همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
این همه سختی و نامرادی سعدی
چون تو پسندی سعادتست و سلامت
(میخوام تا اونجایی که ممکنه از سعدی شعر بزارم )
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست؟
باسپاس *1987*
کلمه خیس میکنم برای هفت سین سال نو
برای سین اولم سلام تو
« لادن خدا بنده »
نه در جهان گل رویی و سبزهٔ زنخیست
درختها همه سبزند و بوستان گلزار
(سعدی : البته اگر کلمه رو قبول کنید .)
ای حسد موج زن بحر سیاه آمدی
خشت گل تیرهای ز آب جهنم بخیس
مولوی ... این درسته . چه از لحاظ لغوی و چه از لحاظ معنایی.
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
« حافظ»
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش
(سعدی)
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد
(سعدی)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)