آبها از اسيا افتاده ليك
باز ما مانديم و خون اين و آن
ميهمان باده و افيون بنگ
از عطاي دشمنان و دوستان
آبها از اسيا افتاد ليك
باز ما مانديم و عدل ايزدي
وانچه گويي گويدم هر شب زنم:
باز هم مست و تهي دست آمدي ؟
آبها از اسيا افتاده ليك
باز ما مانديم و خون اين و آن
ميهمان باده و افيون بنگ
از عطاي دشمنان و دوستان
آبها از اسيا افتاد ليك
باز ما مانديم و عدل ايزدي
وانچه گويي گويدم هر شب زنم:
باز هم مست و تهي دست آمدي ؟
یار کرد او عشق درد اندیش را *********** کلب لیسد خویش ریش خویش را
عشق را در پیچش خود یار نیست ******** محرمش در ده یکی دیار نیست
نیست از عاشق کسی دیوانه تر ********* عقل از سودای او کورست و کر
رو به روي آينه مي ايستم!
مي گويم: زنبور ِ گزنده ي اين همه انتظار،
كلاغ ِ سق سياه اين همه غصه!
و كسي در جواب ِ گفته هاي من «پر!» نمي گويد!
تكرار ِ آن بازي،
بدون ِ دست و صداي تو ممكن نيست!
پس به پيوست تمام ِ ترانه هاي قديمي،
باز هم مي نويسم:
برگرد!?
دل را میشکنی بگذار بروم اما نگو که مردی تا بروم...
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان
دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت
کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان
رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان
چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید
که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید
در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان
نامم زكارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل ديگرم
...
مي شنوم آِشناست
موسيقي چشم تو در گوش من
موج نگاه تو هم آواز ناز
ريخت چو مهتاب در آغوش من
مي شنوم در نگه گرم توست
گم شده گلبانگ بهشت اميد
اين همه گشتم من و دلخواه من
در نگه گرم تو مي آرميد
دخترك! جُز تو كه دستات واسه من مثل ِ وطن بود،
كي مي دون كه ترانه، زنده گي نامه ي من بود؟
كي مي دونه؟ كي مي خونه؟ چه كسي دل مي سوزونه؟
واسه اين شب پره يي كه، فكر ِ پروانه شدن بود!
من مث ِ دفتر ِ شعري كه نخونده بسته مي شه،
مونده بودم توي سايه، پشت ِ اين سدِ هميشه!
تو به من گفتي كه «-هستم!» من حصارم رُ شكستم.
اين نهال ِ پير در اومد، از تو گــُـلخونه ي شيشه!
معني ِ معجزه بودي، توي كــُـفران ِ علاقه!
هر نگاه ِ ساده ي تو واسه من يه اتّفاقه!
حالا دفترم رُ پر كن، از غزل هاي نگفته!
بذار از برق نگاهت، خورشيد از سكّه بيفته!
شبِ من ر ُ زير ُ رو كن، به آتيش بازيا خو كن،
كاري كن كه يخ نبندم تو ترانه هاي خفته!
روشنم كن تا بتابم رو به اين شباي تيره!
بذار از حناي چشمات، لحظه هام رنگي بگيره!
نقطه چينا ر ُ رها كن، چشماي بسته م ُ واكن،
بي تو يه بغض ِ قديمي توي حنجره ام اسيره!
معني ِ معجزه بودي، توي كــُـفران ِ علاقه!
هر نگاه ساده ي تو واسه من يه اتفاقه!
____________________
یغما گبرویی
هر چی باشه بازم همبازی کوچکت منم
باز من و تو و حالا دیگه عروسکت منم
با یه لبخند منو تا ستاره ها بردی و آه
توی تنهایی گذاشتی منو قلبم بی پناه
اما این سادگی قلبمو باور میکنم
مثل بچه ها تو رویا امشبو سر میکنم
...
مهم ولي تويي كه اسم نازت
با من يه جايي پشت آسمونه
اونا نمي دونن ستاره هامون
دوتاس ولي توي يه كهكشونه
اينو بخون تا دوباره بدوني
ديوونتم ، ديوونتم ، ديوونه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)