تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 491 از 934 اولاول ... 391441481487488489490491492493494495501541591 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,901 به 4,910 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #4901
    اگه نباشه جاش خالی می مونه iranzerozone's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    Iran-Tehran
    پست ها
    274

    پيش فرض بیدل عشق

    بـا یک نگــــهت در دل تنگـــــــم شرر افتـــــاد

    از سِحـرِ دو چشمت به تن و جــــان اثر افتــــاد

    هوش از ســـر من رفت و مثــــال من عــــاشق

    صــد ها تن دیگـــــــر به رهت بی خبـر افتـــاد

    در ذهـــن من بیـــــدل آواره نگــنـجــــــیــد

    جز عشق جمـال تــــو که ما را به سر افتــــــاد

    تیـــــر از سر مژ گان تــو زخمی به دلـــــم زد

    کـــــز حیــرت دیـــــدار زدستــش سپر افتـــــاد

    هــر کوچــــه ی جـان را به تکـاپــوی تــو گشتـم

    از ضعـف٬ دگـــر پشـت تنــــم از کمـــر افتــــاد

    هــر لحظه که یـــــاد تو ز اندیشه گــــذر کــرد

    صــــد شعلـــه ی جانسـوز مرا در نظـــر افتـــــاد

    چــــون شمس فروزان شـــدم از آتش عشـــقت

    وز شــــرم به صد عجــــز به پــایم قمر افتــاد

    «واهب » دگر از عقل و فراست خبرم نیست

    تا دوش مرا مالـــــک جــانـــم بـــه بَـــر افتــاد

    صالحه وهاب واصل



  2. این کاربر از iranzerozone بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #4902
    داره خودمونی میشه r*a*m*i*n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    یاد او.....
    پست ها
    27

    پيش فرض

    این روز ها عجیب به رود خانه شباهت دارم...

    از تو آغاز می شوم

    از تو

    که مثل کوه تکیه گاه تنهاییم بوده ای!

    باران که می گیرد

    لهجه ام زلالتر می شود

    بچه ماهی ها جشن می گیرند...

    و با همین آوازهای سبز-آبیم

    می رقصند!

    کجای این فصل خاکستری سرنوشتمان را به مهتاب گره زدیم؟

    دیگر

    پیراهنم را به نسیم نگاهت می سپارم

    دستت را که به من بدهی

    پیچک های احساسمان جوانه می زند...

    و آنقدر سریع دور دستانمان می پیچد که دیگر

    از هم جدا نخواهیم شد!

    برای سکوت دیگر دیر شده

    آوازهایت را بردار

    شبی –از همین شبها که ماه به چارقد آسمان سنجاق شده-

    در کوچه ها خواهیم دوید

    و آواز گامهایمان را باد مثل عاشقانه ترین ترانه های مشرق زمین

    جاودانه خواهد کرد...

    ببین هنوز به سوی تو جاری می شوم

    هر شب

    بعد اینکه دلتنگی به نیمه شب تحویل می شود!

    این روز ها عجیب رودخانه ام

    رودخانه ای که به دریای چشمان تو می ریزد!



    پی نوشت:

    ............................!!!!!

  4. 2 کاربر از r*a*m*i*n بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4903
    داره خودمونی میشه reza100000's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    norway
    پست ها
    26

    پيش فرض

    وقتی آسمان قرق بادبادک است

    فرمانروای دشت،یقینا مترسک است



    بعداز شب مهاجرت تلخ تو،دلم

    دل نیست،آشیانه ی متروک لک لک است



    خانم،تو نیز روی دلم پاگذاشتی

    خانم کجا نوشته که عاشق عروسک است!



    تو سکه های قلب مرا خرج کرده ای

    چیزی که مانده است،بقایای قلک است



    این آرزو که پیش تو باشم بزرگ بود

    دنیا برای بودنمان سخت کوچک است.

  6. 3 کاربر از reza100000 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4904
    داره خودمونی میشه r*a*m*i*n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    یاد او.....
    پست ها
    27

    پيش فرض

    درابدی ترین لحظه های دلتنگی

    وقتی

    در پس این فاصله های تمام نشذنی

    نمی یابمت

    به نماز می ایستم

    سر بر شانه ی خدا می گذارم

    و تو را گریه می کنم.....

    آنقدر که جانمازم بوی غصه می گیرد

    غصه ی نبودن تو....

    *****

    افسوس

    افسوس که خیلی دوری

    آنقدر دور که دوستت دارم ها را ه خانه ات را گم می کنند!

    *****

    در این شبهایی که بی ستاره می آیند

    من

    کنار تنهایی دراز می کشم

    و برای آرزوهای یتیمم

    -تا سحر-

    لالایی می خوانم......

    و سحر

    هنگامی که فرشته ها

    -همان فرشته هایی که خورشید از مشرق گیسوان طلایشان طلوع می کند-

    به نماز می ایستند

    به آغوش خدا پناه می برم

    و آنقدر برایش از تو و غصه نبودنت می گویم

    که شانه هایش می لرزد

    از این همه غم.........

    *****

    کی این غم نامه به پایان می رسد نمی دانم

    انگار

    هزار سال است تو را سروده ام

    در لحظه لحظه این عمر به تاراج رفته

    در برگ برگ این دفتر چه های سیاه از غم

    و هزاران سال دیگر

    شاید.......

    *****

    افسوس

    افسوس هر چه می جویم نمی یابمت...

    افسوس

    تو نیستی که ببینی....


    پی نوشت:

    یک بار .....

    فقط؛ یک بار بیا آنگاه خواهی دید برگ برگ عمرم را برایت خزان میکنم!!!!!

  8. 3 کاربر از r*a*m*i*n بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #4905
    داره خودمونی میشه بنفشه ناز's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    زیر این گنبد کبود
    پست ها
    116

    پيش فرض

    بشنوید ای مردمان دیروز من تا دیدمش

    با دلی پر اضطراب وشادمان بوسیدمش

    سیب سرخ گونه اش را در گذرگاه خیال

    باهمین لب های بی جان خودم دزدیدمش

    اومی آمد با همان بوی بهشتی خوی خود

    من مثال یوسف و پیراهنش بوئیدمش

    اومی آمد شوکران در کف ومن دیوانه وار

    یکنفس با خنده وشور وشعف نوشیدمش

    در گلستان جهان یک گل فقط چهره نمود

    آری آری بازهم من ، بازهم من چیدمش

    این که آدم ها چرا دیوانه او می شوند

    بارها رفتم واز چشمان او پرسیدمش

    حاصل این شد درحریم چشم های سبزاو

    پلکهایم ، پلکهایم ، ذوب شد تا دیدمش


    ---------- Post added at 09:32 PM ---------- Previous post was at 09:31 PM ----------

    هرچند ساده بود خیال رسیدنت
    سخت است از تمام وجودم بریدنت
    سخت است لحظه‌ای كه به پایان رسیده‌است
    در نبض نبض ثانیه‌هایم تپیدنت
    حالا كه خواستی بروی لااقل بدان
    مرگ من است قصه‌ی تلخ ندیدنت
    تو سیب سرخ باغچه بودی كه سالها
    دستان من دراز نمی‌شد به چیدنت
    یا طرح تازه‌ای كه قلم موی من نخواست
    بر بوم پاره پاره‌ی عمرم كشیدنت
    گوشم پر است از همه‌ی آنچه گفته‌ای
    حالا رسیده است زمان شنیدنت...


    ---------- Post added at 09:36 PM ---------- Previous post was at 09:32 PM ----------

    گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
    بین من و عشق تو فاصله ای نیست
    گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
    گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
    پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
    تو رفتی و دیگر خبر از چلچله ای نیست
    رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
    بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


    ---------- Post added at 09:38 PM ---------- Previous post was at 09:36 PM ----------

    در شبان غم تنهایی خویش
    عابد چشم سخنگوی توام
    من در این تاریکی
    من در این تیره شب جانفرسا
    زائر ظلمت گیسوی توام
    گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
    گیسوان تو شب بی پایان
    جنگل عطرآلود
    شکن گیسوی تو
    موج دریای خیال
    کاش با زورق اندیشه شبی
    از شط گیسوی مواج تو من

    بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
    کاش بر این شط مواج سیاه
    همه ی عمر سفر می کردم
    من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
    گیسوان تو در اندیشه ی من
    گرم رقصی موزون
    کاشکی پنجه ی من
    در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
    چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
    گونه ام بستر رود
    کاشکی همچو حبابی بر آب
    در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود...

  10. 3 کاربر از بنفشه ناز بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #4906
    پروفشنال ae2009's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    612

    پيش فرض

    زیباترین شعر عاشقانه همون مناظره معروف فرهاد با خسرو پرویزه!

    ---------- Post added at 11:34 PM ---------- Previous post was at 11:31 PM ----------

    نخستین بار گفتش کز کجائی

    بگفت از دار ملک آشنائی

    بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند

    بگفت انده خرند و جان فروشند


    بگفتا جان فروشی در ادب نیست

    بگفت از عشقبازان این عجب نیست


    بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟

    بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان


    بگفتا عشق شیرین بر تو چونست

    بگفت از جان شیرینم فزونست


    بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب

    بگفت آری چو خواب آید کجا خواب


    بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک

    بگفت آنگه که باشم خفته در خاک


    بگفتا گر خرامی در سرایش

    بگفت اندازم این سر زیر پایش


    بگفتا گر کند چشم تو را ریش

    بگفت این چشم دیگر دارمش پیش


    بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ

    بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ


    بگفتا گر نیابی سوی او راه

    بگفت از دور شاید دید در ماه


    بگفتا دوری از مه نیست در خور

    بگفت آشفته از مه دور بهتر


    بگفتا گر بخواهد هر چه داری

    بگفت این از خدا خواهم به زاری


    بگفتا گر به سر یابیش خوشنود

    بگفت از گردن این وام افکنم زود


    بگفتا دوستیش از طبع بگذار

    بگفت از دوستان ناید چنین کار


    بگفت آسوده شو که این کار خامست

    بگفت آسودگی بر من حرام است


    بگفتا رو صبوری کن درین درد

    بگفت از جان صبوری چون توان کرد


    بگفت از صبر کردن کس خجل نیست

    بگفت این دل تواند کرد دل نیست


    بگفت از عشق کارت سخت زار است

    بگفت از عاشقی خوشتر چکار است


    بگفتا جان مده بس دل که با اوست

    بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست


    بگفتا در غمش می‌ترسی از کس

    بگفت از محنت هجران او بس


    بگفتا هیچ هم خوابیت باید

    بگفت ار من نباشم نیز شاید


    بگفتا چونی از عشق جمالش

    بگفت آن کس نداند جز خیالش


    بگفت از دل جدا کن عشق شیرین

    بگفتا چون زیم بی‌جان شیرین


    بگفت او آن من شد زو مکن یاد

    بگفت این کی کند بیچاره فرهاد


    بگفت ار من کنم در وی نگاهی

    بگفت آفاق را سوزم به آهی


    چو عاجز گشت خسرو در جوابش

    نیامد بیش پرسیدن صوابش


    به یاران گفت کز خاکی و آبی

    ندیدم کس بدین حاضر جوابی


    به زر دیدم که با او بر نیایم

    چو زرش نیز بر سنگ آزمایم


    گشاد آنگه زبان چون تیغ پولاد

    فکند الماس را بر سنگ بنیاد


    که ما را هست کوهی بر گذرگاه

    که مشکل می‌توان کردن بدو راه


    میان کوه راهی کند باید

    چنانک آمد شد ما را بشاید


    بدین تدبیر کس را دسترس نیست

    که کار تست و کار هیچ کس نیست


    به حق حرمت شیرین دلبند

    کز این بهتر ندانم خورد سوگند


    که با من سر بدین حاجت در آری

    چو حاجتمندم این حاجت برآری


    جوابش داد مرد آهنین چنگ

    که بردارم ز راه خسرو این سنگ


    به شرط آنکه خدمت کرده باشم

    چنین شرطی به جای آورده باشم


    دل خسرو رضای من بجوید

    به ترک شکر شیرین بگوید


    چنان در خشم شد خسرو ز فرهاد

    که حلقش خواست آزردن به پولاد


    دگر ره گفت ازین شرطم چه باکست

    که سنگ است آنچه فرمودم نه خاکست


    اگر خاکست چون شاید بریدن

    و گر برد کجا شاید کشیدن


    به گرمی گفت کاری شرط کردم

    و گر زین شرط برگردم نه مردم


    میان دربند و زور دست بگشای

    برون شو دست برد خویش بنمای


    چو بشنید این سخن فرهاد بی‌دل

    نشان کوه جست از شاه عادل


    به کوهی کرد خسرو رهنمونش

    که خواند هر کس اکنون بی ستونش


    به حکم آنکه سنگی بود خارا

    به سختی روی آن سنگ آشکارا


    ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش

    روان شد کوهکن چون کوه آتش


    بر آن کوه کمرکش رفت چون باد

    کمر دربست و زخم تیشه بگشاد


    نخست آزرم آن کرسی نگهداشت

    بر او تمثال‌های نغز بنگاشت


    به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ

    چنان بر زد که مانی نقش ارژنگ


    پس آنگه از سنان تیشه تیز

    گزارش کرد شکل شاه و شبدیز


    بر آن صورت شنیدی کز جوانی

    جوانمردی چه کرد از مهربانی


    وزان دنبه که آمد پیه پرورد

    چه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد


    اگرچه دنبه بر گرگان تله بست

    به دنیه شیر مردی زان تله رست


    چو پیه از دنیه زانسان دید بازی

    تو بر دنبه چرا پیه می‌گدازی


    مکن کین میش دندان پیر دارد

    به خوردن دنبه‌ای دلگیر دارد


    چو برنج طالعت نمد ذنب دار

    ز پس رفتن چرا باید ذنب وار

  12. 6 کاربر از ae2009 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #4907
    داره خودمونی میشه r*a*m*i*n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    یاد او.....
    پست ها
    27

    پيش فرض بی گناه!!!!!

    تقصیر تو نبود!
    خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،
    خاموش شود!
    خودم شعرهای شبانه اشک را،
    فراموش نکردم!
    خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم!
    حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
    نه تو چیزی بدهکار ِ دلتنگی ِ این همه ترانه ای!
    دیگر تنها دلخوشی ام،
    همین هوای سرودن است!
    همین شکفتن شعله!
    همین تبلور بغض!
    به خدا هنوز هم از دیدن تو
    در پس پرده باران بی امان،
    شاد می شوم!

  14. 2 کاربر از r*a*m*i*n بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #4908
    داره خودمونی میشه daneshniya's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    47

    پيش فرض به کجا می روی

    صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو
    یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو
    ای کبوتر به کجا قدر دگر صبر بکن
    آسمان پای پرت پیر شود بعد برو
    تو اگر گریه کنی بغض دلم می شکند
    خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو
    یک نفر حسرت لبخند تو را می بارد
    صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو
    خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد
    باش تا خواب تو تعبیر شود بعد برو

  16. 2 کاربر از daneshniya بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #4909
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    شاید من و تو به هم نباید برسیم
    تا نوبت ما هم به سر آید
    برسیم
    روزی من و تو به هم
    خدا می داند
    شاید
    شاید
    شاید
    شاید
    برسیم ....

  18. 3 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #4910
    داره خودمونی میشه reza100000's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    norway
    پست ها
    26

    پيش فرض

    تمنای دل دیوانه این است نگاهم کن نگاهت دلنشین است
    شراب بو سه ات در جام لبها چو سرمای زمستان آتشین است
    بیا بامن دمی بنشین و بنشین که هجران تواز بس در کمین است
    دلم چشم انتظار دیدن تو دل تو در خیال مکر وکین است

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •