سلام
ــــــــ
تا رساند لاشه ي مسلول بيكس را به منزل
آخرين فرياد او از دامن دل مي كشد پر
اين منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،باز كن در
باز كن، ازپا ستادم ... آخ ... مادر
م... ا...د...ر
سلام
ــــــــ
تا رساند لاشه ي مسلول بيكس را به منزل
آخرين فرياد او از دامن دل مي كشد پر
اين منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،باز كن در
باز كن، ازپا ستادم ... آخ ... مادر
م... ا...د...ر
روزي كه من عاشق بر عشق تو باشم...اين دلم ميبرد از همه دل پر باشم...
من كه ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست
صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون كنم
اي مه صاحبقران از بنده حافظ ياد كن
تا دعاي دولت آن حسن روزافزون كنم
ماه روي خويش را در آب مي بيند
شهر در خواب است
گويي خواب مي بيند
رود
اما هيچ تابش نيست
رود همچون شهر خفته قصد خوابش نيست
رود پيچان است
رود مي پيچد بروي بستري از ريگ
شهر بي جان است
سايه اي لرزان
مست آن جامي كه نوشيده است
ياد آن لبها كه در روياي مستي بخش بوسيده است
در كنار رود
مي سپارد گام
مي رود آرام
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مي بيند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مي چيند
آسمانها آبي
پر مرغان صداقت آبي ست
ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند
از گريبان تو صبح صادق
مي گشايد پر و بال
بيت زيبايي بود مونيكا![]()
با يار چو آرميده باشی همه عمر،
لذات جهان چشيده باشی همه عمر،
هم آخر کار رحلتت خواهد بود،
خوابی باشد که ديده باشی همه عمر!
رندان تشنه لب را آبي نميدهد كس
گويي ولي شناسان رفتند ازين ولايت
چرا با مصرع دوم شروع مي كنيد جناب ويزدم
تو مي گي من چيكار كنم ، عجيب توي دوراهي ام
نه توي خشكي ام نه آب ، درست مث يه ماهي ام
يه ماهي خيلي كوچيك ، ميون آزادي و تور
كه دلخوشيش بيخوديه ، مث يه آرزوي دور
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)