هی غریبه!
روی کسی دست گذاشتی
که همه دنیامه
بی وجدان
اینقدر راحت به او نگو
عــــزیــــزم...
هی غریبه!
روی کسی دست گذاشتی
که همه دنیامه
بی وجدان
اینقدر راحت به او نگو
عــــزیــــزم...
یه روزی میرسه که جای خالیم رو با هیچ چیز
نمیتونی پر کنی
من خاص نبودم
فقط دوست داشتنم بی ریا بود
و دوست داشتن بی ریا کیمیاست !!!
گاهی در فرا سوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی؟!!!
که همچون باران میباری.. همچون باد گریزانی..
و همچون تاریکی در هراسی
حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی
تو خود، او بودی و او تو نبود...
چه بد کردیم به خود...
حالم خوب نیست ! گونه هایم میسوزد ..
برای گریه کردن راهی تازه یافته ام
اشکهایم را این بار روی دلم میریزم
بایک تیر دونشان میزنم !
هم کسی گریه ام را نمیبیند ،هم دلم خنک میشود
دستهای مردانه ات...
نتوانست نگه دارد...
... دلم را...
بغضم را...
احساسم را...!!!
متروک میشوم ...
وقتی
تویی نباشی که گه گاه بر طاقچه ی خاک گرفته ی احساسم دستی بکشی !
اشتباهم اين بود :
که با ديدن اولين " دل " ،حکم کردم
چه رسم عجیبی است
آنکه دوستش نداری اصرار پشت اصرار
آنکه دوستش داری انگار نه انگار.!
مرا زمانی از دست دادی
كه میان روزمرگی هایت گم شده بودی
و تو فرصت آن را نداشتی
كه دلتنگم باشی
عجب از من!!!
... تمام دلمشغولی ام تو بودی...
تمامی دقایقم با تو می گذشت
اما حتی در لابه لای دفتر خاطراتت هم نبــــــــــــــــــودم !!!
........
كودک درونم دلتنگی ميكند برايت...
بچه است ديگر نمی فهمد جدايي يعنی چه!
میگویند یک روزی هست ..
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم ....
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)