اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

[F l o w e r]

خشتــــــ ـــ ـ می نهـَم ..
بــَر دیوار تنهائیـــم
با چوبـــــ ــ خطّ روزهـــایِ
عقــیمی
کـــ ه بوی سیبـــــ ـــ ـ هایِ
کـال می دهنـــد
و می اندیشــــــم ..
چـــ ه نـوبرانه می شدنــد
در فـَصل سُـرخ دستانتـــــ ـــ ـ !
و صدای یأس دستانــَم
کـ ه می پیچـــد
در عبــور از خشتی دیگــــــر ..

پرویــز

[Rainy eye]

نیمه های شب
تنهایی در موهایم می وزد
و بازوانم
برگ می ریزند از خستگی
سکوت می کنم
صدای عقربه ها
اشاره به آمدن تو میکنند
پلکهایم را در آغوش میگیرم
میخوابم...

[F l o w e r]

تــــو دور می شدی ..

سوی دلـــَــم می کاهیــد
خـَبرتــــــ ــ هَسـتـــ دلـــم نابیناستـــــ ــــ ـ ؟!

[fary jun]

تنهايي‌هايتان را پيش‌فروش نكنيد... فصل‌اش كه برسد به قيمت مي‌خرند........

[Pessimist]

نیمه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد

وز خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد

تا که جان دارم و از سینه نفس می آید

به تو و عشق تو ای یار وفا خواهم کرد. . .

[H.Operator]

درشتی میکند آهو
درون بیشه ی مرگي
که شیرش سخت رنجور است ...

[fary jun]

آغوشـــــــت غـــــــاری است
که وســــــــوسه میکند
همــه را برای پیــــــــامبر شدن !!!

[Puneh.A]

آسمان هم از غم ما بس پریشان حالی است
گریه شب های ابری مال آه من و توست

[mostafa 1981]

زیر چراغی سربلند
چشم بسته ام به دور خیابان
و تا صبح چرک مُرد
انتظارت ، کشیدن برگ انجیر به صورتم
رھا کن این حیای نانجیب را
این که پلک پَران حادثه باشد و باشی ،
بزرگی
برگرد
که سرم را بردارم از شانه ام
و بگذارم
در چارخانه ی پیراھنت بخوابد .

[Pessimist]

همین بود نهایت دلبستگی هایت؟
امیدی پوچ به پرواز قاصدک ها. . .
چه زیباست انتظار ، اما نه !!
پاییز دوست داشتن ها در راه است

برگ ریزان نگاهت در هم شکست کاخ انتظارم را
در این هجوم ظالمانه ی شب
صدای تو نشنید اعتراضم را
همین بود نهایت دلبستگی هایت؟

تلخی عبورت را ، نبود حضورت را باور نخواهد کرد
این عشق باور نخواهد کرد پاییز وجودت را
فردا که می آید بیدار می شوم از این خیال

سحر در راه است. . .