بهشت
تونی موریسون
گیسو پارسای
تونی موریسون برنده جایزه نوبل در سال 1993 بوده و این کتاب را بعد از برنده شدن جایزه نوبل نوشته . منتقدان در مورد این کتاب گفتن که مثل خیلی از نویسنده ها بعد از دریافت جایزه محتاط نشده و حتی این کتاب برای اون به منزله یک تولد دوباره بوده .
کتاب روند سختی داره یعنی من که اوایلش خیلی خیلی گیج شدم و واقعا وقت برد تا متوجه ماجرا شدم . تا جایی که من متوجه شدم داره داستان تعدادی از زنان سیاه پوست را نشون می ده که جامعه انها را از خودش رونده و سختی کشیدن ولی در عین حال خود آنها هم افراد عادی نبودند و شاید بی نظمی و گریختن از مشکل را به رویارویی و زحمت کشیدن ترجیح می دادند .
خود موریسون گفته توی این کتاب به این بحث می پردازه که اصولا بهشت كجاست و به چه كساني تعلق دارد. اما خوب من تا اون حد دیگه متوجه نشدم . شاید باید بیشتر از یک بار بخونمش تا کامل بفهمم . کتاب سختیه برای فهمیدن کاملش باید خیلی با دقت خوندش .
یک نکته جالب دیگه هم اینه که مجموعه این زنها در صومعه ای در کنار هم زندگی می کنند و اول کتاب صحنه حمله به صومعه به تصویر کشیده می شه و گفته می شه اول همه به زن سفید پوست شلیک شد و سپس هرگز سخن از آن نیست که کدامین از چهار زن جوان که در آغاز مورد تعقیب قرار گرفتند و به قتل رسیدند، همان دختر سفید بوده است . موریسون در این باره می گه که " می خواستم ببینم که چه اتفاق می افتد، زمانیکه آدم همه علامت های را که به نژاد تعلق دارد، پاک کند. این (برای من) آزمایش نوشتاری جالبی بود. فکر کردم: اگر من به خوانندگان همه چیز را در بارهء یک شخص(داستانی)، که به نحوی مهم است،بازگو کنم، به استثنای رنگ پوستش، ممکن است که این امر آنان را به شبهه اندازد و موازنهء شان را برهم زند. تیر به هدف خورد: بعضی از خوانندگان تب آسا در سرتاسر کتاب به جستجوی نشانه های برای کشف رمز نژاد پرداختند ..." و اون می گه که فقط خوانندگانی که نژاد براشون مهمه به دنبال اینند که توی کتاب بگردند تا متوجه بشن کدوم سفید پوست بود و دیگران برآنند که که نژاد فاقد اهمیت است و فراموش می کنند که به جستجوی آن بپردازند. . خوشبختانه من که دنبالش نگشتم
اگه کسی کتاب را خونده خیلی ممنون می شم راجع بهش توضیح بده و نظرشو بگه