين آثار است.
از بهترين تصانيفي که قمر در صفحات گرامافون خوانده است مي توان به "ز من نگارم" در ماهور از درويشخان با شعر بهار، "موسم گل" در مايه دشتي با شعر وحيد دستگردي و اهنگي از موسي معروفي، "شاه من رحمتي به حال زارم" در مايه اصفهان با آهنگي از ني داوود و شعر پژمان بختياري، "شمع و پروانه" با شعر سعدي و آهنگ ني داوود در بيات زند و چندين تصنيف زيباي ديگر که بيشتر آنها ساخته ذهن خلاق و پنجه توانمند استاد مرتضي ني داوود است اشاره کرد.از تصانيفي هم که ساخته مرحوم امير جاهد بوده و به همراه تار درگاهي اجرا کرده مي توان به "امان از اين دل" در سه گاه براي فوت ايرج ميرزا، "در ملک ايران" در مايه دشتي، "هزار دستان به چمن" در چهارگاه، "بهار است هنگام گشت" در بيات زند، "به گردش فروردين" بياد مرحوم درويش در ماهور و دهها تصنيف دلنشين ديگر اشاره کرد که هم شعر و هم موسيقي هر يک را هنرمند گرانمايه شادروان محمدعلي امير جاهد ساخته بود.
وسعت صدا : وسعت صداي قمر در اجراي تحريرها در بم و اوج نشانه توان او در خوانندگي بود. حدود راحت آواز او براي اجرا و خواندن تزيينات ملودي آواز مانند تحريرهاي مختلف و تکيه هاي مسلسل و غيره در تونهاي پيرامون Sol3 و Sol4 يعني حدود فرکانسهاي 293HZ تا 785HZ بود. به همين مناسبت عشاق دشتي با اصفهان را غالبآ در پرده بم نمي خواند و تحريرهاي آن را در اوج صدا يعني نوت Si3 تا نوت Fa4 مي توانست ادا کند.در گوشه هايي مانند حجاز يا عراق اوج صداي او به خوبي نمايان مي گشت و در خشندگي خود را ظاهر مي ساخت. از اين جهت از خوانندگان قديم زن فقط روح انگيز با او قابل مقايسه است.
طنين : طنين صداي قمر خاص او بوده است. چون از اول با ساز پرده دار (تار) تمرين کرده بود نوتهاي گام را به خوبي ادا مي کرده و بر اثر نوع بازتاب موطبوع صوت تارهاي صوتي فوق حنجره، آواز او زنگ و درخشندگي خاصي داشت.
قدرت : قدرت صداي قمر به طنين صدايش بستگي داشت، برخي از خوانندگان بعدي که در راديو به اجراي برنامه مي پرداختند، اکثرآ بر اثر وجود ميکروفن و دستگاههاي تقويت کننده کمبود دامنه صداي خود را با نزديک خواندن در ميکروفن جبران مي کردند، در حاليکه صداي پردامنه قمر گاه در هواي آزاد و سکوت شب تا فواصل زياد شنيده مي شد. در چنان اوجي صداي او هيچگاه شکستگي حاصل نمي کرد و از نوتهاي اصلي خارج نمي شد بلکه تحرير ها را بدون فشار با راحتي و بطور مطبوع ادا مي کرد.
صداي قمر وسيع، با حال، توانا و داري تحريرهاي متنوع بود و ضمن مهارت در اجرا، داري روح بيان و بليغ بود. او تحريرها را در محدوده صداي خود (متسو سوپرانو) به راحتي اجرا کرده است. صداي او داراي حالت دليري، خوش باطني، وسعت نظر و آزادگي بود. فضاي صوتي گلو و دهان و غنه او به گونه اي بود که هارمونيکهاي مطبوع باصوت بنيادي تلفيق شده را به صورت صوت دلپسند عرضه مي کرد. قمر قواعد تنفس صحيح را به هنگام خواندن با قريحه طبيعي دريافته بود و به کار مي بست.
در ارديبهشت سال 1319 که راديو تهران به دست ولايت عهد آن زمان افتتاح شد از هنرمندان دعوت به عمل آمد تا به اجراي برنامه به صورت زنده (علاوه بر پخش صفحات گرامافون) بپردازند. از اين زمان نيز آواي شور انگيز هزاردستان بوستان موسيقي ايران به همرا تار استاد ني داوود – تار کلنل وزيري – سنتور حبيب الله سماعي و ويولن زنده ياد استاد ابوالحسن خان صبا و تني چند از اساتيد وقت، به گوش تهرانيان و بعد هم شهرستانها رسيد. همکاري قمر از اولين روزهاي تاسيس راديو با آن رسانه شروع شد و بعدها هم با برادران معارفي (تار و ويولن) همکاري داشت و اين دوره به شنيده اساتيد، از دوران پختگي و کمال صداي قمر بوده است ولي متاسفانه اثري از آن اجراها در دست نيست. تا حدود سال 1334 که پس از بدعهدي ايّام و سکته قلبي با صوتي شکسته و غم گرفته از جور زمانه گاهآ قطعاتي را با تار استاد کمالي اجرا مي کرد. آخرين اثر راديويي او که بر روي نوارهاي ريل ( که تازه به آرشيو راديو آمده بود) صبظ شد آوازي است در مثنوي پيچ افشاري که با اين شعر مولوي خوانده شده است:
عاشقم بر لطف و بر قهرت به جد ~ وين عجب من عاشق هر دو ضد
از آن به بعد ديگر کسي از قمر اثري نشنيد. بيماري قلبي و سکته هاي توأم ديگر، آه از نهاد زني بر مي آوردند که زماني براي حضور در کنسترهايش سر و دست مي شکستند و از در و ديوار بالا مي رفتند. زني که شايد مي توان او را ثروتمندترين افراد در تاريخ ايران دانست ولي به دليل صفات والاي اخلاقي و انساني خاصي که در وجود او بود تمامي آنچه را در طول ساليان عمر هنري خود کسب مي کرد بي درنگ در اختيار نيازمندان و يتيمان و افراد بي بضاعت قرار مي داد.
آقاي بديع زاده نقل مي کرد:"قرار بود نماينده کمپاني پليفون که براي اولين بار صداي قمر را در صفحه ضبط کره بود مبلغي به عنوان حق الزحمه به قمر و آقاي اميرجاهد بپردازد. نماينده کمپاني به عذر اينکه اعتبار موجود تمام شده است مسأله پرداخت دستمزد را به فرصت ديگري موکول کرده بود و موضوع توسط آقاي اميرجاهد دنبال مي شد.
روزي قمر و اميرجاهد که از ساختمان کمپاني پليفون مراجعت مي کردند، به کوچه اي مي رسند که چند طفل بي سرپرست و يتيم مشغول گدايي بودند. قمر پولي به آنها ميدهد و از حال يک يک آنها جويا مي شود. وضع رقّت بار اين کودکان قلب حساس و رؤوف قمر را به درد مي آورد و به امير جاهر مي گويد:"بيا اين بچه ها را ببريم و پرستاري کنيم." اميرجاهد پاسخ مي دهد:"حالا که اصرار داري بگذار وقتي پول صفحات را از کمپاني گرفتيم اين نيت را عملي کنيم." قمر اين پيشنهاد را مي پذيرد و کودکان را اميدوار مي سازند و مي گذرند. اين نخستين اقدامي است که قمر بنا به نياز دل و خصيصه انسان دوستي اش با اولين عايدي خود بدان دست مي زد.
آقاي بديع زاده باز هم نقل قول مي کند:"زن و مرد تنگدستي از استيصال و درماندگي دختر دو ساله خود را سر راه مي گذارند و خودشان در گوشه اي او را زير نظر مي گيرند. قمر اين طفل را مي بيند و دلش به حال او مي سوزد و او را به منزل مي برد و به تربيتش مي پردازد. چند روز بعد، پدر دختر به ديدار قمر مي رود و مبلغي از وي مي گيرد و شرط مي کند که ديگر به ديدن دخترش نيايد. دخترک بزرگ مي شود و به رشد مي رسد. روزي همان مرد تهي دست به منزل قمر مي آيد و مي گويد آمده ام دخترم را بگيرم. قمر پس از صحبتهاي بسيار پيرمرد را راضي مي کند که پنجاه تومان بگيرد و از حق خود صرفنظر نمايد.
در شماره 74 مجله ايران شرحي درباره مجلس عروسي همين دختر نوشته شده که نقل آن در آنجا بي مورد نيست:"قمرالملوک وزيري ماه درخشان هنر ما شبي در عروسي دختري که از سر راه برداشته و بزرگ کرده و به خانه شوهر مي فرستاد مجلس آرا بود. اواسط شب داور وزير عدليه وقت به سراغ قمر مي فرستد و او را به خانه اش مي خواند. قمر نمي پذيرد. داور کلاه پهلوي مرسوم آن زمان را از ليره پر مي کند و برايش مي فرستد که بيايد.
مجلس عروسي در حياط برگزار مي شد و قمر کنار چاه بزرگ و پر آبي ايستاده بود و آواز مي خواند، کلاه پر از ليره را گرفت و به چاه انداخت و گفت: من يک موي دخترم را به هزار ليره نمي فروشم و امشب مجلس دخترم را سرد نمي گذارم."
در حدود 1309 ه.ش سفري به خراسان کرد و سرلشکر امان الله جهانباني از او تقاضا کرد براي کمک به آرامگاه فردوسي که قرار بود براي بزرگداشت هزارمين سال تولد شاعر ساخته شود کنسرت بدهد قمر پذيرفت. قمر مي گويد:"امير(جهانباني) به مناسبت کنسرت مذکور که به طور افتخاري آواز خوانده بودم از من تشکر کرد. با اينکه جهانباني براي ساختن آرامگاه فردوسي زحمت کشيد، با اين وصف بسياري از پولها را رندان خوردند. در آن سفر به زيارت آرامگاه کلنل محمد تقي پسيان که در زمان حياتش به او ارادت داشتم رفتم. از سفر خراسان آنچه دريافت داشتم يک قاليچه يادگاري بود که يکي از دوستانم (مرحوم استاد "عمو اقلي" مشهور ترين بافنده فرش در قرن اخير) بمن هديه داد و يک دست لباس افغاني که صولت السلطنه بيادگار سفر مذکور به من بخشيد. نويسنده مشهور عبد الرحمن فرامرزي در تاييد مطلب فوق مي نويسد:"شبي در مشهد کنسرتي داده بود. چهار هزار تومان از اين کنسرت در آورده تمامآ به خيريه داده بود." کدام خواننده است که امروزه چنين کاري بکند؟ 4000 تومان در سال 1309 !!! فقط حاصل يک شب کنسرت قمر. خودتان قضاوت کنيد و بدانيد مقام هنري و انساني چنين زني را.
و آخر بايستي قمر در اطاقي کوچک که که کف آن با حصير پوشانده شده و حتي داروهاي او را نيز دوستانش برايش تهيه مي کردند به ديار حق بشتابد.حتي او اين اواخر از دوستانش هم قرض مي گرفت تا به نيازمندان بدهد. آري چنين اند بزرگان ما: ستارگان هنر بس دميده اند و هنوز ~ شبان تيره عشاق روشن از قمر اشت (استاد جلال همايي).
قمر الملوک وزيري، اين بانوي هنرمند و قمري باغ الحان و نغمات ايران در ساعت يازده شب جمعه 14 مرداد ماه 1338 شمسي در سن 54 سالگي در حالي در بستر بيماري به لقاء محبوبش شتافت که دلهاي ماتم گرفته و اشکهاي لرزان دهها مرد و زن و پسر و دختر تحت تکلف وي (و در حقيقت به قول قمر پسران و دخترانش) پشت جنازه او بودند و بس. مزار او در ظهيرالدوله قرار دارد.
خودش مي گفت:من هيج نمي خواهم فقط هر وقت ياد من افتاديد لحظه اي چشمان خود را بنديد و بگوييد: قمر! روحت شاد.
وجه تمايز قمر را ميتوان چندين مورد برشمرد:
1- وسعت صدا در اجراي تحريرها در اوج و بم و استفاده از تحريرهاي متنوع و تكيهاي مسلسلوار و تلفيق صحيح شعر و موسيقي
2- برخورداري از تعليمات موسيقي و عدم شركت در مجالس مطربهاي زنانه
3- شناخت موسيقي آوازي و اينكه فقط ترانهخوان نبود
4- گرمي صدا و جذابيت خاص و قدرت زيادي كه در صدايش بود.
5- وجهه اجتماعي و مهرباني و سخاوت و ارتباط عميقاش با مردم، و اينكه هيچگاه زندگي مادي برايش اهميتي نداشت آنچنانكه در نهايت فقر درگذشت.
- قمر هميشه در زندگي خود به واسطه مخالفت با فعاليت موسيقايي زنان دچار گرفتاري و فشار هاي فراواني بود. اما هرگز در ادامه راهي كه شروع كرده بود، شك نكرد.
- قمر از نخستين هنرمنداني بود كه براي بزرگداشت يك هنرمند از كار افتاده كنسرت داد و عوايد حاصل را به او تقديم كرد. سنتي كه قمر بنياد نهاد تا زمان ما نيز باقي مانده است.
- روح الله خالقي درباره قمر مي نويسد: «هنرمندي كه تمام ثروتش را به فقيران بخشيده بود، در گوشه انزوا درگذشت و آنهايي كه ادعاي هنردوستي داشتند حتي در تشييع جنازه او هم شركت نكردند.»
بانو قمرالملوك در سوگ استاد صبا ميگريد
پس از سكته دوم، قمر را كه به كلي صدايش را از دست داده بود، به راديو دعوت ميكنند تا از او تجليل كنند اما قمر در تمام طول برنامه فقط اشك ريخت و جز چند كلمه چيزي بر زبان نياورد.
همه نوارهايي كه از او در راديو ضبط شده بود، چند سال بعد، با ورود دستگاه مغناطيسي ضبط صوت، پاك شدند و براي هميشه از بين رفتند. از قمر هيچ تصوير متحركي در دست نيست، تنها فيلمي كه قمر نقش كوتاهي در آن بازي كرده بود، چندين سال پيش در آتشسوزي يكي از سينماهاي قديمي تهران از بين رفت. از حدود 400 تا 500 صفحه كه از آثار قمر ضبط شده بودند، بسياري در گير و دار جنگ جهاني دوم نابود شدهاند!
اين بود شمهاي از زندگي بانو قمرالملوك وزيري، اولين خوانندهي زن ايران و كسي كه به حق او را "بانوي آواز ايران" نام نهادهاند.
روحش شاد، يادش گرامي باد
منبع: harmonia.ir