تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 49 از 638 اولاول ... 394546474849505152535999149549 ... آخرآخر
نمايش نتايج 481 به 490 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #481
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    به به چقدر شاعر جدیدالورود!



    کارین جونم خیلی قشنگه
    ای ناقلا شعر می گفتی رو نمی کردی آره؟

    دوست جون جون چرا شایعه درست می کنی؟ هان؟
    من همین جا تمامی شایعات رو تکذیب می کنم
    این شعر گمنامه اما شاعرش اینجانب نمی باشم
    اصرار نفرمایید
    حتا شما دوست عزیز


  2. #482
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    شکرت خدایا زین برف و باران
    گویا که این است لطف کریمان
    ______________________
    ذوالفقارش آذرخشی جان شکار
    همچو موسی اژدهایش مارخوار

    ببخشید که اینا تک بیتی هستند
    چون بیت دومشون هنوز سروده نشده است

  3. #483
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    من آغاز کرده ام سفرم را
    به آن سرزمین دور
    آن سرزمین ممنوعه
    که مردمش آرزوهایشان را
    می کارند در حیاط خلوت خانه هایشان
    و افکارشان در مزارع گندم خوشه خوشه می روید
    قد می کشد تا هرکجا که بخواهد
    و رها می شود زیر سایه ابر
    زیر باد و باران
    زیر خورشید
    بارور می شود از رنگهای باور نکردنی
    وسیع می شود
    و هیچ مرزی نگران نمی کند جریان روییدن را
    سرزمین ممنوعه می خواند مرا
    و باورم می کند
    و می گذارد هزار بار بیفتم بر زمین های خشکیده اش
    هزار بار برخیزم
    و هزار بار بگویم:
    دوباره!

  4. #484
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    باورم نمی شود هنوز
    خیره می شوم به جاده
    که دوردست ها در پیچ و خم های بی شمارش
    گم شده اند
    و پشت سرم گذشته بی هیچ ردپایی
    گذشته است!
    و جای قدمهایم
    مثل جای پای پرنده های گرسنه در برف
    بوی اعتراض می دهد
    جای قدمهایم
    مثل قطره های اشک
    خشک شده اند روی صورت بیروح جاده
    جای قدمهایم...
    کاش باران ببارد
    برف ببارد
    پر کند جای قدمهای غمانگیزم را
    محو شان کند
    تا فراموش کنم که چقدر
    به اندازه تمام سالهایی که سپری کرده ام
    خسته ام

  5. #485
    داره خودمونی میشه anish's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    bandarghaz
    پست ها
    83

    پيش فرض

    قلب ها ميتپند
    قلبم مي تپه
    قلبت مي تپه
    اي همسايه دلدار
    هنوز در خواب توام
    به ياد تو شبهام رفت
    اما تو دارم داري

  6. #486
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    تو ایستاده ای که تماشا کنی شکستن مرا
    و بخندی به حصارهایی که
    ناتوانم کرده اند
    خراشیده اند غرور سرکشم را
    و درونم
    درون ناآرام و ملتهبم
    زجه می زند برای گریه کردن
    و اشک ریختن
    و من نمی گذارم
    نمی گذارم
    و هرروز
    هرروز تکرار می شود داستان من و تو
    هر روز...
    در انتظار شکستنم ایستاده ای
    تماشا می کنی بال زدنهای بیهوده روح خسته ام را
    ولی من شبیه مرغان دریایی
    پرواز را در بلندی ها آموخته ام
    و در پستی ها به فراموشی سپرده ام
    صعود کرده ام
    تا سقوط کنم!
    تو بایست و تماشا کن صعود مرا
    سقوط مرا
    برای یکبار هم که شده حق با تو بود:
    در سرزمینی که ساقه هایش در برابر باد
    بجای ایستادن و شکستن خم می شوند
    این شکستن من است که دیدنی است!

  7. این کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #487
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    يك عمر با تو بودم! هر لحظه عاشقانه!
    من عاشق تو بودم!پيدا و محرمانه!
    يك عمر عاشقانه ، از تو ترانه خواندم!
    حالا تو خالي از من! من بي ترانه ماندم!
    اين قصه بد شروع شد! ما مال هم نبوديم
    از هم هميشه دور و از عشق مي سروديم!
    من غرق برق چشمات، با تو ستاره درمن!
    حالا تو رفتي و من در حال بي تو مردن!


    از درد زخم عشقم اين من چقدر ناليد!

    اما تو لالي انگار! دائم اسير ترديد!
    يك عاشقانه خط خورد! يك هم ترانه كوچيد!

    يك جوشش مداوم در قلب قصه پوسيد!


    اين من حريف من نيست! اين تو شبيه ما نيست!
    فردا به جز شكستن فرجام ماجرا نيست!
    من غرق برق چشمات، با تو ستاره درمن!
    حالا تو رفتي و من در حال بي تو مردن!
    اين قصه هم تلف شد! يك تو درون من مُرد!

    يك من كه هي شكستُ اين ما چه كم ورق خورد!
    باشد قرار آخر! نزديك بهت گريه!
    يك ماي نيمه كاره! از تو براي هديه!
    از تو هميشه گفتم اين بار آخرينه
    تلخه وداع با تو حادثه در كمينه



    المیرا آقازاده

  9. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #488
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سالهاست خوابم برده است

    تصور کردم تو مرا بیدار کرده ای...

    اما تو خوابم را عمیقتر کردی...
    زخمی به عمقِ تمام زندگی ام.
    دیگر " تنهایی" ای برایم باقی نمانده که بلورش را از نور خورشید پنهان کنم.
    از "من" هیچ نمانده است... هیچ !
    کاش "هیچ" جز تو نمانده باشد.
    پر کشیدن، پر گشودن از این خواب عمیق ! بی تو بودنهای سرد

    با صدای آبی ِ یک آسمان باران اشک!

  11. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #489
    داره خودمونی میشه anish's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    bandarghaz
    پست ها
    83

    پيش فرض

    اب /خاك/درخت صداي اشنايست
    صداي از بهار عشق ست
    بهاره /نمي خواني
    اين صداي كه مي ايد براي توست
    اما تو نمي خواني
    پرواز دلت را نمي سراي
    ان چه مي خواني از تو نيست
    اخر براي من نيست
    اون صداي باروني نيست
    چون صدات تو گوشامه
    نغمش رو لبام
    انعكاسش رو قلبام
    اره اين صداي توست

  13. #490
    حـــــرفـه ای wordist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    ‡‡‡ Icy Heart ‡‡‡
    پست ها
    7,604

    پيش فرض به مناسبت اين ايام

    همچون تو اي برادر ، كس كشته‌اي نديده
    لب تشنه جان سپرده ، در خاك و خون تپيده

    آن صحنه اي كه ديدم ، در قتلگاه امروز
    گردون نشان نداده ، چشم فلك نديده

    آن دم كه آفتاب عمرت غروب مي‌كرد
    ديدم كه جان من نيز از غم به لب رسيده

    ديدي برادر من تا رفتي از بر من
    از چشم خواهرت رفت ، نور اي فروغ ديده

    موي سياه خود را از غم سپيد كردم
    از شب اثر نماند چون سر زند سپيده

    از دوري تو اي ماه از شام تا سحرگاه
    آهم به لب نشسته ، اشكم به رخ چكيده

    آن دم كه كشتگان رو ديدم به خويش گفتم
    گويي كه يه يك چمن گل در خاك آرميده

    آن شب كه ماه گردون در قتلگاه تابيد
    ديدم كه همچو مهتاب رنگ از رخش پريده

    ---------------------------------------------------------

    خون مي‌چكد به دوشم از چشمهاي نيزه
    من هم عزا گرفتم ، با هاي هاي نيزه

    از گريه‌هاي اصغر ديگر خبر ندارم
    گويا به خواب رفته ، با لاي لاي نيزه

    هم پاره پاره معجر هم رشته رشته گيسو
    از بس كه چنگ خوردم از لابلاي نيزه

    يا دشت تيره گشته ، يا تار گشته چشمم
    تنها تو را شناسم اي روشناي نيزه

    ---------------------------------------------------

    آن يكي بوسيد دستش ، ديگري بوسيد پايش
    آن يكي گفتا كه برگو كيستي اي نازنينم

    گفت من ماه بني هاشم سرور قلب زهرا
    شبل حيدر ، زاده آزاده ام البنينم

    روز مردي گر بيارم خم به ابروي كمانم
    آيه نصر من الله نقش بندد بر جبينم

    خوانده يزدانم ز لطف و مرحمت باب الحوائج
    دستگير كل خلق از اولين و آخرينم

    اي گنهكاران بشارت باد زهرا روز محشر
    آورد بهر شفاعت دستهاي نازينينم

    تشنه لب بر آب رفتم ، ‌اين سخن با خويش گفتم
    من چگونه آب نوشم ؟، شاه را عطشان ببينم

    مشك را پر كردم از آب و به خود گفتم كه بايد
    راه نزديكي براي خيمه رفتن برگزينم

    راه نخلستان گرفتم ، ليك از شمشير دشمن
    قطع شد دست علمگير از يسار و از يمينم

    فكر كردم دست دادم ، آب دارم ، غم ندارم
    سرفرازم ، ساقي اطفال شاهنشاه دينم

    ناگهان ديدم كه در ره ، ريخت آب و سوخت قلبم
    تير زد بر مشك آن خصمي كه بود اندر كمينم

    ......


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •