ما را سفری فتاد بی ما
آن جا دل ما گشاد بی ما
آن مه که ز ما نهان همی شد
رخ بر رخ ما نهاد بی ما
رومی
ما را سفری فتاد بی ما
آن جا دل ما گشاد بی ما
آن مه که ز ما نهان همی شد
رخ بر رخ ما نهاد بی ما
رومی
آمدی یارم ولی حالا چرا...
زین زمان پر مهابا حالا چرا...
اندر آنجا که باطل امیر است اندر آنجا که حق سر به زیر است
اندر آنجا که دین و مروّت پایمال و زبون و اسیر است
راستی زندگی ناگوار است مرگ بالاترین افتخار است
تمام لحظه های من برای تو تموم میشه...
شاید باشه لحظه ای که عمر من هم تموم میشه....
هرگز نکشم منت نوش از فلک دون
هر چند که دانم بکشد زحمت نیشم
با این همه آزردگی از مرگ چه ترسم؟
بگذار ز کار اوفتد این قلب پریشم
نظام وفا
موشكان جملگي شدند بدبخت
شاه بنشسته بود بر تخت
همچو لوطي كاسه گردانا
شاه نشسته بد به تخت عظيم
غبيد زاكاني
ماه گردم در شب تار سیه روزان بتابم
شعله ی آهی شوم خود را ز سرتاپا بسوزم
اشک شبنم باشم و بر گونه ی گل ها بلغزم
برق لبخندی شوم در غنچه ی لب ها بسوزم
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
سعدی
من از آن یکی گزیدم که به جز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد
صادق سرور
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته راه است ومن خام رسیدن
بر خامی ام نام تمامی می گذارم
بر رخوت در ماندگی نام رسیدن
قیصر امین پور
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)