مشاعره

[Hazy]

سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من ،
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن ا ز يك پله ي متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد :
“دست هايت را
دوست مي دارم ”
دست هايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد ،مي دانم ،مي دانم،مي دانم
و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت

[magmagf]

تکرار می کنيم ترانه های غربت و دل تنگی را،
چنان که مادران دل تسليم سرنوشت
لالايی های آميخته به غم تنهايی خود را
در سرگيجه ی گهواره های خستگی می تنند.
در اين جهان رفت و آمدهای آشوب،
کودکی است بيدار که آوارگی را
چون خوابی پر هول و تکان از کابوس هر شب
چشم بسته می پايد.

[Hazy]

دل هر ذره را كه بشكافي---------------آفتابيش در ميان بيني

[Geeksboy]

شعر های فرمان فتحعلیان هم متن هاشو دارید؟

[Geeksboy]

ممنون میشم اگر بذارید

[Hazy]

شعر های فرمان فتحعلیان هم متن هاشو دارید؟

اينجا مشاعره است نه محل سفارش شعر باشه اگه پيدا كردم واست مي زارم

[Monica]

دل هر ذره را كه بشكافي---------------آفتابيش در ميان بيني

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم
وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نکنيم

[Hazy]

ما درس سحر در سر میخانه نهاديم----------------محصول دعا در ره جانانه نهاديم.

[Monica]

مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود.

[Hazy]

دل به اميد روي او همدم جان نميشود.................جان به هواي كوي او خدمت تن نميكند